ذکر جلی و ذکر خفی...
ذکر جلی، همان ذکر زبانی یا لسانی یا لفظی است و عبارت است از جاری کردن اسماء و صفات مذکور بر زبان. یعنی جهراً و آشکارا تسبیح و تحمید خدا کند و اسماء و صفات او را یادآوری نماید.
و سالک باید بر الفاظ آن مداومت نماید و از جهت دفع خواطر مراقبه داشته باشد و این با حضور قلب میسّر خواهد بود.
منظور از ذکر زبانی، همان تذکّر قلب است و اگر تنها به زبان آید و قلب متذکّر نشود، آثار بسیار کم است.
از پیامبر (ص) نقل شده است که خداوند عزّوجلّ فرمود: «من با بنده ای هستم که مرا ذکر گوید و یاد کند و لبهایش با نام من حرکت کند؛ وَ تَحَرَّکْتَ بی شفتاهُ.»
نیّت مثل نی، توخالی است. اگر نیّت خالص و خوب شود، خدا در آن میدمد.
عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی :
حضرت امیر علیه السّلام شبها با دل و جان و نیّتش در آسمان چهارم بین همهی مخلوقات رزق تقسیم میکرد و با بدنش هم نان و خرما به دوش میگرفت و به در خانهی نیازمندان میبرد و تقسیم میکرد. تو هم دو کاره باش؛ هم با نیّتت کار کن و هم با بدنت.
نیّت مثل نی، توخالی است. اگر نیّت خالص و خوب شود، خدا در آن میدمد.
خلوص که آمد، نیّت را منتفی میکند. عمل خالص کاری است که انجام دهندهی آن در پی غرض و نیّتی از طریق انجام آن عمل نباشد.
آنچه از خدا سر زده، بیغرض سر زده است. خدا نه محتاج بود که برای رفع احتیاجش کاری بکند و نه ترسیده بود که برای در امان ماندن خود دست به کاری بزند. در بین آدمیان هم از دو گروه فعل بیغرض سر میزند، یکی دیوانهها و یکی هم اشخاص دانا و کامل.
مصباح الهدی - تألیف استاد مهدی طیّب
هرچیزی حکمتی دارد...
حضرت موسي عليه السلام فقيري را ديد كه از شدت تهيدستي ، برهنه روي ريگ بيابان خوابيده است.
چون نزديك آمد ، او عرض كرد : اي موسي ! دعا كن تا خداوند متعال معاش اندكي به من بدهد كه از بي تابي ، جانم به لب رسيده است.
موسي علیه السلام براي او دعا كرد و از آنجا (براي مناجات به كوه طور) رفت.
چند روز بعد،موسي عليه السلام از همان مسير باز مي گشت.ديد همان فقير را دستگير كرده اند و جمعيتي بسيار در گردن اجتماع نموده اند ، پرسيد : چه حادثه اي رخ داده است ؟
حاضران گفتند : تا به حال پولي نداشته تازگي مالي بدست آورده و شراب خورده و عربده و جنگجويي نموده و شخصي را كشته است . اكنون او را دستگير كرده اند تا به عنوان قصاص ، اعدام كنند!
پس موسي عليه السلام به حكمت الهي اقرار كرد ، و از جسارت و خواهش خود استغفار و توبه نمود
خداوند در قرآن مي فرمايد : اگر خدا رزق را براي بندگانش وسعت بخشد ، در زمين طغيان و ستم مي كنند.
چه زیباست در برابر حوادث و اتفاقاتی که از علت آنها بی خبریم، به خداوند مهربان اعتماد کنیم و زبان حالمان همیشه این باشد:
“الهی رضا برضائک،صبرا علی بلائکْ و تسلیماً لاَمرْک ”
حكايتهاي گلستان
شادکن دل عابر رهگذری رو با لبخندت…
بزرگی میگفت :
زنده بودن حرکتی است افقی،از گهواره تا گور …
اما زندگی کردن حرکتی است عمودی،
از فرش تا عرش …
زندگی یک تداوم بی نهایت اکنونهاست…
ماموریت ما در زندگی بی مشکل زیستن ” نیست ،
” با انگیزه زیستن ” است …
” سلطان دلها ” باش،
اما دل نشکن!پله بساز،
اما از کسی بالا نرو!
دورت را شلوغ کن،
اما در شلوغیها خودت را گم نکن!
دنیا خیلی کوچیک تر ازحدتصور ماست ،که برنجونیم عزیزانمون رو……
و خیلی کوچیک تر از اونی که محبتها مون توش گم بشه………
عزیز دل من،بنده پاک خدا،،ما نمیدونیم فردا چشم باز میکنیم یانه…
نمیدونیم اونی که امروز بهش اخم کردیم ،و دلش گرفت فردا چشم باز میکنه یانه……
ولی اینم هم من و شما میدونیم که فقط خوبی میمونه……
پس شاد باش،همیشه دلی رو شاد کن……
عشق بورز به خالقت…
عشق بورز به مخلوقات خدا……
به پدرمادرت …
به خواهر برادرت …
به همسرت،به عشقت…
به فرزندانت…
به دوستانت …
طلا باش اما خاکی
شادکن دل عابر رهگذری رو با لبخندت…
مشکل ترین لحظات انسان
قال سید و الساجدین (عليه السلام ):
اءشَدُّ ساعاتِ ابْنِ آدَم ثَلاثُ ساعاتٍ: السّاعَةُ الَّتى يُعايِنُ فيها مَلَكَ الْمَوْتِ، وَالسّاعَةُ الَّتى يَقُومُ فيها مِنْ قَبْرِهِ، وَالسَّاعَةُ الَّتى يَقِفُ فى ها بَيْنَ يَدَيِ اللّه تَبارَكَ وَتَعالى ، فَإ مّا الْجَنَّةُ وَإ مّا إ لَى النّارِ.
امام سجاد علیه السلام فرمود:
مشكل ترين و سخت ترين لحظات و ساعات دوران ها براى انسان ، سه مرحله است :
1 - آن موقعى كه عزرائيل بر بالين انسان وارد مى شود و مى خواهد جان او رابرگيرد.
2 - آن هنگامى كه از درون قبر زنده مى شود و در صحراى محشر به پامى خيزد.
3 - آن زمانى كه در پيشگاه خداوند متعال - جهت حساب و كتاب و بررسى اعمال - قرار مى گيرد و نمى داند راهى بهشت و نعمت هاى جاويد مى شود و يا راهى دوزخ و عذاب دردناك خواهد شد.
تحف العقول ؛ص 204
اگر انسانها تا ابد زندگی میکردند...
اگر انسانها تا ابد زندگی میکردند، اگر پیر نمیشدند، اگر بدون مردن، همیشه سالم در این جهان زندگی میکردند، خیال میکنی هرگز به خود زحمت فکرکردن به چیزهایی را میدادند که الان ذهن شان را مشغول کرده؟ انسانها باید به طور جدی، به معنی زنده بودنشان و زندگی کردن شان فکر کنند، چون میدانند که روزی خواهند مرد و این خوب است.
اگر قرار بود برای همیشه زنده بمانیم، چه کسی به معنای زنده بودن فکر میکرد؟ چه اهمیتی داشت؟ یا حتی اگر برای کسی اهمیتی داشت، احتمالا فقط فکر میکرد؛«خوب کلی وقت دارم، بعدا بهش فکر میکنم.» …
ولی ما نمیتوانیم تا بعد صبر کنیم … باید همین لحظه به آن فکر کنیم … هیچکس نمیداند قرار است چه اتفاقی بیفتد … ما مرگ را برای رشد کردن لازم داریم … مرگ، این موجود عظیم و نورانی، که هر چه بزرگتر و نورانیتر باشد، ما را دیوانهوارتر مشتاق فکر کردن در باره چیزها میکند.
برگرفته از کتاب سرگذشت پرنده کوکی، اثر هاروكی موراکامی
داستان عنایت امام حسین علیه السلام به شخصی به نام کریم سیاه...
آیت الله سید محمد کاظم طباطبایی یزدی مشهور به صاحب عروه برای صله ارحام عازم یزد بود، یک قطعه کفن برای خودش خریده در حرم امیرمؤمنان علیه السّلام همۀ قرآن را بر آن نوشته، سپس در حرم امام حسین علیه السّلام زیارت عاشورا را با تربت براطراف آن نوشته بود، در این سفر این کفن را با خودش به یزد می برد، در شب اول ورودش به یزد، در منزل یکی از دخترانش استراحت می کند، حضرت سیدالشهداء علیه السّلام به خوابش آمده می فرماید:
یکی از دوستان ما فوت کرده، در مزار یزد منتظر کفن است، ما دوست داریم این کفن به او اهداء شود.
بیدار می شود و می خوابد، دوبار دیگر این رؤیا تکرار می شود، لباس پوشیده به قبرستان یزد می رود و می بیند شخصی به نام «کریم سیاه» فوت کرده، او را غسل داده روی سنگ نهاده منتظر کفن هستند.
تا ایشان می رسد، می گویند: کفن را آوردند.
مرحوم یزدی از آن ها می پرسد: شما کی هستید؟ می گویند: همان آقایی که به شما امر فرموده کفن بیاورید، به ما نیز امر فرموده که برای تجهیز و دفن ایشان به این جا بیاییم.
مرحوم یزدی می پرسد: این شخص کیست؟ می گویند: او شخصی به نام «کریم سیاه» است، یک فرد معمولی، ولی عاشق امام حسین علیه السّلام بود، در هر کجا مجلسی به نام امام حسین علیه السّلام برگزار می شد، او بدون هیچ تکلّفی حاضر می شد….
جرعه ای از کرامات امام حسین (ع)
تشبیه عصبانی به آب در حال جوشیدن
آب وقتی بجوش آمد از خودش کم و کسر می شود.
تو هم وقتی جوشی و عصبانی می شوی، خودت کم و سبک می شوی؛
ظرف آب را اگر از روی اجاق برداشته و جابجا کنی راحت از جوش می افتد،
تو هم وقت جوش آمدن و خشم ، اگر مکانت را تغییر دهی تو هم به راحتی آرام می شوی.
این نسخه امام صادق علیه السلام برای رهایی از خشم است که فرمود:
«اذا استولی علیک الغضب فغیر مکانک».
(لئالی الاخبار/ ص 578)
هر گاه خشم بر تو چیره شد جایت را تغییر بده!یعنی اگر خانه ای بیرون بزن!
استاد محمد رضا رنجبر
داستان حضرت سليمان و مور در قرآن
«سليمان با لشكريانش آمدند تا به وادى نَمْل (يك بيابان وسيع كه سرشار از مورچگان بود) رسيدند، يك مورچه ماده گفت: اى جماعت مورچگان! شما در مسكنهاى خود و خانه هاى خود برويد! براى آنكه سليمان و لشكريانش شما را پايمال مىكنند! و آنان شعور ندارند.»
ملاحظه مى شود كه اوّلًا:
از اين آيه استفاده ميشود كه: مورچه اى به سخن آمد و اين مطلب را گفت، پس مورچگان سخن دارند، تفهيم و تفهّم دارند.
دوّم اينكه: مورچه سليمان را شناخت و دانست كه اين لشكر عظيم، لشكر اوست، و البتّه معلوم است كه شناخت چنين امرى براى مور ضعيف بسيار مهمّ است.
سوّم اينكه: ميدانست لشكر سليمان مورچگان را لگدمال ميكنند و با اسبان خود آنها را لِه مى نمايند، و علاوه ميدانست كه سليمان و لشكريان نمى دانند:
حال يا اصولًا نمى دانند كه شما مورچگان ماليده مى شويد! و يا ميدانند ولى آنرا ظلم نمى پندارند و نسبت به آن دقّتى را كه در حركت و سير خود بايد، به عمل نمىآورند؛ و معلوم است كه فهميدن اين معانى باطنيّه و اخبار از افعال سليمان و جُنود، آنهم بر وجه ستم و يا غير ستم كه هنوز واقع نشده است، بسيار مهمّ است.
چهارم آنكه: اين مور به سليمان نسبت عدم شعور ميدهد و سليمان با آن حشمت و جلال و با آن سيطره و قدرت را بواسطه حَطْم مورچگان، به بى شعورى و نافهمى مستند ميكند.
سليمان نيز از آن مورچه در برابر اين نسبتها مؤاخذه اى ننمود و اين گفتار او را خلاف صواب ندانست، بلكه از گفتار مور تبسّمى كرد و به خنده در آمد و از خداى خود خواست كه او را توفيق دهد تا سپاس نعمتهائى را كه به او و به والدينش داده است به جاى آرد، و اعمال صالحه خدا پسندانه انجام دهد، و به رحمت خود او را در زمره بندگان صالح خود قرار دهد.
معاد شناسی ج9 ص 49؛ محمد حسین حسینی طهرانی
ملک الموت به صورت اعمال شما ظاهر میشود.
آیت الله حق شناس ره می فرمود:
ملک الموت به صورت اعمال شما ظاهر میشه دم مرگ موقع اذان به شما نظر میکنه اگه اهل نماز اول وقت باشین زمان مرگ مدارا میکنه با شما.
اسباب غیبت
ﺍﮔﺮ ﻣﻌﺼﻴﺘﻰ ﺍﺯ ﻛﺴﻰ ﻣﻄﻠﻊ ﺷﻮﻯ، ﺍﺯ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﺪﺍ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻏﻀﺒﻨﺎﻙ ﮔﺮﺩﻯ، ﻭ ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺭﺿﺎﻯ ﺧﺪﺍﻯ - ﺗﻌﺎﻟﻰ - ﺍﻇﻬﺎﺭ ﻏﻀﺐ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﺎﺋﻰ، ﻭ ﻧﺎﻡ ﺁﻥ ﺷﺨﺺ ﻭ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺫﻛﺮ ﻛﻨﻰ.
ﻭ ﺑﺴﻴﺎﺭﻯ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ، ﺍﺯ ﻣﻔﺴﺪﻩ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﻗﺴﻢ ﻏﺎﻓﻞ ﺍﻧﺪ ﻭ ﭼﻨﺎﻥ ﭘﻨﺪﺍﺭﻧﺪ ﻛﻪ:
ﺗﺮﺣﻢ ﻭ ﻏﻀﺐ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﺷﺪ ﺫﻛﺮ ﺍﺳﻢ ﻣﺮﺩﻡ ﺿﺮﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﻭ ﺍﻳﻦ، ﺧﻄﺎ ﻭ ﻏﻠﻂ ﺍﺳﺖ، ﺯﻳﺮﺍ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﺭﺣﻢ ﻭ ﻏﻀﺐ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ، ﻏﻴﺒﺖ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺣﺮﺍﻡ ﻭ ﺑﺪ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻣﺠﺮﺩ ﺗﺮﺣﻢ ﻳﺎ ﻏﻀﺐ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﻓﻊ ﺣﺮﻣﺖ ﺁﻥ ﻧﻤﻰ ﮔﺮﺩﺩ.
ﻭ ﺑﺴﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ:
ﺍﺯ ﺑﺮﺍﻯ ﻏﻀﺐ ﻛﺮﺩﻥ، دلایل ﺩﻳﮕﺮﻯ ﻧﻴﺰ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺑﻪ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﻛﻪ ﻣﺬﻛﻮﺭ ﺷﺪ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ.
ﻭ ﻓﺴﺎﺩ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻴﺰ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﺬﻛﻮﺭ ﺷﺪ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ.
معراج السعاده ,ص256
آثار و نتایج مراقبه در اعمال
یکی از دوستان شیخ مرتضی انصاری رحمة الله به او گفت: یا شیخ ما هردو،هم درس بودیم
چرا تو شیخ شدی و من بیکار؟
شیخ گفت:ما دونفر طلبه که بودیم،من در خوراکم خیلی مواظب بودم حقی از کسی پایمال نشود…
ولی عشق تو به شکم بیشتر بود.
هرکس هرکجا دعوتت میکرد و هرکجا سفره ای پهن بود،می رفتی و میخوردی…
ولی من نه.
این بود تفاوت ما!
خداوند بدون علت کسی را انتخاب نمیکند…
معرفت نفس،آیت الله حسن زاده آملی
دستت را برابر خدا دراز کن نه برابر مردم
آقا شيخ عبدالکريم حائري به خادم خودش گفت:
برو پيش آيت الله حجت و بگو اگر ازاين به بعد مشکلي داشتي، به خودم بگو و به کسي نگو. جمله ات هم اين باشد: ” عبدالکريم سلام رساند و گفت:
اگر مشکل داشتي به خودم بگو ، به کسي نگو". خادم آمد و پيغام را گفت. جواب زيبايي آيت الله حجت به ايشان داد. گفتند : به ايشان سلام برسان و بگو تا کريم هست، نيازي به عبدالکريم نيست.
همه چيز را ازخدا بخواهيم و از او اطاعت کنيم…
حجت الاسلام رنجبر
اولین فرشته ای که در قبر وارد می شود کیست?
پس از دفن مرده،اولین فرشتهای که در قبر بر او وارد میشود «ملک رومان» است. امام سجاد(ع) در دعای سوم صحیفه سجادیه بر این فرشته درود میفرستد.
کار این ملک، شمارش و جمع بندی اعمال فرد و تشکیل پروندهای برای اوست که نامه عمل او به حساب میآید. این نامه که جنس و کیفیت آن برای ما ناشناخته است تا قیامت با او خواهد بود.
در قیامت همین نامه را میگشایند و محاسبه او بر اساس همین پرونده است.
عالم پس از مرگ ، ص ۲۷۴
دربدترین شرایط،بهترین باش؛همچون نیلوفر درمرداب
امام علی(ع):
گوش خودرابه شنیدن خوبیهاعادت ده وبه آنچه به صلاح تو نمیافزایدگوش مسپارکه دلها را زنگارزده و موجب سرزنش میشود.
غررالحکم؛ح6234
گروه ۹۹ چيست؟
پادشاهي ديدکه خدمتکاري بسيار شاد است ، از او علت شاد بودنش را پرسيد. خدمتکار گفت : قربان همسر و فرزندي دارم و غذايي براي خوردن و لباسي براي پوشيدن و بدين سبب من راضي و شادم.
پادشاه موضوع را به وزير گفت . وزير هم گفت: قربان چون او عضو گروه ۹۹ نيست بدان جهت شاد است ،
پادشاه پرسيد گروه ۹۹ ديگر چيست؟ وزير گفت : قربان يک کيسه برنج را با ۹۹ سکه طلا جلو خانه وي قرار دهيد ، و چنين هم شد .
خدمتکار وقتي به خانه برگشت با ديدن کيسه وسکه ها بسيار شادشد و شروع به شمردن کرد ، ۹۹ سکه ؟؟
و بارها شمرد و تعجب کرد که چرا۱۰۰ تا نيست، همه جا را زير و رو کرد ولي اثري از يک سکه نبود ، او ناراحت شد و تصميم گرفت از فردا بيشتر کار کند تا يک سکه طلاي ديگر پس انداز کند ، او از صبح تا شب کار ميکرد،و ديگر خوشحال نبود.
وزير هم که با پادشاه او را زير نظر داشت گفت : قربان او اکنون عضو گروه ۹۹ است و اعضاي اين گرو کسانيند که زياد دارند اما راضي نيستند.
خوشبختي در سه جمله است:
تجربه از ديروز ، استفاده از امروز، اميد به فردا…
ولي ما با سه جمله ديگر زندگي را تباه ميکنيم:
حسرت ديروز ، اتلاف امروز ، ترس از فردا.
قضاوت نکنیم...
روزى حضرت عیسى (ع) از صحرایى میگذشت. در راه به عبادتگاهى رسید که عابدى در آنجا زندگى میکرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانى که به کارهاى زشت و ناروا مشهور بود از آنجا گذشت. وقتى چشمش به حضرت عیسى (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همان جا ایستاد و گفت: «خدایا من از کردار زشت خویش شرمندهام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.»
مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناهکار محشور مکن.»
در این هنگام خداى برترین به پیامبرش وحى فرمود که به این عابد بگو: «ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمیکنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانى، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینى، اهل دوزخ.»
گردنه ای که نمی توان از آن گذشت مگر ...
آیت الله بهجت می فرمایند :
در قیامت گردنه ای است که کسی که حقی از مردم بر گردنش باشد ، نمی تواند از آن بگذرد؛ یا باید از حسناتش به کسی که حق او را پایمال کرده بدهد یا … بالاخره تا مردم در آن جا از همدیگر راضی نشوند ، نمی توانند از آن جا بگذرند .
نفس مطمئنّه ، ص ۲۶