بهترین ها از منظر امیرالمومنین علی علیه السلام
۱۸ نوع بهترین از منظر امیرالمومنین علی علیه السلام:
1) بهترین مال
لَا مَالَ أَعْوَدُ مِنَ الْعَقْلِ
هيچ مال از خرد سودمندتر نيست
2) ترسناکترین تنهایی
وَ لَا وَحْدَةَ أَوْحَشُ مِنَ الْعُجْبِ
و هيچ تنهايى ترسناكتر از خود پسنديدن
3) بهترین عقل
وَ لَا عَقْلَ كَالتَّدْبِيرِ
و هيچ خرد چون تدبير انديشيدن
4) بهترین کرامت
وَ لَا كَرَمَ كَالتَّقْوَى
و هيچ بزرگوارى چون تقوا و خود نگهداری نیست
5) بهترین همنشین
وَ لَا قَرِينَ كَحُسْنِ الْخُلُقِ
و هيچ همنشين چون خوى نيكو
6) بهترین میراث
وَ لَا مِيرَاثَ كَالْأَدَبِ
و هيچ ميراث چون ادب و فرهيخته شدن
7) بهترین رهبر
وَ لَا قَائِدَ كَالتَّوْفِيقِ
و هيچ راهبر چون توفیق و با عنايت خدا همراه بودن
8) بهترین تجارت
وَ لَا تِجَارَةَ كَالْعَمَلِ الصَّالِحِ
و هيچ تجارت چون كردار نيك ورزيدن
9) بهترین سود
وَ لَا [زَرْعَ] رِبْحَ كَالثَّوَابِ
و هيچ سود چون ثواب اندوختن
10) بهترین ورع
وَ لَا وَرَعَ كَالْوُقُوفِ عِنْدَ الشُّبْهَةِ
و هيچ پارسايى چون باز ايستادن هنگام ندانستن احكام
11) بهترین زهد
وَ لَا زُهْدَ كَالزُّهْدِ فِي الْحَرَامِ
و هيچ زهد چون نخواستن حرام
رضای خدا یا خلق خدا؟
عارفی ناشناس به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت.
مردی که آنجا بود عابد را شناخت، به نانوا گفت این مرد را میشناسی؟
گفت: نه.
مردگفت: این فلان عابد بود که تو او را رد کردی!
نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبالش و گفت میخواهم شاگرد شما باشم، عابد قبول نکرد.
نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم،
عابد قبول کرد.
وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت: آقای من دوزخ یعنی چه؟
عابد پاسخ داد: “دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بندۀ خدا ندادی،
ولی برای رضایت دل بندۀ خدا،یک آبادی را نان دادی …!!!
چگونه به خداتوکل کنیم؟
کسیُ خجالت زده نکن...
کسیُ خجالت زده نکن تاخدادرقیامت خجالت زَدَت نکنه
هر وقت از کسی به تو بدی رسید، سعی کن به رویش نیاوری.
خجالت زده کردن اشخاص صفت خوبی نیست و گفت: حضرت یوسف پس از اینکه از چاه نجات یافت و عزیز مصر شد، برادرانش به او رسیدند؛ تا آخر عمر جلوی برادرانش جمله ای که «چاه» در آن باشد، بر زبان نیاورد.
حق زبان
رساله حقوق امام سجاد(علیه السلام)
حضرت پنج حق رابراي زبان ذكر ميفرمايند:
۱-«إكرامه عن الخناء » : زبان را بواسطه حفظ از دشنام، احترام كنيد يعني اگر بر زبان به راحتي دشنام و كلمات نامناسب جاري است، خوار و ذليل است.
۲- « تَعْوِيدُهُ عَلَى الْخَيْرِ » : تعويد به معناي عادت دادن تدريجي است.
بايد زبان را به تدريج بر نيكيها و بهترينها عادت داد، كيفيت و كميت آن را افزايش داده و از عادت دروغ و شكايت و … برحذر داشت. بلكه آن را عادت داد كه زبان به ذكر الطاف الهي و حمد و ثناي اطرافيانش داشته باشد، با اولياي الهي ارتباط داشته باشد. سعي كند.
۳- « وَ حَمْلُهُ عَلَى الْأَدَبِ » : زبان را به تدريج وادار بر مودب شدن بكند.
ادب نقش مهمي در عزت دارد. ادب يعني ظرافت در كلام و زيركي و حسن بنابراين كلام كامل كلامي است كه هر سه وجه ادب در ان رعايت شود.
۴- « وَ إِجْمَامُهُ إِلَّا لِمَوْضِعِ الْحَاجَةِ وَ الْمَنْفَعَةِ لِلدِّينِ وَ الدُّنْيَا » جم به معناي نگاه داشتن است .
زبان را مهار كنيد مگر در جايي كه نياز به حرف زدن است و فايدهآي بر آن مترتب ميباشد.
گاه فرد با زبان امر به معروف و نهي از منكر و ارشاد گمراهي و مشورت درستي را انجام ميدهد كه اين منفعت دنيوي و اخروي براي زبان است ولي در جايي كه هيچ منفعتي مشاهده نميشود، زبان در قيامت عليه صاحبش شهادت خواهد داد.
۵- « إِعْفَاؤُهُ عَنِ الْفُضُولِ الشَّنِعَةِ الْقَلِيلَةِ الْفَائِدَةِ الَّتِي لَا يُؤْمَنُ ضَرَرُهَا مَعَ قِلَّةِ عَائِدَتِهَا » َ زبان را معاف كنيد از حرفهاي زيادي كه شنيع است و فايده اندكي دارد حرفهايي كه كسي از ضرر آن در امان نيست و عقل توصيه به دفع ضرر يقيني دارد.
حضرت در ادامه ميفرمايند: زبان دليل بر عقل افراد است.
زبان شاهد نيز ميباشد و در زمان مقرر بر عقل يا جهل صاحبش شهادت ميدهد.
« وَ تَزَيُّنُ الْعَاقِلِ بِعَقْلِهِ حُسْنُ سِيرَتِهِ فِي لِسَانِهِ » ِ
مزين شدن عاقل به قوه ادراكش است يعني عقل، انسان را آراسته ميكند . خوش رفتاري فرد از طريق زبانش معلوم میشود. زبان مانيتوري است كه خوش رفتاري يا بدرفتاري افراد از طريق آن ديده ميشود.
امام سجاد در بسياري مواقع به هنگام بحث زبان، از جمله ولا قوة الا بالله العلي العظيم استفاده ميكنند يعني فقط بايد حول و قوه الهي همراه شودتا انسان بتواند از زبان استفاده درستي داشته باشد.
برگرفته از كلام استاد بروجردی
راه حل مشکلات
علامه نوری در کتاب (دارالسلام)می نویسد امام رضا علیه السلام از پدران بزرگوار خود نقل میکنند که امام حسین علیه السلام فرمودند :
روزی نزد امیرمومنان(علیه السلام) نشسته بودم که عربی وارد شد وعرض کرد یا امیرالمومنین !من مرد عیالمند و فقیر هستم ومالی که زندگی مرا کفایت کند ندارم
حضرت فرمودند:ای مرد عرب چرا استغفار نمیکنی تا حالت نیکو شود؟
عرض کرد:زیاد استغفار میکنم ،اما تغییری در زندگی ام پیدا نشده است.
حضرت فرمودند:ای برادرعرب خدای متعال میفرماید:
فقلت استغفروا ربکم انه کان غفارا
به آنها گفتم: «از پروردگار خویش آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزنده است..(نوح،10)
بعد فرمودند:چون به گناه بودن بعضی از اعمالت آگاه نیستی استغفار تو تاقص است ،زیرا آنها استغفار نمیکنی ونتیجه نمیگیری
سپس فرمود:اینک به تو استغفاری می آموزم که اگر آن را هنگام خواب بخوانی خدا به تو وسعت رزق عطا فرماید.
دعا را نوشته به اعرابی داده شد و فرمودند:قبل از خوابیدن ،این استغفار را بخوان و گریه کن و اگر اشکت جاری نشد تباکی کن.
امام حسین فرمودند:
سال بعد اعرابی به خدمت حضرت آمد وعرض کرد یا امیرمومنان !خداوند به من نعمتهای زیادی عطا فرمود شتران و.گوسفندانم آن قدر زیاد شده اند که محلی برای نگه داری آنها ندارم
أن حضرت فرمود:ای برادر عرب !قسم بخدایی که محمد صلوات الله علیه را به نبوت برگزید ،بنده ای نیست که با این دعا به درگاه خدا استغفار کند مگر این که خدای !متعال به برکت آن ،گناهانش را آمرزیده ، حوائجش را بر آورده و به مال و اولادش فراوانی و برکت عطافرماید.
دارالسلام نوری،133/3
نماز نجاتش خواهد داد...
گوهرهای زمینی
ابوسعید ابوالخیر در راه بود.
گفت:"هر جا كه نظر میكنم،بر زمین همه گوهر ریخته و بر در و دیوار همه زر آویخته. كسی نمیبیند و كسی نمیچیند.”
گفتند: “كو؟ كجاست؟”
گفت: “همه جاست. هر جا كه میتوان خدمتی كرد؛ یا هر جا كه میتوان راحتی به دلی آورد. آن جا كه غمگینی هست و آن جا كه مسكینی هست.
آن جا كه یاری طالب محبت است و آن جا كه رفیقی محتاج مروت.”
ضرورت انجام اعمال مستحب
مرحوم دولابی:
بعضی سالها میشد که مزرعهی اصلی ما آفت میخورد و تمام محصولمان از بین میرفت.
اما ما یک قطعه زمین کوچک هم جای دیگری کاشته بودیم، به اصطلاح کنارهکاری، و اصلاًَ آن را به حساب نمیآوردیم…
امّا واقعا همهی خرج سالمان را همان کنارهکاری تأمین میکرد و جبران همهی خسارت مزرعهی اصلی را هم میکرد.
خوب است مؤمن در کنار عبادات و اعمال واجبش یک عمل مستحب، هر چند هم که کوچک باشد، به طور خصوصی برای خودش قرار بگذارد، مثل دستگیری از یک خانوادهی فقیر یا سرپرستی یتیم و چه بسا فردای قیامت همین کنارهکاری باعث نجات انسان شود…
اعمال خوب را به جا آورید، هر چند به نظر کوچک باشند.
در امور اخروی کارهای کوچک را هم کوچک نشمارید و از دست ندهید. امور اخروی اصلاً کوچک و بزرگ ندارد؛ کوچکش هم بزرگ است.
مصباح الهدی،تألیف استاد مهدی طیّب
علت عظمت حضرت زینب (سلام الله علیها)
خدای کریم
درویشی تهیدست از ڪنار باغ ڪریم خان زند عبور میڪرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشارهای به او ڪرد. ڪریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند.
ڪریم خان گفت: «این اشارههای تو برای چه بود؟»
درویش گفت: «نام من ڪریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن ڪریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»
کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»
درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»
چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت.
درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت: «نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست،
ڪه جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»
یونس نقاش ونگین انگشتر
روزی یونــس نقاش ، با ترس و لرز خدمـت امام هادی علیه السلام آمــد و عرض کـرد آقا جان به داد خانوادهام برس . امام فرمود چه خبر است؟ عرض کرد می خواهم از اینجا کوچ کنم.
امام هادی علیه السلام با تبسـم فرمــود چرا ای یونس؟ یونس گفت فدایت شوم ابن بغا یکی از خدمتگزاران متوکل نگینی نزد من فرستاد که از خوبی قیمت نداشت و مـن به آن نقش میزدم که شکست و دو پاره شد و روز وعده فرداست ، او موسی ابن بغا است یا هزار تازیانه میزند ، یا می کشد.
امام هادی علیه السلام فرمود به خانه خود برو ، تا فــردا فرجی میرسد و جز خیــر نخواهد بــود چون فردا شد ، هنگام صبح با ترس و لرز آمد و عرض کرد فرستاده ابن بغا آمده نگیــن را می خواهد.
امام هادی علیه السلام فرمـود نزد او برو که جز خیــر نمی بینی . عرض کرد سـرورم چه بگویم؟ امام علیه السلام با تبسم فرمــود نزد او برو و بشنو آنچه میگوید ، که جز خیر نخواهد بود.رفت و خندان برگشت و عرض کرد مولا جان او به مـن گفت دختران با هــم نزاع دارنـد ، اگر می شــود آن را دو قسمت کن تا ما نیــز مــزدت را بدهیم؟
امالی شیخ طوسی ، صفحه ۲۸۸
درمحضراستاد
آیت الله محمّدتقی بهجت(ره) :
کمتر کسی پیدا می شود که زندگی بر وفق مراد او باشد.
هرگونه عیش و نوش دنیا ، با هزار تلخی و نیش همراه است!
اگر کسی دنیا را این گونه پذیرفت و شناخت.
در برابر ناگواری ها و بدی ها کمتر ناراحت میشود ؛
زیرا از دنیا بیش از این که خانه بلا است ، انتظار نخواهد داشت.
درمان گناه با قرآن
نگاه اشتباه ما به نماز
معنای عبادت
از پیرهرات پرسیدند عبادت چیست ؟
فرمود :
عبادت خدمت کردن به خلق است
پرسیدند چگونه؟
گفت اگر هر پیشه ای که به آن اشتغال داری رضای خدا که بالطبع رضای مردم را هم همراه دارد در نظر داشته باشی نامش عبادت است.
پرسیدند: پس نماز و روزه و خمس و… این ها چه هستند؟!
گفت :
اینها اطاعت هستند که باید بنده برای نزدیک شدن به خدا انجام دهد تا انوار حق بگیرد.
عبادت به جز خدمت به خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست
خواجه عبدالله انصاری
شرح زیارت آل یاسین(قسمت سوم)
«اَلسَّلامُ ﻋَﻠَﯿْﮏَ ﯾﺎ ﺑﺎبَ ﷲِ وَ دَﯾّﺎنَ دﯾﻨِﻪِ» می گوید امام زمان (عج) تو باب خدا هستی، در ورودی به سمت خدا هستی!
هر کس می خواهد به سمت خدا برسد، باید از طریق امام زمان برسد! و الا نمی تواند به خدا برسد. اصلا بدون امام زمان (عج) نمی تواند کسی به خدا برسد، محال ممکن است!!!
در زیارت سرداب می گوییم:
«السَّلام ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺳَﺒِﻴﻞَ اللَّهِ الَّذی ﻣَﻦْ ﺳَﻠَﻚَ ﻏَﻴْﺮَهُ هَلَک» سلام بر تو ای راه خدا، که اگر کسی غیر از تو بخواهد به خدا برسد، هلاک می شود! غیر از امام زمان (عج) نمی شود به خدا رسید.
اگر هزاران راه هم باشد، آنها فرعی هستند، باید به یک جاده ی اصلی که، امام زمان است وصل بشوند، از این طریق با ولایت امام زمان (عج) هست که انسان به خدا می رسد، و الا نمی تواند!!
وقتی می گوییم امام زمان باب خداست، یعنی مقام امام زمان خیلی بالاست، که باب ورودی به سمت خدا می شود.
«دَﯾّﺎنَ دﯾﻨِﻪِ» دیان یعنی حاکم، جزا دهنده، مالک! یعنی می گوید تو مالک و جزا دهنده ی دین خدا هستی! فردای قیامت، خدا به واسطه ی شما اهل بیت است که به مردم جزا می دهد.
مثل همان بحثی که امیرالمومنین (ع) فرمود: به خدا قسم من فردای قیامت تقسیم کننده ی بهشت و جهنم هستم.
ادامه دارد …
برگرفته از فایل سخنرانی
“شرح زیارت آل یاسین″
استاد احسان عبادی
درمحضرشهدا
تابستان سال ۱۳۶۱ بود. یک شب با هم به هیئت رفتیم. بعد هم در کنار بچههای بسیج حضور داشتیم. آخر شب هم برای چند نفر از جوانان محل شروع به صحبت کرد. خیلی غیرمستقیم آنها را نصیحت نمود.
ساعت حدود دو نیمه شب بود. من هم مثل ابراهیم خسته بودم. از صبح مشغول بودیم. گفتم: من میخواهم بروم خانه و بخوابم. شما چه میکنی؟
ابراهیم گفت: «منزل نمیروم، میترسم خوابم برود و نماز صبح من قضا شود. شما میخواهی برو.»
بعد نگاهی به اطراف کرد. یک کارتن خالی یخچال سر کوچه روی زمین افتاده بود. ابراهیم آن کارتن بزرگ را برداشت و رفت سمت مسجد محمدی. ورودی این مسجد یک فضای تقریباً دو متری بود. ابراهیم کارتن را در ورودی مسجد روی زمین انداخت و همانجا دراز کشید. بعد گفت: «دو ساعت دیگه اذان صبح است. مردمی که برای نماز جماعت به مسجد میآیند، مجبور هستند برای عبور، من را بیدار کنند».
بعد با خوشحالی گفت: «اینطوری هم نمازم قضا نمیشه، هم نماز صبح رو به جماعت میخوانم.» ابراهیم به راحتی همانجا خوابید.