کرامات حضدت زینب (سلام الله علیها)
مردي مصري نقل مي كرد : روزي در حجره بودم ، زني باوقار و با حجاب و متانت نزد من آمد و متاعي طلب كرد . سو ال كردم : مادر ! چرا پريشاني ؟
عرض كرد : اي جوان مصير ! يك فرزند بيشتر ندارم ، آن هم به مرض سل مبتلا شده و تمام پزشكان از درمان او عاجز مانده اند حالا آمده ام و آذوقه اي مهيا كنم و به وطن باز گردم .
مردي مصري گفت : مي شود امشب را در منزل ما مهمان شوي ، تا من هم طبيبي سراغ دارم و فرزند تو را نزد او مي برم ، زن رفت و پسر را آورد و گفت : من هر چه طبيب بوده بردم . مرد مصري رفت در مقام حضرت زينب (س ) در مصر ، و طولي نكشيد برگشت و به زن گفت : آماده باش برويم .
نام گذاری حضرت زینب (سلام الله علیها)
هنگامى که زینب (س) متولد شد، مادرش حضرت زهرا (س) او را نزد پدرش امیرالمؤمنین (ع) آورد و گفت: «این نوزاد را نامگذاری کنید!» حضرت فرمود: «من از رسول خدا جلو نمیافتم.»
در این ایام حضرت رسول اکرم (ص) در مسافرت بود. پس از مراجعت از سفر، امیرالمؤمنین على (ع) به آن حضرت عرض کرد: «نامى را براى نوزاد انتخاب کنید.» رسول خدا (ص) فرمود: «من بر پروردگارم سبقت نمیگیرم.»
در این هنگام جبرئیل فرود آمده و سلام خداوند را به پیامبر ابلاغ کرده و گفت:
«نام این نوزاد را «زینب» بگذارید! خداوند بزرگ این نام را براى او بر برگزیده است.»
بعد مصایب و مشکلاتى را که بر آن حضرت وارد خواهد شد، بازگو کرد. پیامبر اکرم (ص) گریست و فرمود: «هر کس بر این دختر بگرید، همانند کسى است که بر برادرانش حسن و حسین گریسته باشد.»
ناسخ التواریخ، جلد زینبیه، ص ۴۷
شب میلاد دختر زهراست
هر کجا بنگری شعف برپاست
خانه مصطفی شده گلشن
دیده مرتضی شده روشن
مونس و یار مجتبی آمد
حامی شاه کربلا آمد
ولادت حضرت زینب(سلام الله علیها)
مبارکباد
میزرابخور!!
وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (انعام /32)
و زندگی دنیوی جز بازیچه و سرگرمی نیست و مسلّما خانه آخرت برای کسانی که پروا پیشه می کنند بهتر است ، آیا نمی اندیشید؟!
دکتر گفت: برو به امام بگو به خاطر این که کمتر دارو بخورید، باید این یک سیخ کباب را میل کنید. امام فرمود: نمی خورم. به دکتر که گفتم، گفت: به امام بگو برای این که فلان قرص را نخورید، کباب را بخورید. مطلب را به امام گفتم. او یک نگاهی به من کرد و فرمود: این میز را بخور. گفتم: بله آقا؟ فرمود: این میز را بخور. حاج احمد آقا و نوه امام (خانم اعرابی) هم بودند که زدند زیر خنده. خود امام هم خندید و بعد گفتم: آقا من که نمی توانم میز را بخورم. امام فرمود: همان طور که تو نمی توانی این میز را بخوری، من هم نمی توانم هر روز کباب بخورم.
برداشته هایی از سیره امام خمینی، ج 1، ص 10.
شخصی که در 12 بهمن دست امام را گرفته بود کیست؟
فردی که در عکس معروف امام در حال پیاده شدن از هواپیما در 12 بهمن دست ایشان را گرفته بود کیست؟
ژرژان فابین باتااوش اصالتاً اهل الجزایر بود و به فرانسه مهاجرت کرد. در یک خانواده مسیحی بزرگ شد، بعد از تحصیلات دانشگاهی جذب پلیس فرانسه شده و با یک خانم ایرانی ازدواج کرد.
وی در خاطراتش می گوید: وقتی آقای [امام] خمینی به پاریس آمد. پلیس فرانسه چند نفر را برای محافظت نزد امام فرستاد اما آقای خمینی هیچ کدام را نپذیرفت تا این که قسمت من شد و در همان دیدار اوّل علقهای میان من و آقای خمینی برقرار شد و چون فارسی هم صحبت میکردم مزید بر علت شد. و در مدت 116 روز اقامت امام در نوفل لوشاتو همواره با امام بودم.
همیشه لبخند داشت...
وقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً (بقره/ 83)
و با مردم با خوش زبانی سخن گویید.
معمولاً اوقات استراحت امام، به آن جا می رفتیم؛ گاهی اوقات قبل از نماز مغرب و عشا و گاهی بعد از اخبار و گاهی هم صبح ها قبل از رفتن به مدرسه. وقتی وارد اتاق وی می شدم، احساس می کردم که امام، سراپا بانشاط و با لبخند، جواب سلام مرا می دهد. این لبخند شیرین آقا هیچ گاه فراموشم نخواهم شد؛ البته امام در هنگام دیدار با هر یک از نزدیکان خویش، همین گونه عمل می کرد و هیچ تفاوتی در ابراز علاقه اش دیده نمی شد.
امام به ندرت با صدا می خندید و همیشه به جای خنده بلند، تبسم می کرد؛ چون خنده بلند و قهقهه، کراهت دارد. یک روز علی (نوه امام) دلش نمی خواست پیش امام بماند. امام به او گفت: علی جان! بیا حالا یک بوسی به من بده و بعد برو. علی گفت: امروز بوسم تلخ است. امام هم خنده اش گرفت و خیلی زیبا خندید و گفت: خوب ببرش.
برداشت هایی از سیره امام خمینی، ج1، ص 18و 25
ای کاش این زحمات را در راه امام زمان عج انجام میدادم
تأسّف مرحوم حاج شيخ حسنعلی نخودکیدر رابطه با انجام عبادات و اوراد و ختومات:
آقای سید مرتضی مجتهدی سیستانی می نویسد:
مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی (معروف به نخودکی) از دوران کودکی به عبادات و ریاضات اشتغال داشته و زحمات فراوان و طاقت فرسایی را برای رسیدن به اهداف بلند روحی متحمل شده بودند که فوق العاده مهم و پر زحمت بوده است.
تا جایی رسید که با یک نفسی و ذکری و … مریض شفا میدادند و …
آن بزرگوار هر چه ذکر و ورد و ختم و نماز و آیات قرآنی که در مدت عمر خود از کودکی انجام داده بودند را یادداشت کرده و در کتابی جمع آوری نمودند؛ و چون در این کتاب رازها و نکات مهمی وجود داشت، صلاح نمی دانستند که آن را در اختیار همگان قرار دهند، به همین جهت آن را مخفی نگه داشتند و در دسترس افراد قرار نمی دادند.
مرحوم پدرم در ارتباط با آن کتاب می فرمودند:
مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی در اواخر حیات خود آن کتاب را به مرحوم آیت الله حاج سید علی رضوی دادند.مقصود از نقل این جریان، نکته مهمی است که مرحوم حاج شیخ در آخر آن کتاب مرقوم فرموده اند. نکته ای که باید درس مهمی برای همه کسانی که در راه معنویات و سیر و سلوک شرعی سعی می کنند.
کتاب نشان از بی نشانها زندگی نامه شیخ حسنعلی اصفهانی ( نخودکی )
کفش خادمش را هم باید جفت کنی!
مرحوم میرزا جواد آ قا ملکی تبریزی و عالم دیگر اهل تبریز در محضر مرحوم ممقانی بودند.
آ قا میرزا جواد می گوید : نفسم به من گفت : اگر آ ن عالم یکی گفت تو هم بایدیکی بگویی ! ولی من با خود گفتم : باید کفش او را جفت کنی ! نفسم ناراحت شد که چه طور ؟ گفتم : کفش خادمش را هم باید جفت کنی.
در محضر بهجت، ص 71
جوازی برای دل شکستن!
جناب حاج فتحعلی تعریف كردند:
یك روز آقای دكتر … نزد آقای جعفر مجتهدی آمده و گفت:
آقا جان یك باب مغازه دارم كه آن را اجاره دادهام، اما موجر چند ماهی است كه از پرداخت اجاره آن خودداری كرده و میگوید استطاعت پرداخت مال الإجاره را ندارم!
اجازه می دهید علیه او اقدام كنم؟
آقا سكوت كرده و حرفی نزدند، روز بعد كه آقای دكتر میخواست خدمت ایشان برسد به او اجازه ورود ندادند!
و تا مدت یك هفته آقای دكتر میآمد ولی آقا او را نمیپذیرفتند.
وقتی علت آن را از ایشان سؤال كردم، فرمودند:
بیست سال در بیابانها رفته و خانه به دوش صحراها بودیم تا مبادا دل كسی را بشكنیم و به كسی آزار برسانیم اكنون ایشان آمده است از ما جواز دل شكستن بگیرد…!!
زندگینامه شیخ جعفر مجتهدی ره
دیداربایاران خاص حضرت بقیه الله عجل الله تعالی فرجه الشریف
مرجع بزرگ حضرت آیه الله العظمی بهجت (ره)فرمود:
حکیمی موثق که نمی دانم اکنون زنده است یا از دنیا رفته از برایم نقل کرد: روزی در مطب خویش نشسته بودم ، ناگهان پیرمردی با سر برهنه و پای بدون کفش وارد مطب من شد. سپس با صدای بلند و تند تند شروع به نام بردن از 313 یار امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف کرد و رفت !
پس از خروج آن مرد، سخت به حیرت افتادم که به راستی او چه کسی بود؟ به بیرون از مطب دویدم ، تا از او بیشتر بپرسم ، ولی کسی را نیافتم . تعدادی از بچه ها کنار درب مطب به بازی مشغول بودند از آنان ، در مورد پیرمرد پرسیدم،آنان به اتفاق گفتند چنین کسی را ندیده اند که از مطب خارج شده باشد!
وقتی به مطب بازگشتم ، با ناراحتی از همسرم که در اتاق مجاور بود پرسیدم تو صدای کسی را نشنیدی ؟
او گفت : صدای فردی را شنیدم که بسیار بلند و با تندی سخن می گفت ؛ او چه کسی بود!
پس فهمیدم که خواب ندیده ام ! بلکه واقعا کسی را دیده ام که خود از یاران خاص حضرت بقیه الله عجل الله تعالی فرجه الشریف بوده است . او با شناخت از یاران خاص ، به نزدم آمده و نامشان را برایم بیان کرده است .
معرفت یافتگان ( از مجموعه شمیم عرش )
سفارش آیت الله انصاری همدانی علیه الرحمه
حاج احمد انصاری، فرزند آیتالله انصاری میگوید:
ایشان وقتی اسم حضرت ولی عصر علیهالسلام برده میشد یک مرتبه تغییر رنگ میداد، قیافهاش عوض میشد، میفرمودند:
ظهور نزدیک است ولی اگر دعا کنید نزدیک تر می شود، چون دعا خیلی مؤثر است. هر چه می توانید برای ظهور حضرت دعا کنید.
ضمن این که زیارت_عاشورا را زیاد تأکید می کردند که دوستان بخوانند به صورت مستمر، میفرمودند. زیارت_آل_یس هم حتماً بخوانید و توسل پیدا کنید به حضرت و از ایشان بخواهید مشکلات دنیا و آخرت و سیر وسلوک شما را بر طرف کند، چون الان اختیارات با حضرت است.
امام زمان در کلام اولیای ربانی؛ ص15
گریه بخاطر ترک مستحب!
حجت الاسلام علی محدّث زاده درباره پدرش مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی (ره) می گوید:
یک روز صبح پدرم برخاست و شروع به گریه کردن نمود،
از او پرسیدم : چرا اشک می ریزید؟
فرمود: برای این که دیشب نماز شب نخواندم…
گفتم : پدر جان! نماز شب که مستحب است و واجب نیست ، شما که ترک واجب نکرده اید و حرامی به جا نیاورده اید، چرا این طور نگرانید؟
فرمود: فرزندم! نگرانی من از این است که من چه گناهی کرده ام که باید توفیق نماز شب خواندن از من سلب شود…
نتیجه دوستی ظاهری با اهل بیت علیه السلام، بدون عمل
مرحوم عبدالکریم حامد می فرمود:
«شخصی در مجالس سیدالشهدا (علیه السلام) خدمت می کرد و زیر لب این شعر را می خواند:« حسین دارم چه غم دارم؟!»
شیخ رجبعلی با دیدن این شخص در دل گفت : سید الشهدا علیه السلام به این شخص تفضل خواهد کرد و او را از هم ها و غم های قیامت نجات خواهد داد.
پس از مدتی شیخ رجبعلی شبی در خواب دید که محشر به پا شده و امام حسین (علیه السلام ) به حساب مردم رسیدگی می کند و آن شخص هم در ابتدای صف، نزدیک حضرت قرار دارد.
شیخ رجبعلی می گفت: با خود گفتم: امروز روز توست؛ گوارایت باد!
ناگهان دیدم که امام حسین(علیه السلام) به فرشته ای امر می کند که آن مرد را به انتهای صف بیندازد؛در آن هنگام حضرت نگاهی به من کرد و با ناراحتی فرمود:
شیخ رجبعلی! ما رئیس دزدها نیستیم!
از سخن حضرت تعجب کردم و پس از بیداری جستجو کردم که شغل آن مرد چیست و فهمیدم که عامل توزیع شکر است و شکر را به جای این که با قیمت دولتی به مردم بدهد، آزاد می فروشد.
کرامات اولیا و مردان خدا
راه جلوه گری عقل
در شب وقتی که مقام سکوت و خلوت پیش آمد ، در آن مقام سکوت و خلوت ، عقل بیشتر می تواند خودش را جلوه دهد.
و یکی از راه هایی که عقل می تواند جلوه گری بکند این است که انسان راه محاسبه را در پیش بگیرد .
یعنی بحث تفکر
اوائل تا مدتی یک حالت محاسبه مانند در می آید یعنی چه بخواهد ، چه نخواهد به سمت محاسبه می رود .
بعد این محاسبه باعث می شود که آهسته آهسته راه سلطنت و حکومت عقل در نفس انسانی باز شود .
چون در هنگام روز که عقل فعال نبود ، شب هم تا صبح وقتی می خوابیم ، قوه ی خیال مشغول است ، پس دوباره عقل حضور ندارد .
لذا بهترین راهی که می شود راه را برای میدان داری عقلمان باز کنیم خلوتِ تفکر در شب است..
استادصمدی آملی حفظه الله
راز آرامش...
ﺍﺯ رجبعلی خیاط ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍﻣﯽ؟
ﮔﻔت ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﻨﺞ ﺍﺻﻞ ﺑﻨﺎ ﮐﺮﺩﻡ:
۱. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﺭﺯﻕ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﯽﺧﻮﺭﺩ، ﭘﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪﻡ!
۲. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ، ﭘﺲ ﺣﯿﺎ ﮐﺮﺩﻡ!
۳. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﻤﯽﺩﻫﺪ، ﭘﺲ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ!
۴. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭﻡ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻣﻬﯿﺎ ﺷﺪﻡ!
۵. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﻧﯿﮑﯽ ﻭ ﺑﺪﯼ ﮔﻢ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺯﻣﯽﮔﺮﺩﺩ، ﭘﺲ ﺑﺮ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﻓﺰﻭﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺪﯼ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ!
ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ 5 ﺍﺻﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ﻣﯽﮐﻨﻢ.
ﺩﻟﺎ ﻣﻌﺎﺵ ﭼﻨﺎﻥ ﻛﻦ ﻛﻪ ﮔﺮ ﺑﻠﻐﺰﺩ ﭘﺎﻯ...
ﺣﻀﺮﺕ ﺁﻳﺔ ﺍﻟﻠّﻪ ﺣﺎﺝ ﻣﻴﺮﺯﺍ ﺟﻮﺍﺩ ﺁﻗﺎ ﺗﻬﺮﺍﻧﻰ (ﺭﺽ) ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﻮﺵ ﺭﻓﺘﺎﺭ. ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﺭﺍ ﻧﻴﺎﺯﺭﺩ، ﺣﺘّﻰ ﺁﺯﺍﺭ ﻣﻮﺭﻯ ﺭﺍ ﺗﺎﺏ ﻧﻤﻰ ﺁﻭﺭﺩ.
ﺍﻳﻦ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻧﻘﻞ ﺷﺪﻩ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺍﺳﺖ:
ﺁﺧﺮ ﺷﺒﻰ ﺍﺯ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺑﺮﻣﻰ ﮔﺮﺩﻧﺪ. ﺩﻳﺮﻭﻗﺖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ.
ﺑﻪ ﻣﻠﺎﺣﻈﻪ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻭ ﺑﺪﺧﻮﺍﺏ ﻧﺸﻮﻧﺪ ﺍﺯ ﻛﻮﺑﻴﺪﻥ ﺩﺭ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﻯ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ.
ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﺗﻜﻴﻪ ﻣﻰ ﺯﻧﺪ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﻰ ﻣﺎﻧﺪ.
ﭘﺲ ﺍﺯ ﻟﺤﻈﺎﺗﻰ ﻫﻤﺴﺮ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻛﻪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﺅ ﻳﺎ ﻣﻰ ﺑﻴﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﻛﺴﻰ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ:
ﺑﺮﺧﻴﺰ! ﺑﺮﺧﻴﺰ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻨﺰﻝ ﺭﺍ ﺑﮕﺸﺎﻯ!
ﻫﻤﺴﺮ ﻣﺤﺘﺮﻣﻪ ﻣﻴﺮﺯﺍ ﺟﻮﺍﺩ ﺁﻗﺎ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻣﻰ ﺑﻴﻨﺪ ﻣﻴﺮﺯﺍ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﺍﺳﺖ.
ﺳﺆ ﺍﻝ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ: ﺁﻗﺎ! ﺣﺎﻝ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺳﻔﺮ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻳﺪ ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻧﺰﺩﻳﺪ؟
ﺁﻗﺎ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: ﺩﻳﺪﻡ ﻧﻴﻤﻪ ﺷﺐ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﻳﺮﻭﻗﺖ، ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﺯﺣﻤﺖ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻛﻨﻢ!
ﻫﺮﮔﺰ ﺍﺯ ﻛﺴﻰ ﺑﻪ ﺑﺪﻯ ﻳﺎﺩ ﻧﻜﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺪﻯ ﺭﺧﺼﺖ ﻏﻴﺒﺖ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﺩ.
ﺍﮔﺮ ﻛﺴﻰ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﻏﻴﺒﺖ ﻟﺐ ﻣﻰ ﺗﻜﺎﻧﺪ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻳﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﮔﻮﺵ ﺧﻮﺩ ﭘﻨﺒﻪ ﺍﻯ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﺍﻇﻬﺎﺭﺍﺕ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﻮﻡ ﻭ ﻳﺎ ﺍﺯ ﺧﺪﻣﺘﺘﺎﻥ ﻣﺮﺧﺺ ﺷﻮﻡ! (۱)
ﺩﻟﺎ ﻣﻌﺎﺵ ﭼﻨﺎﻥ ﻛﻦ ﻛﻪ ﮔﺮ ﺑﻠﻐﺰﺩ ﭘﺎﻯ
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﺕ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺩﺳﺖ ﺩﻋﺎ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﺩ
۱-ﻓﻀﻠﻨﺎﻣﻪ ﻣﺸﻜﺎﺓ: ﺷﻤﺎﺭﻩ 36، ﺹ 59
-داستان هایی از علماء
توجه درتلاوت قرآن
آیت الله فاطمی نیا:
مرحوم آیت الله العظمی سید احمد خوانساری،بیماری زخم معده داشتند که احتیاج به عمل جراحی داشت، از طرفی ایشان سالخورده و از لحاظ جسمی ناتوان بودند و تحمل جراحی بدون بیهوشی نیز ممکن نبود.
پیش از آن که عمل جراحی آغاز شود، ایشان اجازه بی هوش کردن را به پزشک ندادند [چون به نظر ایشان در وضعیت بی هوشی، تقلید مقلدین ایشان دچار اشکال می شد] از این رو به پزشکان معالج فرمودند:
هر گاه من مشغول قرائت سوره مبارکه انعام شدم، شما مشغول عمل شوید من توجه ام به قرآن است و در این صورت هیچ مشکلی پیش نمی آید.
[ایشان آن چنان به قرآن توجه پیدا میکردند که احساس درد نمی کردند.]
همان طور هم شد و با تمام شدن عمل جراحی، قرائت سوره مبارکه انعام نیز به پایان رسید!…
دوره سه جلدی کتاب نکته ها از گفته ها
توجه درتلاوت قرآن
آیت الله فاطمی نیا:
مرحوم آیت الله العظمی سید احمد خوانساری،بیماری زخم معده داشتند که احتیاج به عمل جراحی داشت، از طرفی ایشان سالخورده و از لحاظ جسمی ناتوان بودند و تحمل جراحی بدون بیهوشی نیز ممکن نبود.
پیش از آن که عمل جراحی آغاز شود، ایشان اجازه بی هوش کردن را به پزشک ندادند [چون به نظر ایشان در وضعیت بی هوشی، تقلید مقلدین ایشان دچار اشکال می شد] از این رو به پزشکان معالج فرمودند:
هر گاه من مشغول قرائت سوره مبارکه انعام شدم، شما مشغول عمل شوید من توجه ام به قرآن است و در این صورت هیچ مشکلی پیش نمی آید.
[ایشان آن چنان به قرآن توجه پیدا میکردند که احساس درد نمی کردند.]
همان طور هم شد و با تمام شدن عمل جراحی، قرائت سوره مبارکه انعام نیز به پایان رسید!…
دوره سه جلدی کتاب نکته ها از گفته ها
عیادتی که اخلاص لازم را نداشت
در حالات مرحوم حاجي سبزواري منقول است که براي عيادت بيماري مي رفت و عده اي هم با او بودند.
نزديک منزل بيمار که رسيد، برگشت و نرفت.
اطرافيان پرسيدند:
آقا چرا تا اين جا آمديد و حالا بر مي گرديد؟
آقا جواب داد:
خطوري به قلبم کرد که بيمار وقتي مرا ببيند، از من خوشش خواهد آمد و مي گويد که سبزواري ، چه انسان والا و بزرگي است که به عيادت من بيمار آمده است .
حالا برمي گردم تا هنگامي که اخلاص اوليه را بيابم و تنها براي خدا به عيادت بيمار بيايم.
داستانهاي حکيمانه - استاد حسن زاده آملي