همیشه لبخند داشت...
وقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً (بقره/ 83)
و با مردم با خوش زبانی سخن گویید.
معمولاً اوقات استراحت امام، به آن جا می رفتیم؛ گاهی اوقات قبل از نماز مغرب و عشا و گاهی بعد از اخبار و گاهی هم صبح ها قبل از رفتن به مدرسه. وقتی وارد اتاق وی می شدم، احساس می کردم که امام، سراپا بانشاط و با لبخند، جواب سلام مرا می دهد. این لبخند شیرین آقا هیچ گاه فراموشم نخواهم شد؛ البته امام در هنگام دیدار با هر یک از نزدیکان خویش، همین گونه عمل می کرد و هیچ تفاوتی در ابراز علاقه اش دیده نمی شد.
امام به ندرت با صدا می خندید و همیشه به جای خنده بلند، تبسم می کرد؛ چون خنده بلند و قهقهه، کراهت دارد. یک روز علی (نوه امام) دلش نمی خواست پیش امام بماند. امام به او گفت: علی جان! بیا حالا یک بوسی به من بده و بعد برو. علی گفت: امروز بوسم تلخ است. امام هم خنده اش گرفت و خیلی زیبا خندید و گفت: خوب ببرش.
برداشت هایی از سیره امام خمینی، ج1، ص 18و 25