یاسین شاید...
در این روز عبیداللّه بن زیاد نامه ای برای عمر بن سعد فرستاد كه:
من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز كرده ام. توجه داشته باش كه هر روز و هر شب گزارش كار تو را برای من ميفرستند.
در این روز “حبیب بن مظاهر اسدی” به امام حسین علیه السلام عرض كرد:
یابن رسول اللّه! در این نزدیكی طائفه ای از بنی اسد سكونت دارند كه اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم.
امام علیه السلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آورده ام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت ميكنم.
او یارانی دارد كه هر یك از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود.
عمر بن سعد او را با لشكری انبوه محاصره كرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت مينمایم… .
در این هنگام مردی از بني اسد كه او را “عبداللّه بن بشیر” مي نامیدند برخاست و گفت: من اولین كسی هستم كه این دعوت را اجابت ميكنم.
سپس مردان قبیله كه تعدادشان به 90 نفر ميرسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیه السلام حركت كردند.
در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه كرد و او مردی بنام “ازْرَق” را با 400 سوار به سویشان فرستاد. آنان در میان راه با یكدیگر درگیر شدند، در حالی كه فاصله چندانی با امام حسین علیه السلام نداشتند.
هنگامی كه یاران بني اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریكی شب پراكنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود كوچ كردند كه مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد.
حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیه السلام آمد و جریان را بازگو كرد. امام علیه السلام فرمودند: لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ..
بحارالانوار،ج44،ص386
در کربلا چه گذشت،تالیف شیخ عباس قمی
آیة الله العظمی سید محمد کاظم طباطبایی یزدی _مشهور به صاحب عروه_ یک قطعه کفن برای خودشان خریده بودند.
در حرم امیرمؤمنان علیه السّلام همۀ قرآن را بر آن نوشته، سپس در حرم امام حسین(ع) زیارت عاشورا را با تربت بر اطراف آن نوشته بودند.
ایشان برای صله ارحام عازم یزد می شوند و در این سفر این کفن را با خودشان به یزد می برند. در شب اول ورودشان به یزد، در منزل یکی از دخترانشان استراحت می کنند.
حضرت سیدالشهداء(ع) به خواب ایشان آمده و می فرمایند:
یکی از دوستان ما فوت کرده و در مزار یزد منتظر کفن است. ما دوست داریم این کفن به او اهداء شود.
ایشان بیدار می شود و می خوابد. بار دیگر این رؤیا تکرار می شود!
ایشان لباس پوشیده به قبرستان یزد می رود و می بیند شخصی به نام کریم سیاه فوت کرده، او را غسل داده، روی سنگ نهاده، منتظر کفن هستند…
تا ایشان می رسد، می گویند: کفن را آوردند. مرحوم یزدی از آن ها می پرسد: شما کی هستید؟!
می گویند: همان آقایی که به شما امر فرموده کفن بیاورید، به ما نیز امر فرموده که برای تجهیز و دفن ایشان به این جا بیاییم.
مرحوم یزدی می پرسد: این شخص کیست؟
می گویند: او شخصی به نام کریم سیاه است، یک فرد معمولی! ولی عاشق امام حسین(ع) بود.
در هر کجا مجلسی به نام امام حسین(ع) برگزار می شد، او بدون هیچ تکلّفی حاضر می شد.
منبع:
جرعه ای از کرامات امام حسین علیه السلام،ص ۹۷
حضرت ابراهیم علیه السلام از زمین کربلا عبور میکرد در حالی که سوار بر اسب بود؛ اسبش لغزید و از اسب افتاد؛ سرش شکسته شد و خون جاری شد.
پس شروع به استغفار نمود و عرض کرد:
خدایا چه از من سر زده است؟
جبرئیل نازل شد و گفت : ای ابراهیم گناهی از تو سر نزده لکن در این زمین نوه خاتم پیامبران و فرزند خاتم اوصیاء کشته می شود پس به همین دلیل خون تو جاری شد تا موافق با خون آن جناب گردد.
منابع:
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج44، ص: 243
رياض الأبرار ، ج1، ص: 172
عوالم العلوم ، ج17-الحسين، ص: 102
تشیع این نیست که آدم موقع سینه زدن بالا بپرد، اسم امام حسین را نصفه نیمه ببرد.
یکی از اهل علم حالش به هم خورده بود. می گفت عده ای را دیده بود که روی زمین خوابیده بودند روی زمین می کشیدنشان، صورتشان به زمین کشیده می شد و خون جاری شده بود؛ حال اهل علم بد شده بود. ائمه راضی اند به این؟
ما عاشق اهل بیت هستیم اما ببینید واقعا اهل بیت راضی اند از این حرکت؟ وقتی بنا بشود عالم برود کنار ،محور بشود یک جوان؛ این جوان همه کار می کند دیگر.
اعتقادات که نباید از بین برود. ببینیم اهل بیت از ما چه می خواهند. رضایتشان در چیست.
منبع: عصر ایران/ کد خبر:۱۱۰۹۶۶ / تاریخ:۱۸/۲/۱۳۸۹
قاسم بن الحسن عليه السلام در واقعه ي كربلا به پانزده سالگي نرسيده بود. طبري ميگويد: قاسم ده سال داشت و در مقتل ابي مخنف آمده: قاسم در كربلا چهارده ساله بود.
علامه مجلسي بر اين باور است كه ماجراي عروسي قاسم سند معتبري ندارد. منشأ اين حكايت دو كتاب است؛ يكي منتخب المراثي، اثر شيخ فخرالدين طريحي ـ نويسندهي مجمع البحرين ـ و ديگري روضة الشهدا، نوشتهي ملاحسين كاشفي ـ صاحب انوار سهيلي ـ است. اين كتاب اولين مقتلي است كه به فارسي نوشته شده است.
در اين باره روايت ميكنند كه وقتي امام حسين(ع) مسير مدينه تا كربلا را طي ميكرد، حسن بن حسن از عموي خويش، امام حسين(ع)، يكي از دو دختر او را خواستگاري كرد. امام حسين(ع) فرمود: هر يك را كه بيشتر دوست داري اختيار كن، حسن خجالت كشيد و جوابي نداد، امام حسين(ع) فرمود: من براي تو فاطمه را اختيار كردم كه به مادرم دختر رسول خدا، شبيهتر است.
به اين ترتيب وجود فاطمهي نو عروس در كربلا امري مسلم است. اگر فرض كنيم ازدواج قاسم درست باشد، بايد گفت: امام حسين(ع) دو دختر به نام فاطمه داشتند كه يكي را به حسن تزويج كرده و ديگري را براي قاسم عقد نمودهاند، يا اين كه بگوييم: دختري كه به عقد قاسم درآمده، نامش فاطمه نبود و نقل تاريخ در اين مورد اشتباه است و اگر اين داستان را صحيح ندانيم، بايد بگوييم راويان نام حسن را از روي اشتباه، قاسم نقل كرده اند.
در هر صورت، بيشتر تحليلگران واقعه عاشورا، عروسي قاسم را نادرست ميدانند.
محدث قمي در منتهيالآمال و نفس المهموم، دامادي قاسم را رد ميكند و ميگويد: نويسندگان، نام حسن را با قاسم اشتباه كردهاند.
استاد شهيد مرتضي مطهري نيز عروسي قاسم را مردود ميداند و مستند ميكند به اين كه در هيچ كتاب معتبري وجود ندارد و حاجي نوري هم بر اين باور است كه ملاحسين كاشفي، اولين كسي است كه اين مطلب را در كتاب روضة الشهدا آورده و اصل قضيه صد در صد دروغ است
منابع:
منتخب التواريخ، ص 266.
رياض القدس المسمي بحدائق الانس، ج 2 ص 42.
منتهي الآمال، ج 1، ص 700.
حماسه حسيني، ج 1، ص 28
علامه طباطبایی (ره)، روزی در یکی از مجالس روضه شرکت کرده بود. شخص حرّاف و لودهای که علامه را نمیشناخت در حضور ایشان شروع کرد به لودگی کردن و حرفهای بیربط زدن؛ و توجه نداشت این آقایی که حضور دارد حضرت علاّمه طباطبایی است؛ چرا که علامه، بسیار کم حرف بود و ظاهر بسیار معمولی و متعارفی داشت.
بعد از آنکه به آن شخص میگویند: آقا! حداقل امروز که حضرت علامه طباطبایی حضور دارند، مراعات کنید و در محضر ایشان مودّب باشید و درست صحبت کنید!
او میپرسد: حضرت علاّمه طباطبایی ایشان هستند؟
میگویند: بله.
بعد آن بنده خدا می گوید: من خیال کردم ایشان مرثیهخوان است. فکر نمیکردم، علامه طباطبایی، ایشان باشند.
علامه با شنیدن این سخن میفرمایند: «ای کاش من مرثیهخوان حضرت سیدالشهدا علیهالسلام بودم! من حاضرم همه این سالیانی را که مشغول درس و تالیف و فعالیتهای علمی بودهام بدهم و ثواب یک جلسه مرثیهخوانی ابا عبدالله الحسین را به من بدهند».
عرفان علامه طباطبایی،تالیف آیت الله حسن رمضانی
جرج جرداق (دانشمند و ادیب مسیحی):
وقتی یزید، مردم را تشویق به قتل امام حسین(ع) و مأمور به خونریزی میکرد، آنها میگفتند: چه مبلغی به ما میدهی؟ امّا انصار حسین(ع) به او گفتند: ما با تو هستیم و اگر هفتاد بار کشته شویم، باز میخواهیم در رکابت جنگ کنیم و کشته شویم.
آنتون بارا (اندیشمند مسیحی):
اگر حسین از آنِ ما بود، در هر سرزمینی برای او بیرقی بر میافراشتیم و در هر روستایی برای او منبری برپا میکردیم و مردم را با نام حسین به مسیحیّت فرا میخواندیم.
املاس توندون (رئیس سابق کنگره ملّی هندوستان):
این فداکاریهای عالی از قبیل شهادت امام حسین(ع)، سطح فکر آدمی را ارتقاء بخشیده، و شایسته است خاطره آن همیشه باقی بماند و یادآوری شود.
فردریک جِمس:
درس امام حسین و هر قهرمان شهید دیگری این است که در دنیا، اصول ابدی عدالت و ترحم و محبّت وجود دارد که تغییرناپذیرند و همچنین میرساند که هر گاه کسی برای این صفات مقاومت کند و در راه آن پافشاری کند، آن اصول همیشه در دنیا باقی و پایدار خواهد ماند.
بنت الشاطی (نویسنده معروف مصری):
زینب، خواهر حسینبن علی، لذّت پیروزی را در کام ابن زیاد و بنیامیّه خراب کرد و در جام پیروزی آنان قطرات زهر ریخت. در همه حوادث سیاسی پس از عاشورا همچون قیام مختار و عبدالله بن زبیر و سقوط دولت امویّان و برپایی حکومت عباسیّان و ریشه دواندن مذهب تشیّع، زینب ـ قهرمان کربلا ـ نقش برانگیزاننده داشت.
عباس محمود عقّاد (نویسنده و ادیب مصری):
جنبش حسین، یکی از بینظیرترین جنبشهای تاریخی است که تاکنون در زمینه دعوتهای دینی یا نهضتهای سیاسی پایدار گشته است… دولت اموی پس از این جنبش، به قدر عمر یک انسان طبیعی، دوام نیاورد و از شهادت حسین تا انقراض آنان بیش از شصت و اندی سال نگذشت.
چارلز دیکنز (نویسنده معروف انگلیسی):
اگر منظور حسین، جنگ در راه خواستههای دنیایی بود، من نمیفهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنین حکم میکند که او فقط به خاطر اسلام فداکاری خویش را انجام داد.
محمد علی جناح (رهبر بزرگ پاکستان):
هیچ نمونهای از شجاعت بهتر از این که حسین از لحاظ فداکاری و شهامت نشان داد، در عالم پیدا نمیشود. به عقیده من، تمام مسلمانان باید از این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربانی کرد، پیروی کنند.
مهاتما گاندی (رهبر بزرگ هندوستان):
من زندگی امام حسین، آن شهید بزرگ اسلام را به دقّت خواندهام و توجّه کافی به صفحات کربلا کردهام. بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، باید از امام حسین پیروی کند.
توماس کارلایل (دانشمند انگلیسی):
بهترین درسی که از تراژدی کربلا میگیریم، این است که حسین و یارانش به خدا ایمان استوار داشتند.
آنها با عمل خود روشن کردند که تفوّق عددی در جایی که حق و باطل روبهرو میشوند، اهمیّت ندارد و پیروزی حسین با وجود اقلیّتی که داشت، باعث شگفتی من است.
توماس ماساریک:
اگر چه کشیشان ما هم از ذکر مصایب حضرت مسیح، مردم را متأثّر میسازند، ولی آن شور و هیجانی که در پیروان حسین یافت میشود، در پیروان مسیح یافت نخواهد شد و گویا سبب این باشد که مصایب مسیح در برابر مصایب حسین، پر کاهی است در مقابل یک کوه عظیم پیکر.
ادوارد براون (پروفسور):
حتی غیر مسلمانان نیز نمیتوانند پاکی روحی را که این جنگ اسلامی تحت لوای آن انجام گرفت، انکار کنند.
واشنگتن ایرونیگ (تاریخنگار آمریکایی):
در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در روی ریگهای تفتیده عراق، روح حسین فنا ناپذیر است.ای پهلوان و ای نمونه شجاعت و ای شهسوار من، ای حسین.
موریس دوکبرا:
اگر مورّخان ما حقیقت روز عاشورا را میدانستند و درک میکردند که عاشورا چه روزی است، این عزاداری را مجنونانه نمیپنداشتند؛ زیرا پیروان حسین به واسطه عزاداری حسین میدانند که پستی و زیر دستی و استعمار و استثمار را نباید قبول کنند و شعار پیشرو و آقای آنها تن به ظلم و ستم ندادن بود.
امام خامنه ای:
تبدیل مجلس عزاداری به یک جایی که یک تعدادی
جوان لخت بشوند، بپرند هوا، بپرند پایین وندانند چه میگویند،درست است؟
پدر آیت الله سید محمد تقی مدرسی نقل می کند:
عصر عاشورای سال ۶۱ هجری ، شیطانک ها دیدند که ابلیس سرکرده ی آنان، به سر و صورت می زند و می گرید.
گفتند: امروز که تو باید خوشحال باشی از چه رو پریشانی و گریان؟
گفت: اشتباه بزرگی کردم که این جماعت را واداشتم که حسین را بکشند.
گفتند:چطور؟ مگر تو نمی خواستی این جمع به ظاهر مسلمان ، راهی جهنم شوند؟ و مگر نشدند؟
گفت:چرا چنین شد ولی از این نکته غفلت کرده بودم که با این کار ، باب رحمت الهی به روی مردم باز می شود هرکس به نحوی خود را در دستگاه امام حسین علیه السلام جای می دهد و از شفاعت او بهره مند می گردد.
السلام علیک یا ابا عبدالله (ع) یا باب رحمه الله الواسعه
"عمر بن سعد” یك روز پس از ورود امام علیه السلام به سرزمین كربلا یعنی روز سوّم محرم با چهار هزار سپاهی از اهل كوفه وارد كربلا شد.
امام حسین علیه السلام قسمتی از زمین كربلا كه قبر مطهرش در آن واقع ميشد را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری كرد و با آنها شرط كرد كه مردم را برای زیارت راهنمایی نموده و زوّار او را تا سه روز میهمان كنند.
در این روز “عمر بن سعد” مردی بنام “كثیر بن عبداللّه” ـ كه مرد گستاخی بود ـ را نزد امام علیه السلام فرستاد تا پیغام او را به حضرت برساند.
كثیر بن عبداللّه به عمر بن سعد گفت: اگر بخواهید در همین ملاقات حسین را به قتل برسانم؟ ولی عمر نپذیرفت و گفت: فعلاً چنین قصدی نداریم.
هنگامی كه وی نزدیك خیمه هارسید، “ابو ثمامه صیداوی” (همان مردی كه ظهر عاشورا نماز را به یاد آورد و حضرت او را دعا كرد) نزد امام حسین علیه السلام بود. همینكه او را دید رو به امام عرض كرد: این شخص كه مي آید، بدترین مردم روی زمین است.
پس سراسیمه جلو آمد و گفت: شمشیرت را بگذار و نزد امام حسین علیه السلام برو. گفت: هرگز چنین نميكنم.
ابوثمامه گفت: پس دست من روی شمشیرت باشد تا پیامت را ابلاغ كنی. گفت: هرگز!
ابوثمامه گفت: پیغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم، تو مرد زشتكاری هستی و من نميگذارم بر امام وارد شوی.
او قبول نكرد، برگشت و ماجرا را برای ابن سعد بازگو كرد. سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پیكی دیگر از امام پرسید: برای چه به اینجا آمده ای؟
حضرت در جواب فرمود:
“مردم كوفه مرا دعوت كرده اند و پیمان بسته اند، بسوی كوفه ميروم و اگر خوش ندارید بازميگردم…
عمر سعد فرموده ی امام را به ابن زیاد نوشت. ابن زیاد بعد از خواندن نامه گفت:اکنون که چنگال ما به او(حسین علیه السلام) بند شده،امید نجات دارد و هنگام خلاصی نیست!
سپس به عمربن سعد نوشت: به حسین پیشنهاد کن خودش و تمام یارانش با یزید بیعت کنند تادر مورد آنها تصمیم گیری کنیم..!
منابع:
ارشاد، شیخ مفید، ج2، ص84.
مستدرك الوسایل، ج14، ص61؛ مجمع البحرین، ج5، ص461.
تاریخ طبری، ج5، ص410.
در کربلا چه گذشت،تالیف مرحوم شیخ عباس قمی
امام حسین علیه السلام در روز پنجشنبه دوم محرم الحرام سال 61 هجری به كربلا وارد شد.
چون به کربلا رسید پرسید: نام این سرزمین چیست؟ گفتند: غاضریه.
پرسید: نام دیگری دارد؟ گفتند: نینوا.
فرمود: نام دیگر چه؟ گفتند: ساحل فرات.
فرمود: اسم دیگر هم دارد؟ گفتند: كربلا.
آنگاه اشک در چشمان حضرت حلقه زد و فرمود: سرزمین محنت و رنج!
سپس فرمود: بایستید و پیش نروید. به خدا كه محل فرود آمدنمان و سرزمین ریخته شدن خونمان همین جاست…
اینجاست كه حرمت ما را میشكنند، مردانمان و كودكانمان را میكشند. قبور ما در همینجا زیارتگاه خواهد شد. جدم رسول خدا ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ همین خاك را به من وعده داده و وعده او خلاف نیست…
در این روز “حر بن یزید ریاحی” ضمن نامه ای “عبیداللّه بن زیاد” را از ورود امام علیه السلام به كربلا آگاه نمود.
در این روز امام علیه السلام به اهل كوفه نامه ای نوشت و گروهی از بزرگان كوفه ـ كه مورد اعتماد حضرت بودند ـ را از حضور خود در كربلا آگاه كرد.
حضرت نامه را به “قیس بن مسهّر” دادند تا عازم كوفه شود،اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد امام علیه السلام را دستگیر كرده و به شهادت رساندند.
زمانی كه خبر شهادت قیس به امام علیه السلام رسید، حضرت گریست و اشك بر گونه مباركش جاری شد و فرمود:
“اللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلِشِیعَتِنا عِنْدكَ مَنْزِلاً كَریما واجْمَعْ بَینَنا وَبَینَهُمْ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِكَ، اِنَّكَ عَلی كُلِّ شَیيءٍ قَدیرٌ؛
خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاهِ والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع كن، كه تو بر انجام هر كاری توانایی..
منابع:
اللهوف، ص35.
مقتل الحسین مقرّم، ص 184.
بحارالانوار، ج44، ص381.5
_زيباترين خواهش يک زن { همراه کردن زهير با امام حسين (عليه السلام) توسط همسرش}
_ زيبا ترين بازگشت { توبه حر و الحاق به سپاه امام حسين (عليه السلام)}
_زيباترين وفا داري { نخوردن آب در شط فرات ابالفضل (عليه السلام) }
_زيبا ترين جنگ { نبرد حضرت علي اکبر (عليه السلام) با دشمن}
_زيبا ترين واکنش { پرتاب کردن سر و هب توسط مادرش به طرف دشمن}
_زيبا ترين پاسخ {احلي من العسل جناب قاسم ابن الحسن(عليه السلام)}
_زيبا ترين هديه {تقديم عون و محمد به امام حسين (عليه السلام) توسط مادرشان حضرت زينب (سلام الله عليها)}
_ زيبا ترين نماز { نماز ظهر عاشورا در زير باران تير}
_زيبا ترين جانثاري { حائل قرار دادن دستها ، توسط عبدالله ابن حسن (عليه السلام) و دفاع از عمو }
_ زيبا ترين سخنراني { سخنراني امام سجاد (عليه السلام) و حضرت زينب (سلام الله عليها) در کاخ ظلم }
و از همه زيبايي ها زيباتر جمله « ما رأيتُ الا جميلاً » که حضرت زينب (سلام الله عليها) حيدر وار بيان کرد. وقتی که یزید با کنایه از ایشان پرسید:خب , چه دیدی؟ و خانم جواب دادند: غیر از زیبایی چیزی ندیدم…
پاسخي بر يك شبهه:
عده ای می گويند كه گريه زياد در روضهها موجب خستگی مردم میشود و بعضی از روزنامه ها هم مینويسند كه گريه (منظورشان، گريه بر عزای اهل البیت است) افسردگی میآورد!
جواب اين است كه اين مدّعيان يقيناً در طول عمرشان حتی يكبار خالصانه و عاشقانه بر مصائب اهل البیت بالاخص حضرت اباعبدالله الحسين(ع) گريه نكردهاند تا از نزديك حس كنند گريه بر مصائب آن بزرگواران تا چه اندازه اعتماد به نفس، آرامش روح، احساس توكل و نشاط روحی و معنوی ايجاد میكند.
شيعه عاشق امام حسين(ع) است و روضه برای عاشقان امام حسين(ع) طراوت میآورد ولی برای آن كسانی كه می گويند روضه زياد نخوانيد، حتماً قساوت میآورد. زيرا آنان درد دين ندارند و شكنجه و شهادت اهل البيت در نظر ايشان موضوعی است كه تاريخ آن گذشته است!
شيعه تا وقتي امام زمانش نيايد شادی ندارد. ما تا وقتی كه انديشه و فرهنگ اهل بيت را در عالم عرضه نكنيم، شادی نداريم.
حتی در ميلاد امام رضا(ع) زيارت وارده را زيارت عاشورا قرار دادهاند. در ميلاد امام زمان ارواحنا فداه، زيارت وارده را زيارت عاشورا قرار دادهاند. در بسياري از اعياد اسلامی دستور تلاوت زيارت عاشورا داريم. اين همه سفارش به تلاوت زيارت عاشورا برای اين است كه اشكهايتان خشك نشود و قلبتان آرام نگيرد. اين اسرار است كه شيعه را زنده نگه داشته است.
شیعه با گریه نشاط پیدا میکند جوانان شيعه از شدّت نشاط معنوی به هيجان می آيند، آنچنان كه برای هرگونه ايثار و تلاش و خدمت به اسلام آماده میشوند.
بيش از هزار سال است كه شيعه در ايام محرم و صفر به گريه و زاری مشغول است. چه كسی شنيده است، كه عزاداری در ايّام محرم و صفر موجب ايجاد افسردگی شده باشد؟
مكتب گريه نجات بخش است. اين گريه بايد با كسب معارف و حقايق باشد و كسی كه گريه می كند، بايد تلاش كند كه بتواند معارف اسلام و قرآن را پيدا كند و آنها را گسترش دهد.
آن گريهای افسردگی میآورد كه به خاطر شكستهای مادی و دنيايی باشد…
برگرفته از كتاب شرح زيارت عاشورا، تاليف استاد زاهدی
1_ ماجراى شعب ابى طالب عليه السلام
در پى بالاگرفتن قدرت اسلام پس از بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله قريش پيمان نامه اى نوشتند و طى آن قرار گذاشتند با بنى هاشم تكلم نكنند و با آنان هم سفره و همنشين نشوند و معامله ننمايند؛
و آنان را به گونه اى در فشار قرار دهند كه پيامبر صلى الله عليه و آله را به قريش تحويل دهند تا آن حضرت را به قتل برسانند.
حضرت ابوطالب عليه السلام بنى هاشم را به دره اى كه منتسب به آن حضرت بود برد، و اطراف آن را محكم كرده و براى حفظ جان پيامبر صلى الله عليه و آله شبانه روز كمر همت بست
آن حضرت شبها با شمشير پروانه وار گرد شمع وجود پيامبر صلى الله عليه و آله مى گرديد و مى فرمود:
“تا زنده ام دست از يارى او بر نمى دارم .”
او در هر شب چند بار محل خواب پيامبر صلى الله عليه و آله را تغيير مى داد و عزيزترين فرزند خود يعنى اميرالمؤمنين عليه السلام را به جاى آن حضرت مى خوابانيد، و روز فرزندان خود و فرزندان برادرانش را به حفاظت از آن حضرت مى گماشت.
مدتى كه در شعب بودند بر آن حضرت و مسلمانان بسيار سخت گذشت ، تا آنجا كه شبها صداى گريه اطفال گرسنه بنى هاشم ساكنين اطراف شعب مى شنيدند.
پس از دو سال و چند ماه خداوند موريانه را ماءمور كرد، و پيمان نامه آن را از بين برد بجز اسماء الهى كه در آن بود. حضرت ابوطالب عليه السلام اين خبر را به كفار داد، و آنان با ديدن چنين معجزه اى دست از تصميم خود برداشتند و بنى هاشم به خانه هاى خود بازگشتند…(۱)….
2_ جنگ ذات الرقاع
در سال چهارم هجرت - به تحريك كفار قريش - بين مسلمانان و قبايلى كه اطراف مدينه زندگى مى كردند و قصد محاصره مدينه را داشتند جنگى در گرفت .
پيامبر صلى الله عليه و آله با ٤٠٠ يا ۷۹٠ نفر از مدينه بيرون رفتند. در اين غزوه حضرت نماز خوف خواندند و جنگ تا سه روز طول كشيد تا شر آنان دفع شد. اين واقعه به قولى در ۱٥ جمادى الاولى بوده است…(۲)…
3_ اولين جمع آورى زكات
در روز اول محرم پيامبر صلى الله عليه و آله براى اولين بار مأمورانى را براى جمع آورى زكات و صدقات به اطراف مدينه فرستاد…(۳)…
4_ امام حسين عليه السلام در راه كربلا
روز اول محرم ، امام حسين عليه السلام در قصر بنى مقاتل نزول اجلال فرمودند، و از عبيد الله بن حر جعفى دعوت به يارى نمودند، ولى او اجابت نكرد و بعدا پشيمان شد…(٤)…
5_ قيام مردم مدينه بر عليه يزيد
…در اين روز در سال ٦۳ه مردم مدينه براى قيام عليه يزيد حركت كردند.
?? قضيه از آنجا آغاز شد كه جمعى از اهالى مدينه به رهبرى عبد الله بن حنظله به شام رفتند و دستگاه يزيد و شرابخوارى و قمار بازى و سگ بازى او را ديدند، و به مدينه بازگشته و مردم را از وضع فساد دربار اموى آگاه ساختند. با شنيدن اين اخبار همگان بر خلع يزيد اتفاق نمودند، و به سرپرستى عبد الله عليه يزيد قيام نمودند و افراد اموى ساكن مدينه را بيرون كردند. لشكر شام پس از اطلاع از اين قيام به طرف مدينه حركت كرد و واقعه حر پيش آمد…(٥)…
منابع :
۱.قلاءدالنحور:ج محرم و صفر،ص۹
۲.الوقایع و الحوادث:ج۲،ص٤٥
۳.الوقایع و الحوادث:ج۲،ص٤۲
٤.ارشاد:ج۲،ص۸۱
٥.الوقایع و الحوادث:ج۲،ص٤۹