عشق واقعي
بهار، ظهور ، انتظار!
یعقوب در انتظار فرزندش یوسف آنقدر گریست که چشمانش نابینا شد امـا باز هـم امید وصـال او رادر دل می پروراند و پس از گذشت سالهای متمادی هنوز هم چشم به راه یوسفش می نشست.اینک ما چگونه به انتظار یـوسـف گمـگشتـه مـان نـشستـه ایـم؟ آیـا مـا نیـــز در فـراقـش چــون یعـــقــوبمی سوزیم؟ آیا به رنج معصیت مبتلاییم؟ آیا یعقوب وار معشوق گمگشته مان را منتظریم؟
امــام حسن عسکری (ع) می فرماید: با شروع غیبت حضرت ولی عصر(عج) هر روز برای ظهور حضرت چشم به راه باشید.عاشقی کار دل است عاشقی سوختن وگداختن وبرافروختن است،عاشقی از خود گذشتن در راه عشق است وفنا ونیست شدن در راه معشوق.منتظر عاشق همچون تشنه ای است که خود به آب دسترسی ندارد وپیوسته منتظر است تا توسط عزیز ترینش سیراب شود.
وصدا می آید.صدای انتظار،صدای فریاد. صدای خواهش های دل از او .صدای زمزمه ی قلب ها…وصدای عشق می آید ،صدای قلب های عاشقی که منتظر ظهور یک تحولند،که منتظر رویش بهارند.که منتظر سال وماه وروزند.وقلب هایی که منتظر اویند هموکه بهار دل های خزان شده ی عاشق است.همو که وجودش مملو از انتظار است واویی که…همه ی جمله های تکراری را خط زدم .کوچه های انتظار-قلب های منتظر-چشم های منتظر وخط خطی های ذهنم را پاک کردم وبلند بلند از ته دلم فریاد زدم :
«اللّهم عجّل لولیک الفرج»
وباز هم ایستادم ودر کوچه های بی کسی خودم قدم زدم ومنتظر ماندم باز هم منتظر بهار، باز هم منتظر صدای چکاوک ها باز هم منتظر صدای جیر جیرک ها ومنتظر صدای «انا المهدی»
و بغض کردم اشک در چشمانم حلقه زد زیر لب زمزمه کردم صدایش کردم.تصویرش را در ذهنم کشیدم ذهنم گنجایش آن همه زیبایی را نداشت محو شد رفت ودر قلبم خانه کرد.چشمانم را باز کردم وگوش دادم .باز هم صدا آمد همان صداهای هر روز…صدای وزش باد در گوش برگ ها… صدای زندگی …
ولـی در مـیـان همه ی صدا ها،صدایی خوب به گوش می رسد صدای مچاله شدن قلب های منتظر عاشقان ظهورش .وصدای العجل العجل های همه ی مظلومان،صدای تپش آسمان … باد وزید برگ ها را برد باران آمد قلب ها را شست ومن باز هم نوشتم:
انتظار انتظار انتظار