کار خیر خود را کم دست نگیرید
آیت الله بهجت (ره) :
کار خیر خود را کم دست نگیرید ،در هرکار خیری خود را به قدر نخود هم شده شریک کنید،شاید همان کارخیر بی ریا قبول و باعث نجاتتون شد.
ضمن اینکه انجام کار خیر توفیق آور است
(توفیق زیارت، رفیق خوب، همسر و فرزند خوب و..
انجام کارخیر اول ، کار خیر دوم را براتون ارمغان میاره و این خیر دائمی باعث سعادتمندی و نجات انسان میشه..
در حدیث داریم فرزند صالح میخواهی زیاد صدقه بده..صدقه دادن زمینه نسل صالح است..
صدقه تا هزار سال و تا ۷ نسل روی انسان اثر میگذارد.
فضائل الصدقه/ مهدی قاضی زاده،ص143
مریضی عذاب است یا رحمت؟
امام رضا (علیه السلام):
مریضى، براى مؤمن سبب رحمت و آمرزش گناهانش مى باشد و براى کافر عذاب و لعنت خواهد بود.
سپس افزود: مریضى، همیشه همراه مؤمن است تا آن که از گناهانش چیزى باقى نماند و پس از مرگ آسوده و راحت باشد.
بحارالأنوار: ج 78، ص 183، ح 35،
ثواب الأعمال: ص 175.
گفتگوی جمجمه انوشیروان باامیرالمومنین (ع)
از عمار نقل شده كه: روزي امير المومنين عليه السلام در مسير خود به جبهه ي صفين وارد شهر مدائن شده و در ايوان كسرى فرود آمد در حالى كه دلف بن بحير با آن حضرت بود. بعد از خواندن نماز، با جماعتى از اهل ساباط حركت كرد و به دلف بن بحير فرمود: تو هم با ما حركت كن . همه با هم حركت كردند و از تمام منزل ها و كاخ هاى كسرى بازديد كردند و به دلف فرمود: كسرى در اين مكان فلان چيز را داشت و در آن مكان فلان چيز را گذاشته بود.
دلف تمام اخبار غيبى آن حضرت را تصديق كرد و گفت : يا امير المومنين ! چنان خبر مى دهى گويا خود شما آن چيزها را در آن جاها گذاشته ايد.
در بين حركت خود، به جمجمه پوسيده اى رسيدند. به يكى از اصحاب فرمود: اين جمجمه را بردار و داخل ايوان بياور. خود حضرت هم داخل ايوان شدند و نشستند. بعد فرمود: طشت آبى بياوريد و جمجمه را داخل آن بگذاريد.
سپس رو به آن جمجمه كرد و فرمود: ترا قسم مى دهم خبر دهى من كيستم و تو چه كسى هستى ؟ در اين حال جمجمه با زبان فصيح با زبان فصيح گفت : اما تو امير المومنين و سيد وصيين و امام متقين هستى و من هم بنده تو كسرى انوشيروان (پادشاه بزرگ دنيا) مى باشم .
حضرت احوال او را پرسيد. در جواب گفت : يا على ! من پادشاهى عادل و مهربان براى رعيت بودم ؟! ظالم نبودم و از ظلم ديگران هم ناراحت مى شدم ؟! اگر چه حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم در زمان پادشاهى من متولد شده و كوشش زيادى كردم كه به او ايمان آورم . ولى رياست و حكومت و عشق به دنيا مرا مشغول كرد و آخر الامر به دين مجوس از دنيا رفتم . چقدر سخت است كه نعمت بزرگ رسالت و رهبرى را از دست دادم و به او ايمان نياوردم و خود را از سعادت و بهشت محروم كردم .
اما خداوند با اين كيفر، مرا از عذاب و آتش نجات داد؛ زيرا در ميان رعيت با عدل و انصاف رفتار مى كردم ؟! اگر چه در دوزخ هستم ولى آتش بر من حرام است و مرا نمى سوزاند. دائما حسرت مى خورم كه چرا ايمان نياوردم ؛ زيرا اگر ايمان آورده بودم الان در رديف دوستان و طرف داران شما به حساب مى آمدم .
منابع:
لئالى ، ج ۴، ص ۳۲۷
بحارالانوار، ج 41 ،ص213-214
منهاج البراعه، ج 4، ص 272
طلا میخواهیم چه کار؟
جناب آقای سید محمد قاضی طباطبایی نقل میکند:
عارف مکتوم،آیت الله سید محمد حسن الهی طباطبایی(اخوی علامه طباطبایی)که در قم بود به روضه ای که در منزل مرحوم میرزا تقی زرگری تشکیل میشد میرفت.
آن ها بعد از روضه یک جلسه خصوصی داشتند.
یک بار پس از اتمام روضه وقتی برای ایشان در سینی مسی چای می آورند ایشان انگشت خود را بر لب میگذارد و بعد به سینی میزند سینی تبدیل به طلا میشود!
اما ایشان میگوید ما طلا را میخواهیم چه کنیم؟!
دوباره انگشت بر لب میگذارد و به سینی میزند و سینی دوباره به حالت اولیه اش برمیگردد.
الهیه،ص115
سخت ترين مصيبت خاندان سيدالشهداء عليه السلام
امام سجاد علیه السلام فرمود:
سخت ترین مصیبت های ما در شام بود…
حضرت برای نعمان بن منذر مدائنی توضیح داد:
در شام ماموران در حالی که شمشیرهای خود را برهنه و نیزه ها را استوار کرده بودند بر ما حمله می کردند و نوک نیزه بر ما می زدند و ما را در میان جمعیت اهل شام نگه می داشتند، در حالی که ساز و طبل می زدند و شادی می کردند.
سرهای شهدا را میان زنهای ما قرار دادند و سر عمویم عباس علیه السلام را در مقابل عمه هایم زینب و ام کلثوم علیهما السلام نگه داشتند و سر برادرم، علی اکبر علیه السلام و سر پسر عمویم قاسم علیه السلام را در کجاوه ی خواهرانم سکینه و فاطمه علیهما السلام می آوردند و با سرها بازی می کردند و چه بسیار سرها به زمین می افتاد و در میان دستها و پاهای چهارپایان قرار میگرفت.
از بالای بام ها آتش و آب بر سر ما می ریختند. وقتی آتش به عمامه ام افتاد چون دستهایم را به گردنم بسته بودند، نتوانستم آن را خاموش کنم ، پس عمامه ام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزانید.
از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب ما را با ساز و آواز در برابر چشم مردم در کوچه و بازار گردش دادند و میگفتند:
ای مردم! بکشید اینها را که در اسلام هیچگونه احترامی ندارند.
ما را از شتران پیاده کردند و به یک ریسمان بستند. پس ما را از در خانه ی یهودی و نصاری عبور دادند و به آنها گفتند:
اینها کسانی هستند که پدرانشان پدران شما را کشتند و خانه های آنها را ویران کردند. امروز شما تلافی کنید. ای نعمان، تمام یهودیان و نصاریان هر چقدر خواستند از خاک و سنگ و چوب بسوی ما افکندند.
ما را به بازار برده فروش ها بردند و خواستند ما را به جای غلامان و کنیزان بفروشند، ولی خداوند این موضوع را برای آنها میسر نساخت.
ما را در مکانی منزل دادند، که سقف نداشت، روزها از گرما و شبها از سرما و گرسنگی و ترس از کشته شدن در عذاب بودیم.
منبع:
رمز المصیبه به نقل از تذکره الشهدا، صفحه ۴۱۱
سوگنامه آل محمد صفحه ۴۰۸
ناسخ التواريخ صفحه ۳۰۴
مراقب چشمانت باش!
جوانی به حکیمی گفت:
وقتی همسرم را انتخاب کردم،در نظرم طوری بود که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده است…
وقتی نامزد شدیم،بسیاری را دیدم که مثل او بودند …
وقتی ازدواج کردیم، خیلیها را از او زیباتر یافتم…
چند سالی را که را با هم زندگی کردیم، دریافتم که همه زنها از همسرم بهتراند.
حکیم گفت: آیا دوست داری بدانی از همه اینها تلختر و ناگوارتر چیست؟
جوان گفت: آری
حکیم گفت:
اگر با تمام زنهای دنیا ازدواج کنی،احساس خواهی کرد که سگهای ولگرد محله شما از آنها زیباترند.
جوان با تعجب پرسید:
چرا چنین سخنی میگویی؟
حکیم گفت: چون مشکل در همسر تو نیست. مشکل اینجا است که وقتی انسان قلبی طمعکار و چشمانی هیز داشته باشد و از شرم خداوند خالی باشد، محال است که چشمانش را به جز خاک گور چیزی دیگر پر کند.
آیا دوست داری دوباره همسرت زیباترین زن دنیا باشد؟
جوان گفت: آری
حکیم گفت: مراقب چشمانت باش!
نهضت حسینی ٬ عامل شخصیت یافتن جامعه اسلامی
اگر شهادت حسین بن علی صرفا یک جریان حزن آور می بود اگر صرفا یک مصیبت می بود اگر صرفا این می بود که خونی بناحق ریخته شده است و به تعبیر دیگر صرفا نفله شدن یک شخصیت می بود ولو شخصیت بسیار بزرگی هرگز چنین آثاری را به دنبال خود نمی آورد ٬ شهادت حسین بن علی از آن جهت این آثار را به دنبال خود آورد که نهضت او یک حماسه بزرگ اسلامی و الهی بود از این جهت که این داستان و تاریخچه تنها یک مصیبت و یک جنایت و ستمگری از طرف عده ای جنایتگر و ستمگر نبود بلکه یک قهرمانی بسیار بسیار بزرگ از طرف همان کسی بود که جنایتها را بر او وارد کردند.
شهادت حسین بن علی حیات تازه ای در عالم اسلام دمید و همان طور که در گفتار اول گفتیم اثر و خاصیت یک سخن یا تاریخچه و یا شخصیت حماسی این است که در روح موج به وجود می آورد حمیت و غیرت به وجود می آورد شجاعت و صلابت به وجود می آورد در بدنها خونها را به حرکت و جوشش در می آورد و تن ها را از رخوت و سستی خارج میکند و چابک و چالاک می نماید.
بعد از شهادت امام حسین یک چنین حالتی به وجود آمد ٬یک رونقی در اسلام پیدا شد این اثر در اجتماع از آن جهت بود که امام حسین (ع)با حرکات قهرمانانه خود روح مردم مسلمان را زنده کرد احساسات بردگی و اسارتی را که از اواخر زمان عثمان و تمام دوره معاویه بر روح جامعه اسلامی حکمفرما بود تضعیف کرد و ترس را ریخت احساس عبودیت را زایل کرد و به عبارت دیگر به اجتماع اسلامی شخصیت داد او بر روی نقطه ای در اجتماع انگشت گذاشت که بعدا اجتماع در خودش احساس شخصیت کرد.
برگرفته از کتاب حماسه حسینی شهید بزرگوار مرتضی مطهری٬جلد ۱
مکالمه قرآن و موبایل
جوانی موبایلش را که کنار قران گذاشته بود یادش رفت با خودش ببره و رفت بیرون از منزل ” قران سوالی ازموبایل میکنه ”
چرا اینجا انداختنت ؟
موبایل:این اولین بار است که منو فراموش میکنه
قرآن : ولی من که همیشه فراموش میکنه
موبایل: من همیشه با اون حرف میزنم ،اونم با من
قرآن:منم همیشه بااون حرف میزنم ولی ان نه گوش میده ونه بامن حرف میزنه
موبایل:آخه من خاصیت پیام دادن و پیام گرفتن دارم..
قرآن:منهم پیام و بشارتهای دارم و وعده های زیبا دادم ولی فراموشم میکنند.
موبایل:از من امواج و مطالب زیادی خارج میشه که ممکنه به عقل انسان ضرر بزنه ولی با این همه ضررباز هم منو ترک نمیکنه..
قرآن: ولی من طبیب روحها و نفسها و جسم “ها هستم با این همه درمان ،از من دوری میکنه.
موبایل:از کیفیت من پیش دوستاش تعریف میکنه.
قرآن:من بزرگترین مصدر کیفیت هستم ولی روش نمیشه از من پیش دوستاش تعریف کنه..
دراین بین صدای پا ی جوان امد که ” موبایلم یادم رفته “
موبایل: با اجازه شما ،اومد منو ببره،من که گفتم بدون من نمیتونه زندگی کنه….
"” منهم قیامت به خدایم شکایت میکنم وعرضه میدارم “یارب ان قومی اتخذو هذا القران مهجورا “
ای مسلمانان والله قرآن محجور مانده… در نشر این پبام کوشا باشید..
صبر یعنی...
صبر به معنای حفظ نفس از اضطراب و جزع و سکون و آرامش یافتن آن است.(1)
البته در اذهان عمومی صبر، به معنای سکوت کردن و تسلیم شدن و دست کشیدن از تلاش است اما با بررسی منابع اسلامی روشن می شود که صبر بر خلاف این برداشت غلط، به معنای ایستادگی در برابر حوادث و درگیری مداوم با مشکلات می باشد.
از پیامبر اکرم (ص) روایت شده که از جبرئیل پرسیدند: معنی صبر چیست؟
جبرئیل گفت: صبر آن است که در سختی صبر پیشه کنی، چنان که در خوشی هستی، و در تهیدستی آن چنان که در بی نیازی ، و در بلاها چنان که در سلامتی هستی، صبر کنی و از حال خود و بلایی که به تو رسیده است، نزد هیچ مخلوقی شکایت نکنی.(2)
پیامبر اکرم (ص) صبر را سه قسم کرده است:
صبر بر معصیت و صبر بر طاعت خدا و صبر بر مصیبت(3) منظور از صبر بر طاعت ایستادگی در برابر مشکلات اطاعت فرمان الهی است، مثل صبر در برابر انجام فرائض مانند نماز و روزه و غیره.
منظور از صبر بر معصیت ، ایستادگی در برابر هوا و هوس و ترک معصیت و نافرمانی خدا است. منظور از صبر بر مصیبت، مقاومت در برابر ناملایمات زندگی و بلایای طبیعی و بیماری ها و مشکلات زندگی است. البته صبر بر معصیت مهم تر و سخت تر از همه می باشد.
این ضعف اخلاقی در اسلام از اهمیت خاصی برخوردار است، به طوری که در قرآن مجید بیش از هفتاد بار وارد شده و نزدیک به نهصد حدیث از پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) درباره آن آمده است. (4)
منابع:
1 – التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج6، ص 206.
2 – معانی الاخبار، ص 261.
3 – بحارالانوار ، ج 68، ص 77.
4 – مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن ، ج2، ص 446 – 447.
تلنگر....
روزی واعظی به مردمش می گفت:
«ای مردم!
هر کس دعا را از روی اخلاص بگوید، می تواند از روی آب بگذرد، مانند کسی که در خشکی راه میرود.»
جوان ساده و پاکدل،که خانه اش در خارج از شهر بود و هر روز می بایست از رودخانه می گذشت، در پای منبر بود.
چون این سخن از واعظ شنید،
بسیار خوشحال شد.
هنگام بازگشت به خانه،
دعا گویان، پا بر آب نهاد و از رودخانه گذشت…
روزهای بعد نیز کارش همین بود و در دل از واعظ بسیار سپاسگزاری می کرد.
آرزو داشت که هدایت و ارشاد او را جبران کند.
روزی واعظ را به منزل خویش دعوت کرد، تا از او به شایستگی پذیرایی کند.
واعظ نیز دعوت جوان پاکدل را پذیرفت و با او به راه افتاد.
چون به رودخانه رسیدند، جوان “دعا” گفت و پای بر آب نهاد و از روی آن گذشت،
اما واعظ همچنان برجای خویش ایستاده بود و گام بر نمی داشت…
جوان گفت: “ای بزرگوار!تو خود، این راه و روش را به ما آموختی و من از آن روز چنین میکنم، پس چرا اینک برجای خود ایستاده ای، دعا را بگو و از روی آب گذر کن!”
واعظ، آهی کشید و گفت: «حق،همان است که تو می گویی،اما دلی که تو داری، من ندارم.
آب فاتر
آب جوشیده ای که بمحض جوشیدن از روی آتش برداشته و ولرم شده باشد را آب فاتر می گویند.
_خواص آب فاتر
1. در صورتی که ناشتا یا موقع افطار استفاده شود (طبق روایت امام صادق علیه السلام):
2. معده و کبد را پاک میکند.
3. بدن و دهان را خوشبو میکند.
4. دندانها را محکم و قوی میکند.
5. چشم را قوی و بینایی را جلا میدهد.
6. رگها (ژنها) را که هیجان کرده فرو مینشاند.
7. مره (صفرا و سودا) و بلغم را درمان میکند (سه مزاج را تعدیل میکند که بهترین درمان است).
8. گرمی معده را فرو مینشاند.
9. درمان میگرن نیز هست.
امام صادق (ع) : پیامبر (ص) وقتی می خواستند افطار کنند با چیز شیرینی مانند حلوا افطار می کردند و اگر یافت نمی شد با شکر یا تعدادی خرما افطار می کردند و اگر هیچ کدام از اینها یافت نمی شد با آب ولرم افطار می کردند و می فرمودند (کافی ج4 ص 153)
نکته:
1. خوردن آب و غذای داغ بشدت نهی شده است.
2. فتور از حدت به سردی میاید نه از سردی به حدت یعنی آب بایستی به جوش برسد و سپس سرد شود نه اینکه فقط گرم شود.
3. دقت شود که آب نبایستی زیاد بجوشد بلکه بمحض بجوش آمدن و رسیدن به نقطه جوش بایستی از روی شعله برداشته شود وگرنه آب خاصیت خود را از دست میدهد.
4. میتوان به آب فاتر مقداری قند طبیعی نیشکر یا عسل اضافه کرد؛ شکر سرخ برای هر چیزی نفع دارد و ضرری ندارد و آب جوش هم همینطور است فلذا آب جوش و شکر طبیعی بسیار نافع است.
سايت طب سنتي.
درمحضراستاد
علامه محمد تقی جعفری :
ورود به پيشگاه خداوند كه در اذهان عمومى مرگ ناميده مى شود،
سعادت عظمايى است كه براى انسان هاى حسابگر، در زندگى همواره مورد انتظار است…
مناجات امام زمان علیه السلام در سرداب
سید بن طاووس(رحمةالله علیه) می فرماید:
سحرگاهی در سرداب مقدس سامراء بودم، ناگاه صدای مولایم امام زمان(روحی فداه) را شنیدم که برای شیعیان خود دعا می کردند و عرضه می داشتند :
« خدایا شیعیان ما را از شعاع نور ما و باقیمانده طینت(گِل) ما خلق کرده ای ، آنها گناهان زیادی با اتکاء بر محبت و ولایت ما انجام داده اند؛
اگر گناهان آنها گناهی است که در ارتباط با توست از آنها بگذر که ما را راضی کرده ای
و آنچه از گناهان آنها در ارتباط با خودشان هست خودت بین آنها را اصلاح کن
و آنها را از آتش جهنم نجات بده و آنها را با دشمنان ما در خشم و غضب خود جمع نفرما.»
برکات حضرت ولی عصر(سلام الله علیه) ، ص۳۹۹
جرعه ای از کلام شهید
همه مےگویند :
خوش بحال فلانے شهید شد ،
اما هیچڪس
حواسش نیست ڪہ فلانے
در زندگے شهید بود
براے شهید شدن باید
شهید بودن را یاد گرفت …
شهیدمهدے طهماسبے
چرا گناههای کوچک عذاب بیشتری دارند؟
کوچک و بی اهمیت شمردن گناه، موجب تبدیل آن به گناه کبیره می شود.
به علت اینکه:
گناه کوچکی که یکبار یا دو بار انجام شود، اثر کمی در دل می گذارد، ولى چون تکرار شد، تکرار آن به تدریج در دل اثر قوی مى گذارد، چنان که قطره هاى آب که مکرر بر سنگى بیفتد آن را سوراخ مى کند و همین قدر آب اگر یکدفعه بر آن ریخته شود اثر نمى کند.
همینطور انجام گناه کوچک باعث میشود که ما موجب اهمیت کار گناه خود نشویم،
به مثال توجه کنید:
اگر کسى سنگى به سوى ما پرتاب کند، ولى بعدا پشیمان شده و عذرخواهى کند، ممکن است او را ببخشیم، ولى اگر سنگ ریزه اى به ما بزند و در مقابل اعتراض بگوید:
این که چیزى نبود بابا، بى خیالش!
او را نمى بخشیم، زیرا این کار، از روح استکبارى او پرده بر مى دارد و بیانگر آن است که او گناهش را کوچک مى شمرد.
یکی دیگر از امورى که گناه کوچک را به گناه بزرگ تبدیل می کند، آن است که گنهکار مهلت خدا و مجازات نشدن سریع خود را دلیل رضایت خدا بداند !!
اگر هر روز حسابگری نکنیم این تخلفات جمع میشود، کار دست آدم میدهد، و کم کم مانع از ورود آدم به صراط مستقیم و انجام توبه میشود.
لذا امام کاظم(علیه السلام) فرمودند: هر شب که خواستی ادارهی کار را تعطیل کنی و بخوابی، حساب کن از صبح تا حالا چکار کرده ای، اگر تخلف کردهای فورا توبه کن، اگر تخلف نکردهای سپاسگزاری کن و دوباره ادامه بده…
منابع:
ملا مهدی نراقی- ترجمه جامع السعادات (علم اخلاق اسلامى) جلد4- صفحه 99-104
حجت الاسلام محسن قرائتی- گناه شناسی
دستورالعملی برای رهایی از غفلت
آیت الله سید علی قاضی می فرمود:
مواظبت تامه به فرائض خمسه و سائر فرائض در احسن اوقات؛
و سعی کردن که روز به روز خشوع و خضوع بیشتر گردد؛و تسبیح صدیقه طاهره ـ صلوات الله علیها ـ بعد از هر نماز؛
و خواندن آیه الکرسی بعدازهر نماز
و سجده شکر و خواندن سوره «یس» بعد از نماز صبح؛
و خواندن سوره «واقعه» در شبها؛
و مواظبت بر نوافل لیلیه؛
و قرائت مسبّحات در هر شب قبل از خواب و خواندن معوذات در شفع و وتر و استغفار هفتاد مرتبه در آن و ایضاً بعد از صلاة عصر؛
و این ذکر را بعد از صلوات صبح و مغرب یا در صباح و عشاء ده دفعه بخوانید: «لا إله إلا الله وحده لا شریک له، له الحمد و له الملک و هو علی کل شیء قدیر، أعوذ بالله من همزات الشیاطین و أعوذ بک ربی أن یحضرون إن الله هو السمیع العلیم.»
مدتی به این مداومت نمائید بلکه حالی رخ دهد که طالب استقامت شوید إن شاء الله تعالی.
جسارت ساربان به بدن مبارک اباعبدالله(ع)
روزى در مراسم حجّ زنى چون دیگر مسلمانها مشغول طواف کردن بود،درحالتیکه دستش از آستین لباسش بیرونُ نمایان بود،که ناگاه مرد بوالهوسى که او نیز مشغول طواف بود چشمش به آن زن افتاد و دید که دستش نمایان است ، نزدیک او آمد و دست خود را بر روى مُچ دست زن کشید.
در این لحظه به قدرت خداوند متعال دست مرد هوسباز بدست آن زن بى مبالات چسبیده شد؛ و هر چه تلاش کردند نتوانستند دست خود را از یکدیگر جدا سازند.
افرادى که درحال طواف بودند،اطراف این زنُ مرد جمع شدند و هرکس به نوعى فعالیّت کرد تا شاید دست هاى این دو نفر را از یکدیگر جدا کنند، ولى سودى نبخشید؛ و در اثر ازدحام جمعیت، طواف قطع گردید.
بعد از آنکه ناامید گشتند، فقهاء و قضات آمدند و هر یک به شکلى نظریّه اى صادر کرد:
بعضى گفتند:
باید دست زن قطع شود ؛ چون دستش را ظاهر گردانیده و سبب فساد و گناه شده است و برخى گفتند: بلکه مرد مقصّر است؛ و باید دست او قطع گردد.
چون بین آنهااختلاف نظر پیدا شدُ نتوانستند این مشکل را حلّ نمایند ، به ناچار در جستجوى فرزندان رسول خدا صلوات اللّه علیهم اجمعین بر آمدند؛ و سؤال کردند که کدام یک از ایشان در مراسم حجّ مشارکت کرده است؟
گفته شد:
حضرت ابا عبداللّه حسین صلوات الله علیه شب گذشته وارد مکّه شده است؛ و تنها او مىتواند مشکل گشا باشد.
وقتى حضرت اباعبداللّه علیهالسلام در آن جمع حضور یافت، امیر مکّه خطاب به حضرت کرد و گفت: یابن رسول اللّه!نظر شما درباره این مرد و زن چیست؟
حضرت رو به جانب کعبه ی الهى نمود و دست هاى خود را به سمت آسمان بلند کرد و دعائى را زمزمه نمودند ؛ چون دعاى حضرت خاتمه یافت دست مرد از زن جدا شد.
امیر مکّه پرسید:اکنون آنها را چگونه مجازات کنیم؟امام حسین صلوات الله علیه فرمودند : دیگر مجازاتى بر آن ها نیست، (زیرا خداوند توانا آنها را مجازات نمود).
آنچه که جانسوز است اینست که آن شخص «سلیم بن کلبکوفی» نام داشت و پس از این واقعه به پای حضرت افتاد و گفت از خدا میخواهم عمری به من دهد که بتوانم جبران کنم.
سالها بعد در غروب واقعه ی عاشورا زمانی که قتلگاه رها شده بود سلیم ساربانی بود که از آنجا عبورش افتاد و انگشتر حضرت چشمانش را گرفت و چون هرچه سعی کرد موفق به درآوردن آن نشد دست به خنجر برد و انگشت را با انگشتر ربود…
منابع:
تهذیب الاحکام جلد ۵ صفحه ۴۷۰ ح ۲۹۳
مناقب ابن شهرآشوب جلد ۴ صفحه ۵۱
اسرار الشهادة جلد ۲ صفحه ۱۴۵۳_۱۴۶۰
اثبات الهداة، جلد ۵ صفحه ۲۰۵
ناسخ التواريخ جلد۴صفحه ۱۹ به نقل از مدينة المعاجز
بحارالانوار، جلد ۴۵ صفحه ۳۱۱
معالى السبطين، جلد۲ صفحه ۶۱
عوالم امام حسين علیه السلام صفحه ۳۰۲
مرحمت امیرالمؤمنین(ع) به علامه اميني.!
عبداللّه چايچي ازقول مرحوم حجه الاسلام دكتر محمّد هادي اميني فرزند علاّمه اميني(ره):
وقتي پدرم را دفن كرديم مرحوم علاّمه بحرالعلوم آمد و بمن تسليت گفت ومعانقه نمود. سپس فرمود: من دراين فكر بودم ببينم مولا اميرالمؤمنين (ع) چه مرحمتي در مقابل زحمات و خدمات مرحوم اميني مي نمايند.
درعالم خواب ديدم : حوضي است آقا اميرالمؤمنان(ع) بر لب آن ايستاده اند. افراد مي آيند و مولا ازآن حوض آب به آنها ميدهند.
گفتند: اين حوض كوثر است.
دراین حال آقاي اميني به نزديك حوض رسيد، [حضرت] ظرف را گذاشتند، آستينها را بالازده و دستان مباركشان را پر از آب كردند و به علامه آب خورانيدند و خطاب به او فرمودند: بَيضَ اللّه وَجهك كما بَيضت وجهي؛ “پروردگار رو سفيد كند تو را كما اين كه مرا رو سفيد كرد".
مولا دراين عبارت ۲حقيقت رابيان كردند. علامه نسبت به حضرات معصومين عليهم السلام بسيار ادب داشت . وقتي وارد حرم مطّهر حضرت امير(ع) ميشد از پايين به بالاي سر نميرفت . روبروي حضرت مي ايستاد و گريه شديدي مي نمود.
خودايشان بمن فرمودند: ازآن وقتي كه در نجف هستم از سمت بالاي سر حرم نرفته ام . از پايين وارد شده و از همان سمت خارج ميشدند.!
داستانهایی از علما، علیرضا حاتمی،ص212