دیدارباخدا
ﺭﻭﺯﯼ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﺯﻧﯽ ﺩﺭ ﮐﻠﺒﻪ ﺍﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ. ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺭﺍﺯ ﻭ ﻧﯿﺎﺯ ﻣﯽ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ. ﺭﻭﺯﯼ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﺎ ﺯﻥ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻥ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺍﻭ ﺑﯿﺎﯾﺪ. ﺯﻥ ﺍﺯ ﺷﺎﺩﻣﺎﻧﯽ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﮐﺸﯿﺪ، ﮐﻠﺒﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺁﺭﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺁﻣﺪﻥ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻧﺸﺴﺖ! ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ ﺩﺭ ﮐﻠﺒﻪ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺻﺪﺍ ﺩﺭﺁﻣﺪ! ﺯﻥ ﺑﺎ ﺷﺎﺩﻣﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﻘﺒﺎﻝ ﺭﻓﺖ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺟﺰ ﮔﺪﺍﯾﯽ ﻣﻔﻠﻮﮎ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ ﻣﻨﺪﺭﺱ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ ﺍﺵ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﮐﺴﯽ ﺁﻧﺠﺎ ﻧﺒﻮﺩ! ﺯﻥ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﻏﻀﺐ ﺁﻟﻮﺩ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﮔﺪﺍ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺍﻭ ﺑﺴﺖ. ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻧﺸﺴﺖ!
ﺳﺎﻋﺘﯽ ﺑﻌﺪ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺯﻥ ﺁﻣﺪ. ﺯﻥ ﺑﺎ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﯼ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ. ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﻓﻘﻂ ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﺑﻮﺩ. ﭘﺴﺮﮎ ﻟﺒﺎﺱ ﮐﻬﻨﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺗﻦ ﺩﺍﺷﺖ، ﺑﺪﻥ ﻧﺤﯿﻔﺶ ﺍﺯ ﺳﺮﻣﺎ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﺭﻧﮕﺶ ﺍﺯ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﻭ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﺳﻔﯿﺪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺳﯿﺎﻩ ﻭ ﺯﺧﻤﯽ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﺯﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ! ﺯﻥ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﭘﯿﺶ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﭼﻮﺑﺶ ﮐﻮﺑﯿﺪ. ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺷﺪ.
ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻏﺮﻭﺏ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺯﻥ ﺑﻪ ﺻﺪﺍ ﺩﺭﺁﻣﺪ. ﺯﻥ ﭘﯿﺶ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ…
ﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ﮔﻮﮊﭘﺸﺖ ﻭ ﺧﻤﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﺗﮑﻪ ﭼﻮﺑﯽ ﺭﻭﯼ ﭘﺎﻫﺎﯾﺶ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﺑﻮﺩ. ﭘﺎﻫﺎﯼ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺗﺤﻤﻞ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺑﺪﻥ ﻧﺤﯿﻔﺶ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺖ. ﻭ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺍﺯ ﻓﺮﻁ ﭘﯿﺮﯼ ﺑﻪ ﻟﺮﺯﺵ ﺩﺭﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﺯﻥ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺑﺴﺖ!
ﺷﺐ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺯﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﻼﯾﻪ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﻭﻋﺪﻩ ﺍﺵ ﻋﻤﻞ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ!؟
ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭘﺎﺳﺦ ﮔﻔﺖ:
ﻣﻦ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮ ﺁﻣﺪﻡ، ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺕ ﺭﺍﻩ ﻧﺪﺍﺩﯼ!
از روی نماز نمی شود فهمید...
استادشهید مطهری(ره):
اما اگر ربا را ميخوريم، نماز را هم با نافله هايش ميخوانيم، اگر خيانت به امانت مردم ميکنيم ولي زيارت عاشورايمان هم ترک نميشود، ميفهميم که اينها عبادت نيست، روي عادت است.
از امام روايت شده است: لاتَنْظُروا الي طولِ رُکوعِ الرَّجُلِ وَ سُجودِهِ
هيچ وقت به طول دادن رکوع و سجود شخص نگاه نکنيد؛ يعني رکوعهاي طولاني وسجودهاي طولاني شما را گول نزند، ممکن است اين از روي عادت باشد و اگر ترک کند وحشت کند. اگر ميخواهيد بفهميد اين شخص چگونه آدمي است، در راستيها و امانتها امتحانش کنيد چون امين بودن عادت بردار نيست، راست گفتن عادت بردار نيست مانند نماز خواندن.
اسلام و نیاز ها جلد ۱ صفحه ۲۱
آیا ایمان دارم یا نه؟
آیـت اللـه دستـغیب (ره) :
ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ ﯾﺎ ﻧﻪ؟
ﺍﮔﺮ ﻣﺮﮔﻢ ﺭﺳﯿﺪ ﻣﺆﻣﻨﻢ ﯾﺎ ﻧﻪ؟
ﺳﺨﻦ ﺣﻀﺮﺕ ﺻﺎﺩﻕ (علیه السلام) ﻣﺤﮏ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻔﻬﻤﺪ ﺍﺯ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺩﺭﺟﻪ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﻬﺮﻩ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﯾﺎ ﻧﻪ.
ﺣﻀﺮﺕ ﻣﯽ ﻓﺮﻣﺎﯾﺪ :
«ﻫﺮﮐﺲ ﮔﻨﺎﻫﺶ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻧﯿﮑﺶ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺷﺎﺩﻣﺎﻥ ﺳﺎﺧﺖ ، ﻣﺆﻣﻦ ﺍﺳﺖ.»
ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﺛﻮﺍﺏ ﻭ ﻋﻘﺎﺏ ﺭﺍ.
اصول کافی، ج 2، ص 232، ح 6.
قلب قرآن، آیت الله دستغیب، ص 4
تلنگر...
در سال قحطی ، عارفی غلامی را دید، که شادمان بود.
پرسید: چطور در چنین وضعی شادی می کنی؟
گفت : من غلام اربابی هستم ،که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا می دهد .
عارف گفت : از خودم شرم دارم ،که یک غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و
من «خدایی» دارم،که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم…
پهلوانی یعنی....
پوریای ولی؛ در شهرها میگشت و با قهرمان هر دیاری کشتی میگرفت و چنین زندگی میگذرانید. او به اصفهان رفت ،تا با ناموری از آن دیار مبارزه کند.
زمان مبارزه دو قهرمان معین شد و به اطلاع عموم مردم رسید.
روزی قبل از کارزار، پوریا از کوچه ای میگذشت. پیرزنی حلوای نذری به او تعارف نمود.
پوریا پرسید: برای چه نذر کرده ای؟ پیرزن گفت: فرزندم با پهلوان پهلوانان کشتی میگیرد، اداره زندگی من و خانواده خودش با اوست، نذر کرده ام پیروز شود، تا جیره ما قطع نگردد.
این سخن پوریا را تکان داد، او متحیر مانده بود چه کند؟ آیا آنطور که میخواهد کشتی بگیرد و پیروز از میدان درآید و امید این پیرزن را قطع نماید یا فرمایش مولای متقیان علی علیه السلام که فرمود:
شجاع ترین مردم کسی است که،بر نفس خود چیره شود، عملی سازد.
به هر حال وقت مبارزه فرا رسید، دو قهرمان در مقابل هم قرار گرفتند. پوریا حرکتی چند انجام داد، متوجه شد حریفش قدرت چندانی ندارد، ولی بر نفس خود چیره گشت و شجاعانه بر وسوسه ها فائق آمد و با حرکاتی نمایشی خود را به زمین زد و پهلوان اصفهانی بر سینه وی نشست، وی در آن حال به حضور حق عرضه داشت: خدایا برای تو بود، بپذیر!
منبع : غضنفری، علی؛ اخلاق در قرآن و سنت حاوی یکصد مبحث اخلاقی، ج 1، ص: 480
حکایت جوان گناهکار
«ﻣﻼ ﻓﺘﺢﺍﻟله ﻛﺎﺷﺎﻧﻰ» ﺩﺭ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﻣﻨﻬﺞ ﺍﻟﺼﺎﺩﻗﻴﻦ، ﻭ «ﺁﻳﺖ ﺍﻟاﻪ ﻛﻠﺒﺎﺳﻰ» ﺩﺭ
ﻛﺘﺎﺏ ﺍﻧﻴﺲ ﺍﻟﻠﻴﻞ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ:
ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ «ﻣﺎﻟﻚ ﺩﻳﻨﺎﺭ» ﺟﻮﺍﻧﻰ ﺍﺯ ﺯﻣﺮﻩ ﺍﻫﻞ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﻭ ﻃﻐﻴﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻓﺖ.
ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﻟﻮﺩﮔﻰ ﺍﻭ ﺟﻨﺎﺯﻩﺍﺵ ﺭﺍ ﺗﺠﻬﻴﺰ ﻧﻜﺮﺩﻧﺪ، ﺑﻠﻜﻪ ﺩﺭ ﻣﻜﺎﻥ ﭘﺴﺘﻰ ﻭ
ﻣﺤﻞّ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻟﻪﺍﻯ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ ﻭ ﺭﻓﺘﻨﺪ.
ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﺅﻳﺎ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺣﻖ ﺗﻌﺎﻟﻰ ﺑﻪ ﻣﺎﻟﻚ ﺩﻳﻨﺎﺭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺑﺪﻥ ﺑﻨﺪﻩ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭ
ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻏﺴﻞ ﻭ ﻛﻔﻦ ﺩﺭ ﮔﻮﺭﺳﺘﺎﻥ ﺻﺎﻟﺤﺎﻥ ﻭ ﭘﺎﻛﺎﻥ ﺩﻓﻦ ﻛﻦ.
ﻋﺮﺿﻪ ﺩﺍﺷﺖ: ﺍﻭ ﺍﺯ
ﮔﺮﻭﻩ ﻓﺎﺳﻘﺎﻥ ﻭ ﺑﺪﻛﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ، ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻭ ﺑﺎ ﭼﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻣﻘﺮّﺏ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺍﺣﺪﻳّﺖ ﺷﺪ؟
ﺟﻮﺍﺏ ﺁﻣﺪ: ﺩﺭ ﻭﻗﺖ ﺟﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﮔﺮﻳﺎﻥ ﮔﻔﺖ:
ﻳﺎ ﻣَﻦْ ﻟَﻪُ ﺍﻟﺪُّﻧﻴﺎ ﻭَ ﺍﻵﺧِﺮَﺓُ ﺇﺭْﺣَﻢْ ﻣَﻦ ﻟَﻴْﺲَ ﻟَﻪُ ﺍﻟﺪُّﻧﻴﺎ ﻭَ ﺍﻵﺧﺮَﺓُ.
ﺍﻯ ﻛﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻭ ﺁﺧﺮﺕ ﺍﺯ ﺍﻭﺳﺖ، ﺭﺣﻢ ﻛﻦ ﺑﻪ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﻧﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺩﺍﺭﺩ ﻧﻪ ﺁﺧﺮﺕ.
ﻣﺎﻟﻚ،ﻛﺪﺍﻡ ﺩﺭﺩﻣﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﻣﺎ ﺁﻣﺪ ﻛﻪ ﺩﺭﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻧﻜﺮﺩﻳﻢ؟
ﻭ ﻛﺪﺍﻡ ﺣﺎﺟﺘﻤﻨﺪ ﺑﻪ ﭘﻴﺸﮕﺎﻩ ﻣﺎ ﻧﺎﻟﻴﺪ ﻛﻪ ﺣﺎﺟﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﻧﻴﺎﻭﺭﺩﻳﻢ؟» .
تلنگر....
بزرگی می گفت :
یک وقت جلوی شما یک سبد سیب می آورند، شما اول برای کناریتان بر میدارید، دوباره سیب بعدی را به نفر بعدی میدهید …
دقت کنید، تا زمانی که برای دیگران برمیدارید سبد مقابل شما می ماند … ولی حالا تصور کنید همان اول برای خود بردارید، میزبان سبد را به طرف نفر بعد می برد …
نعمتهای خدا نیز اینطور است ،
با بخشش، سبد را مقابل خود نگه دارید
زندگی کردن با استانداردهای خدا بسیار زیبا خواهد بود.
هشدار از غرور زدگيها
امیرالمومنین علی علیه السلام:
برهان گناهكار، نادرست ترين برهان ها است و عذرش از توجيه هر فريب خورده اي بي اساس تر، و خوشحالي او از عدم آگاهي است.
اي انسان! چه چيز تو را بر گناه جرات داده؟ و در برابر پروردگار مغرور ساخته؟ و بر نابودي خود علاقمند كرده است؟
آيا بيماري تو را درمان نيست؟ و خوابزدگي تو بيداري ندارد؟
چرا آنگونه كه به ديگران رحم مي كني، به خود رحم نمي كني؟
چه بسا كسي را در آفتاب سوزان مي بيني بر او سايه مي افكني يا بيماري را بنگري كه سخت ناتوان است از روي دلسوزي بر او اشك مي ريزي، چه چيز تو را بر بيماري خود بي تفاوت كرده؟
و بر مصيبتهاي خود شكيبا و از گريه بر حال خويشتن باز داشته است؟ در حالي كه هيچ چيز براي تو عزيزتر از جانت نيست!
چگونه ترس از فرود آمدن بلا، شب هنگام تو را بيدار نكرده است؟ كه در گناه غوطه ور و در پنجه قهر الهي مبتلا شده اي؟
پس سستي دل را با استقامت درمان كن و خوابزدگي چشمانت را با بيداري برطرف كن و اطاعت خدا را بپذير و با ياد خدا انس گير و ياد آر كه تو از خدا روي گرداني و در همان لحظه او روي به تو دارد و تو را به عفو خويش مي خواند و با كرم خويش مي پوشاند! در حالي كه تو از خدا بريده و به غير خدا توجه داري!
پس چه نيرومند و بزرگوار است خدا! و چه ناتوان و بي مقداري تو كه بر عصيان او جرات داري در حالي كه تو را در پرتو نعمت خود قرار داده و در گستره رحمت او آرميده اي
نه بخشش خود را از تو گرفته، و نه پرده اسرار تو را دريده است. بلكه چشم بر هم زدني، بي احساس خدا زنده نبودي يا در نعمت هاي او غرق بودي يا گناهان تو پرده پوشي شد و يا بلا و مصيبتي را از تو دور ساخته است، پس چه فكر مي كني! اگر او را اطاعت كني؟
بخدا سوگند! اگر اين رفتار ميان دو نفر كه در توانايي و قدرت برابر بودند وجود داشت تو نخستين كسي بودي كه خود را محكوم مي كردي، بر زشتي اخلاق و نادرستي كردار.
نهج البلاغه، خطبه ۲۲۳
هشدار از دشمني هاي شيطان
امیرالمومنین علی علیه السلام:
اي بندگان خدا از دشمن خدا پرهيز كنيد، مبادا شما را به بيماري خود مبتلا سازد و با نداي خود شما را به حركت در آورد و با لشكرهاي پياده و سواره خود بر شما بتازد
به جانم سوگند، شيطان تير خطرناكي براي شكار شما بر چلّه كمان گذارده و تا حد توان كشيده و از نزديكترين مكان شما را هدف قرار داده است و خطاب به خدا گفته: «پروردگارا به سبب آن كه مرا دور كردي، دنيا را در چشمهايشان جلوه ميدهم و همه را گمراه خواهم كرد» امّا تيري در تاريكيها و سنگي بدون نشانه روي رها ساخت، گرچه فرزندان خودپسندي و برادران تعصّب و خود خواهي، و سواران مركب جهالت و خود پرستي، او را تصديق كردند.
افراد سركش شما تسليم شيطان شدند و طمع ورزي او را در شما كارگر افتاد و اين حقيقت بر همه آشكار گرديد و حكومت شيطان بر شما استوار شد و با لشكر خويش به شما يورش برد و شما را به ذلّت سقوط كشانيد و شما را به مرز كشتار و خونريزي كشاند و شما را با فروكردن نيزه در چشمها، بريدن گلوها، كوبيدن مغزها پايمال كرد، تا شما را به سوي آتشي بكشاند كه از پيش مهيّا گرديد.
پس شيطان بزرگترين مانع براي دينداري و زيانبارترين و آتش افروزترين فرد براي دنياي شماست.
شيطان از كساني كه دشمن سر سخت شما هستند و براي در هم شكستنشان كمر بسته ايد خطرناكتر است.
رهایی از فقر شدید
شخصی به محضر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و از فقر خود شکایت کرد.
حضرت به او فرمود :
هر وقت داخل خانه ات شدی
1. سلام کن هرچند کسی در خانه نباشد
2. بر من صلوات بفرست.
3. سپس سوره قل هو الله احد را یک مرتبه بخوان ، تا فقرت برطرف شود.
آن مرد چنین کرد و چیزی نگذاشت که آن قدر رزق و روزی اش زیاد شد که به همسایگانش نیز کمک مالی می کرد.
میرزا جواد آقا ملکی تبریزی
اسرار الصلاه، ، ص۲۶۲
استغفاریعنی...
“استغفـار” قصـه درازیسـت…..
شــروع آن “دنیـــــا"…..
ونهـایتـش"بهشت بریــن” است به خواست “خــداونـد"…
پـــــس……
ازگـفتنش"خَستــه” نشـویـد..
وهمیشه ورد زبانتان"استغفار"باشد.
"أستغـفـرالله الذی لااله الا هوالحی القيوم وأتوب إليـــه”
یکی از صالحین وبـزرگان
میفرمایـد:هیـچ غذایی وهیـچ دارویی..
بهتـــراز…..
“استغـفـار “
ندیده ونیافتــه ام..
حتی برای بیخوابی،..!
اگراستغفارکردی
شیـطان میگه:کاری میڪنم
تابخوابد….!
بهترازاینست کـه به"استغفار"مشغول شود.
ازاین کلیدطلایی که حلّال همه مشکلات است غافل نشوید.
نگذارید رابطه شما با خدا به رابطه بقیه با خدا ربط پیدا کند.
زنی به شیخ مسجدگفت:
من نمی خوام درمسجدحضور داشته باشم!
شیخ گفت:
میتوانم بپرسم چرا؟
زن جواب داد:
چون یک عده را میبینم که دارند با گوشی صحبت میکنند،
عدهای در حال پیامک فرستادن در حین دعا خواندن هستند،
بعضی ها غیبت میکنند و شایعه پراکنی میکنند،
بعضی فقط جسمشان اینجاست،
بعضیها خوابند،
بعضی ها به من خیره شده اند…
شیخ ساکت بود،
بعد گفت:
میتوانم از شما بخواهم کاری برای من انجام دهید قبل از اینکه تصمیم آخر خود را بگیرید؟
زن گفت:
حتما چه کاری هست؟
شیخ گفت: میخواهم لیوانی آب را در دست بگیرید و دو مرتبه دور مسجدبگردید و نگذارید هیچ آبی از آن بیرون بریزد.
زن گفت:
بله می توانم!
زن لیوان را گرفت و دوبار به دور مسجدگردید.
برگشت و گفت:انجام دادم!
شیخ پرسید:
کسی را دیدی که با گوشی در حال حرف زدن باشد؟
کسی را دیدی که غیبت کند؟
کسی را دیدی که فکرش جای دیگر باشد؟
کسی را دیدی که خوابیده باشد؟
زن گفت:
نمی توانستم چیزی ببینم چون همه حواس من به لیوان آب بود تا چیزی از آن بیرون نریزد…
علت خوشحالی بی دلیل
همیشه گفته اند
دعا در حق دیگری زودتر
مستجاب می شود…
گاهی بی هیچ دلیلی
خوشحال هستید
وحالِ خوبی دارید.
یقین بدانید كسی
برایتان دعا كرده است…
قبولی نمازجماعت به برکت امام زمان(عج)
آیت الله مجتهدی تهرانی(ره):
یکی از فواید نماز جماعت (اول وقت) این است که به برکت امام زمان(عج) نماز های ما همگی مقبول می شود.
زیرا اول وقت ، امام زمان (عج) نماز می خوانند.
ما در نماز می گوییم “ایاک نعبد” طلبه ها می دانند که “نعبد” صیغه مع الغیر است
من یک نفرم که در حال نماز خواندنم باید بگویم “اعبد” چرا می گویم “نعبد"؟
یعنی خدایا ما با همه ی بندگان خوب تو ، با امام زمان ، با خوب ها ، با اولیاء تو را عبادت می کنیم و نماز میخوانیم
پس تو هم یا باید نماز همه رو رد کنی یا نماز همه را قبول کنی. نماز همه را که نمی توانی رد کنی، چون نماز امام زمان (عج) هم در آن نماز ها هست،پس ان شاءالله که نماز همگی تان قبول است.
همیشه باخدا
آهنگری با وجود رنج های متعدد عمیقاً به
خدا عشق می ورزید.
روزی کسی از او پرسید:
چگونه میتوانی خدایی را که اینهمه رنج نصیبت کرده دوست داشته باشی؟
آهنگر گفت:
وقتی تکه آهنی را در کوره قرار میدهم و آن را روی سندان می گذارم و می کوبم تا وسیله ای بسازم؛
اگر بصورت دلخواهم درآمد،می دانم که مفید خواهد بود،وگرنه آن را کنار میگذارم.
همین باعث شده ،که همیشه به درگاه خداوند دعا کنم، که پروردگارا؛
مرا در کوره های رنج قرار بده، اما کنار نگذار..
تلنگر...
حقیقت تلخ است
اعتماد مانند یک کاغذ است
اگرمچاله شد دیگر نمی تواند به حالت اولش برگردد.
تمرین کنیم خوب سخن بگوییم
محبوبیت، رزق و روزی، بهشت و … از آثار سخن نیکوست.
ﺯﺷﺘﯽ ﻭ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ
ﺭﻭﺯﯼ، ﺁﺩﻡ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ ﻛﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺩﺍﺷﺖ، ﺑﻪ « ﺍﻓﻼﻃﻮﻥ» ﻛﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪ ﺑﻮﺩ، ﮔﻔﺖ: ” ﺍﯼ ﺍﻓﻼﻃﻮﻥ، ﺗﻮ ﻣﺮﺩ ﺯﺷﺘﯽ ﻫﺴﺘﯽ”.
ﺍﻓﻼﻃﻮﻥ ﮔﻔﺖ: « ﻋﯿﺒﯽ ﻛﻪ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺘﯽ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﯼ، ﺍﻣﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﻤﻪ ﻫﻨﺮ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯽ. ﻫﻨﺮ ﺗﻮ، ﺗﻨﻬﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺮﻓﯽ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﯽ، ﺑﻘﯿﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺗﻮ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﻋﯿﺐ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺯﺷﺘﯽ. ﺑﺪﺍﻥ ﻛﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﻦ ﺗﻮ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺯﺷﺘﯽ ﺻﻮﺭﺕ ﺧﻮﺩﻡ ﭘﯽ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺳﻌﯽ ﻛﺮﺩﻡ ﻭﺟﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺑﯽ ﻭ ﺩﺍﻧﺶ ﻛﻨﻢ ﺗﺎ ﺩﻭ ﺯﺷﺘﯽ ﺩﺭ ﯾﻚ ﺟﺎ ﺟﻤﻊ ﻧﺸﻮﺩ. ﺗﻮ ﻣﺮﺩﯼ ﺯﯾﺒﺎﺭﻭ ﻫﺴﺘﯽ، ﺍﻣﺎ ﺳﻌﯽ ﻛﻦ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻭ ﻛﺎﺭﻫﺎﯼ ﺯﺷﺖ ﺧﻮﺩ، ﺍﯾﻦ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺭﺍﺑﻪ ﺯﺷﺘﯽ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻜﻨﯽ”.
ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﻣﺮﺩﯼ
ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﻓﯿﻠﺴﻮﻑ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﻓﻼﻃﻮﻥ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻧﻮﻉ ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ.
ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺖ: « ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻓﻼﻥ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺍﻓﻼﻃﻮﻥ ﻋﺠﺐ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﻣﺮﺩﯼ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﮐﺴﯽ ﭼﻮﻥ ﺍﻭ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.»
ﺍﻓﻼﻃﻮﻥ ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺳﺨﻦ ﺑﺸﻨﯿﺪ ﺳﺮ ﻓﺮﻭﺩ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺳﺨﺖ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺷﺪ.
ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ:« ﺍﯼ ﺣﮑﯿﻢ! ﺍﺯ ﻣﻦ ﺗﻮ ﺭﺍ ﭼﻪ ﺭﻧﺞ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﭼﻨﯿﻦ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺷﺪﯼ؟»
ﺍﻓﻼﻃﻮﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ:« ﺍﯼ ﺧﻮﺍﺟﻪ! ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺭﻧﺠﯽ ﻧﺮﺳﯿﺪ.
ﻭﻟﯽ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺟﺎﻫﻠﯽ ﻣﺮﺍ ﺳﺘﺎﯾﺶ ﮐﻨﺪ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻣﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﺴﻨﺪﯾﺪﻩ ﺁﯾﺪ؟ ﻧﺪﺍﻧﻢ ﮐﺪﺍﻡ ﮐﺎﺭ ﺟﺎﻫﻼﻧﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺧﻮﺷﺶ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﻥ ﺳﺘﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.