احترام به سادات
هیچ کس ﺟﺮﺍﺕ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺑﺎ ﺷﺎﻩ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ سر یه ﻣﯿﺰ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﻩ ، امـا ﻃﯿﺐ می نشست . ﮔﻨﺪﻩ ﻻﺕ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ ، ﺷﺎﻩ ﻫﺮﻭﻗﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﻣﺠﻠﺴﯽ ﺧﺮﺍﺏ ﺷﻪ ، ﻣﯿﮕﻔﺖ ﻃﯿﺐ
یک ﺭﻭﺯ ﺷـﺎﻩ به طیب گفت ﺍﯾﻦ ﺩﻓﻌﻪ ﭘﻮﻝ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﻬﺖ ﻣﯿـﺪﻡ ، ﺑﺮﻭ یه ﻣﺠﻠس ﺭﻭ ﺧـﺮﺍﺏ ﮐﻦ . ﮔﻔﺖ کجـاست؟ ﻃـﺮﻑ ﮐﯿـﻪ؟ ﺷـﺎﻩ ﻫـﻢ ﮔﻔﺖ ﻓﻼﻥ ﺟـﺎ، ﺳﯿﺪﺭﻭﺡ ﺍﻟﻠﻪ ﺧﻤﯿﻨﯽ. ﻃﯿﺐ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩ ، گفت ﮐﯽ؟ ﮔﻔﺘﯽ ﺳﯿﺪ ﻫﺴﺖ؟ ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﺁﺭﻩ
طیب ﮔﻔﺖ ﻧﻪ ﻣـﺎ ﻧﯿﺴﺘﯿـﻢ ، ﻣـﺎ ﺑﺎ ﻓـﺮﺯﻧﺪ ﺣﻀـﺮﺕ ﺯﻫـﺮﺍ سـلام الله علیها ﺩﺭ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘﯿﻢ! ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﺑـﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻣـﺎﻡ ﻫﻨـﻮﺯ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺳﻤﺶ ﺑﯿﻮﻓﺘﻪ ﺭﻭ ﺯﺑﻮﻥ ﻣﺮﺩﻡ.
ﺷـﺎﻩ ﮔـﻔﺖ شکنجه ات میکنـم ، میکشمت . ﮔﻔﺖ ﻫـﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺑﮑﻦ ، ﻣـﻦ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ ﺩﺭ ﻧﻤﯽﺍﻓﺘﻢ. آنقدر شکنجه اش کردند که ﻃﯿﺐ هیکلی ، ﺷﺪ ﻧﯽ ﻗﻠﯿﻮﻥ . ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﺍعدﺍﻣﺶ ﮐﻨﻦ ، ﯾﮑﯽ ﮔﻔﺖ ﻃﯿﺐ ﭘﯿـﺎﻣﯽ ﺑﺮﺍی ﺍﻣـﺎﻡ ﺧـﻤﯿﻨﯽ ﻧﺪﺍﺭﯼ؟
ﮔﻔﺖ ﻣـﻦ ایـن سیـد روح الله رو ﻧﻤﯿﺸﻨﺎﺳﻢ ﻓﻘﻂ ﺑﻬـﺶ ﺑﮕﯿـﻦ ، ﻃﯿﺐ ﮔـﻔﺖ ﺍﻭﻥ ﺩﻧﯿـﺎ ﺷﻔﺎﻋﺘـﻢ ﮐـﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﭘﯿﺎم طیب رو ﭘﯿﺶ ﺍﻣـﺎﻡ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﺍﻣـﺎﻡ ﮔﻔﺖ طیب ﻧﯿـﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻣـﻦ ﻭ امثـال ﻣـﻦ ﻧـﺪﺍﺭﻩ، ﺍﻭﻥ ﺩﺭ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺍﻣﺖ ﻣﻨﻮ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻪ.
ﺍﯾﻦ ﺷـﺪ ﮐﻪ طیب ۶۰ ﺳـﺎﻝ ﻧﻪ ﻧﻤـﺎﺯ ﺧﻮﻧﺪ ﻧﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﮔـﺮﻓﺖ ، ﻓﻘـﻂ ﺍﺩﺏ ﮐـﺮﺩ ﺩﺭ ﻣـﻘﺎﺑﻞ ﺣﻀـﺮﺕ ﺯﻫـﺮﺍ سلام الله علیها و ﻫﻤﯿﻦ ﺷﺪ ﮐﻪ لیاقت پیدا کرد و ﻃﻠﺒﻪ ﻫﺎی ﻗﻢ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﻭ ﺭﻭﺯﻩ ۶۰ ﺳﺎﻟﺸﻮ ﻗﻀﺎﺀ ﮐﺮﺩﻧﺪ.
عاقبت فرزندان فوت شده شیعیان
عاقبت فرزندان شیعیان که در کودکی از دنیا رفته اند چه میشود؟
رواياتى وارد است كه اولاد مؤمنين كه در سنّ كودكى از دنيا رفته اند، در عالم برزخ بوسيله حضرت إبراهيم خليل و يا بوسيله حضرت زهراء سلام الله عليها تربيت می شوند.
در كتاب «أمالى» شيخ صدوق،بيان می كند كه:
«چون رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم به معراج رفت، عبورش افتاد به پيرمردى كه در زير درختى نشسته بود و در اطراف او كودكانى گرد آمده بودند.
رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم سؤال كرد: اى جبرئيل! اين پيرمرد كيست؟ جبرائيل گفت: اين شيخ، پدر تو إبراهيم است.
رسول الله صلّى الله عليه و آله و سلّم سؤال كرد: اين اطفال در اطراف او كيانند؟
جبرائيل گفت: اينها اطفال مؤمنان هستند كه حضرت إبراهيم به آنها غذا می دهد.»
امام صادق عليه السّلام فرمودند:
بدرستى كه اطفال شيعيان ما را از مؤمنين، حضرت فاطمه سلامُ الله عَليها تربيت می كند.
معادشناسى ،ج3،ص113و114.
راهحل از بین بردن حسادت
تنهایی لقمان
حضرت لقمان زياد با خودش تنها مى نشست و خواجه اش بر او مى گذشت و مى گفت:
اى لقمان! تو زياد تنها مى نشينى، ميان مردم برو و با آنها دمخور باش.
لقمان مى گفت:
(تنهايىِ زياد ، ذهن را فهيم تر مى كند و انديشه طولانى ، راهنماى به سوى بهشت است )
بابدان همنشین مباش
علامه طباطبایی(ره):
معاشرت با بدان و تبهکاران مایه هرگونه تیره بختی و بدفرجامی است، و برای روشن شدن این مطلب، همین بس که اشاره شود اگر جنایتکاران و زشت کرداران، مانند دزدان و راهزنان ، سبب انحراف و کج روی شان را بپرسیم، بدون تردید خواهند گفت: همنشینی با بدان و معاشرت با آنان ما را به این روز انداخته است!
و در میان هر هزار نفر بدکار و آلوده یکی پیدا نمیشود که از پیش خود، راه ناشایست را انتخاب کند.
امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمایند:
از همنشینی با بدان دوری کن، چه آن که یار بد، تو را همانند خود می سازد، زیرا تا تو را مانند خود نسازد، تو را نمیپذیرد.
بنده خاص صفحه ۹۸
فلسفه حرمت نگاه به نامحرم
از بزرگی پرسیدند فلسفه حرام بودن نگاه به نامحرم چیست؟
گفت :
میبینی،میخواهی،به وصالش نمیرسی،دچار افسردگی میشوی!
میبینی،شیفته میشوی،عیب هارا نمیبینی،ازدواج میکنی،طلاق میدهی!
میبینی ،دائم به او فکر میکنی،از یاد خــدا غافل میشوی،از عبادت لذت نمیبری!
میبینی،باهمسرت مقایسه میکنی،ناراحت میشوی،بداخلاقی میکنی!
میبینی،لذت میبری،به این لذت عادت میکنی، چشم چران میشوی،درنظر دیگران خوار میگردی!
میبینی،لذت میبری،حب خدا دردلت کم میشود،ایمانت ضعیف میشود!
میبینی،عاشق میشوی،از راه حلال نمیرسی،دچار گناه میشوی!
یک نگاه متفاوت به زندگی!
خواندن نمازشب از ترس
حاکم همیشه به آینده دخترش می اندیشید که دخترش را به چه کسی بدهد که مناسب باشد. یک شب وزیرش را صدا زد و از او خواست که شبانه مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد …
از قضا آن شب دزدی قصد دزدی در آن مسجد را داشت او قبل از رسیدن وزیر و سربازانش به آنجا رسید . از دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد ..
هنگامی که دنبال دزدی بود وزیر و سربازانش داخل مسجد شدند ، دزد صدای در را شنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کرد ..
وزیر او را در حال نماز دید و گفت سبحان الله چه شوقی دارد این جوان برای نماز ، دزد از ترس هر نماز را که تمام میکرد نماز دیگری را شروع می کرد ..
وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند . آنها جوان را نزد حاکم بردند.
حاکم تعریف نماز جوان را شنید ، به او گفت : تو همان کسی هستی که مدتهاست دنبالش بودم و می خواستم دامادم باشد ، اکنون دخترم را به ازدواج تو در می آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود …
او آنچه میشنید را باور نمیکرد ، سرش را از خجالت پایین آورد و گفت خدایا مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی ، فقط بخاطر نماز شبی که از ترس خواندم ! اگر این نماز از سر صداقت و خوف تو بود چه به من میدادی.
بهتر از سلطنت بر تمام دنیا
امیرالمومنین علی علیه السلام خطاب به حارث همدانی(ق سوم):
نفس خود را در واداشتن به عبادت فريب ده و با آن مدارا كن و به زور و اكراه بر چيزي مجبورش نساز و در وقت فراغت و نشاط بكارش گير جز در آنچه كه بر تو واجب است و بايد آن را در وقت خاص خودش بجا آوري
بپرهيز از آنكه مرگ تو فرا رسد در حالي كه از پروردگارت گريزان باشي و در دنياپرستي غرق باشي.
از همنشيني با فاسقان بپرهيز كه شر به شر مي پيوندد.
خدا را گرامي دار و دوستان خدا را دوست شمار و از خشم بپرهيز كه لشكر بزرگ شيطان است.
نهج البلاغه، نامه ۶۹
جواب نیکی درنسلهای بعد...
گاهی خداوند جواب نیکی یک انسان را در یکی دو نسل بعد به او میدهد.
شهید مطهری(ره):
اگر به کسی نیکی کردی و او نیکی تو را با نیکی پاسخ نگفت و احیانا به جای نیکی بدی کرد، این سبب نشود که تو در نیکی کردن بیرغبت شوی و میل به نیکی کردن از تو گرفته شود، بگویی ای آقا! این دنیا یک دنیایی است! اگر هر کسی که به او خوبی میکنی به تو بدی کند، بهتر از این است که به کسی خوبی نکنی.
امکان ندارد که نیکی پاسخ نداشته باشد، منتها تو نباید انتظار داشته باشی که به هر کس که نیکی میکنی از همان شخص نیکی پاسخ بگیری. تو نیکی کن بدون آنکه چشم داشت از آن کسی که به او نیکی میکنی داشته باشی. بعد میبینی یک کسی که تو اصلا به او نیکی نکردهای به تو نیکی میکند، یعنی پاسخی که از این باید بگیری از جای دیگر به تو میدهند.
خدا عالم را این گونه ساخته که تخم نیکی هرگز ضایع نمیشود. تمام دنیا یک دستگاه خودکار عجیبی است که خدای متعال ساخته است که نیکی در دنیا ضایع نمیشود و گاهی -در قرآن است- که خدا جواب نیکی یک انسان را در دو نسل بعد به او میدهد.
آشنایی با قرآن، ج۱۱، ص۱۴۹
"من"راخذف کن تا...
به حکیمی گفتند:
من خوشبختى ميخواهم
پاسخ داد:
نخست"من"را حذف كن كه حكايت از نفس دارد،سپس"ميخواهم"را حذف كن كه حكايت از ميل و خواسته دارد
اكنون آنچه با تو باقى ميماند خوشبختى است.
تلنگر...
میان این هــــمه سنگ دنیا آنڪه
گوهر می شود دو خصلت دارد:
اول آنکه شفاف است ڪـــینه
نمیگـــیرد
دوم آنڪه تراشهی
زندگـــــی را تاب میآورد.
چرا از نماز کمک نمیگیرید؟
امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
ما يَمنَعُ اَحَدَكُم اِذا دَخَل عَلَيهِ غَمٌّ مِن غُمُومِ الدُّنيا اَن يَتَوَضَّاَ ثُمَّ يَدخُلَ مَسجِدَهُ وَ يَركَعَ رَكعَتَينِ فَيَدعُوَ اللّه فيهِما؟
اَما سَمِعتَ اللّه يَقُولُ:
«وَاستَعينوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاةِ»؟(سوره بقره، آیه ۴۵)
چه چيز مانع مىشود، كه هرگاه بر يكى از شما غم و اندوه دنيايى رسيد، وضو بگيرد و به سجدهگاهِ خود برود، سپس دو ركعت نماز بگزارد و در آن نماز، برای حل گرفتاریش دعا كند؟
مگر نشنيدهاى كه خداوند در قرآنش مىفرمايد: «از صبر و نماز کمک بگيريد»؟
تفسير عياشى ج۱، ص۴۳
رضایت پدردرقبر
آیتالله آقا سیّد جمالالدّین گلپایگانی عارف بزرگی بودند. ایشان میفرمودند:
در تخت فولاد اصفهان - که معروف به وادیالسّلام ثانی است، حالات عجیبي دارد و بزرگان و عرفای عظیمالشّأنی در آنجا دفن هستند - جوانی را آوردند. من در حال سیر بودم، گفتند: آقا! خواهش میکنیم شما تلقین بخوانید.
ايشان فرمودند: آن جوان ظاهر مذهبي داشت و خیلی از مؤمنین و متدّینین براي تشييع جنازه او آمده بودند. وقتی تلقین میخواندم، متوجّه شدم که وقتی گفتم: «أفَهِمتَ»، گفت: «لا»، متعجّب شدم! بعد دیدم که دو سه بچّه شیطان دور بدن او در قبر میچرخند و میرقصند!
از اطرافيان پرسیدم: او چطور بود؟ گفتند: مؤمن. گفتم: پدر و مادرش هم هستند. گفتند: بله، ديدم مادر او خودش را میزد و پدرش هم گریه میکرد. پدر را کنار کشيدم و گفتم: قضیه این است.
گفت: من یک نارضایتی از او داشتم. گفتم چه؟ گفت: چون او در چنين زماني (زمان طاغوت) متدیّن بود، به مسجد و پای منبر میرفت و مطالعه داشت، احساس غرور او را گرفته بود و تا من یک چیزی میگفتم، به من میگفت: تو که بیسواد هستی! با گفتن این مطلب چند مرتبه به شدّت دلم شکست!
ايشان ميفرمودند: به پدر آن جوان گفتم: از او راضی شو! او گفت: راضي هستم، گفتم: نه! به لسان جاری کنید که از او راضی هستید - معلوم است که گفتن، تأثير عجیبي دارد. پدر و مادرها هم توجّه کنند، به بچّههایشان بگویند که ما از شما راضی هستیم، خدا اینگونه میخواهد -
وقتي میخواستند لحد را بچینند، ایشان فرمودند: نچینید! مجدّد خود آقا پاي خود را برهنه کردند و به درون قبر رفتند تا تلقین بخوانند.
بیماری های اجتماعی
استادشهیدمطهری(ره):
بیماری اجتماعی را کسی که خود بیمار است نمیتواند مداوا کند.
اگر در بيماریهاى جسمى احياناً يک بيمار بتواند بيمار ديگرى را معالجه كند، در مداواهاى روحى و اجتماعى ميسر نيست. خودسازى بر جامعهسازى مقدم است.
على عليه السلام فرمود: «به خدا سوگند من شما را به هيچ كارى فرمان ندادم مگر آنكه پيش از آنكه فرمان دهم خودم به كار بستم، و از هيچ چيز شما را منع نكردم مگر آنكه پيش از آنكه شما را منع كنم، خودم از آن دورى كردم».
همچنين آن حضرت فرمود: «آن كس كه خود را در مقام امام و رهبر مردم قرار مىدهد، نخست خود را تعليم دهد، سپس مردم را. معلم و مؤدّب خويشتن، بيش از معلم و مؤدّب ديگران شايسته اكرام و احترام است».
مجموعه آثار، ج۲۴، ص۹۷
چوپان و وزارت
چوپانى به مقام وزارت رسید. هـر روز بامـداد بر می خـاسـت و كلیـد بـر می داشـت و درب خـانه پیشیـن خـود را باز مى كرد و ساعتى را در خانه خـود مى گذراند سپس از آنجـا بیـرون مىآمد و به نزد امیر میرفت.
بـه شـاه خبـر دادنـد كـه وزیــر هـر روز صبـح بـه خـلوتى میـرود و هیـچ كس از كار او آگاه نیست برای امیـر سـوال شـد تا بدانـد كـه در آن خانـه چه خبر است.
روزى بـدون خبـر به دنبال وزیـر وارد همان خانه شد . وزیر را دیـد كه پـوستین چـوپـانى بر تـن كـرده و عصـاى چوپانان بـه دست گـرفته و آواز چوپانى مى خواند. امیر گفت وزیـر ایـن چیست كه مى بینم؟
وزیـر گفت هـر روز بـه اینجـا مى آیـم تـا ابتـداى خودم را فرامـوش نكنم و به غلط نیفتم ، كه هر كه روزگار ضعف به یاد آرد ، در وقت توانگرى، به غرور نغلتد.
ماجرای دیدار یک مفسداقتصادی با آیت الله بهجت(ره)
روغن فروش
فردی از راه فـروش روغـن ثروتی کلان اندوخته بود و به خاطر طمعی کـه داشت همیشه به غلام خود میگفت وقت خرید روغن ، هر دو انگشت سبـابه را به دور پیمانه بگذارد تا روغـن بیشتـری برداشتـه شـود و برعکس در وقت فـروخـتن ، آن دوانگشت را درون پیمانه بگذارد تا روغن کمتری داده شود
هر چه غلام او را از این کار بر حذر می داشت مـرد توجـه نمیکـرد تا ایـن کـه روزی هـزار خیک روغن خرید و برای فروش آنها را بار کشتی کرد تا در شهر دیگری بفروشد
وقتی کشتی به میـان دریا رسیـد ، دریا طوفانی شـد . ناخـدا فـرمان داد تمـام بارهـا را به دریا بریزند تا کشتی سبک شـود و مسـافران از خطر غرق شدن برهند.
آن مـرد از ترس جـان ، خیـک ها را یکی یکی بـه دریـا مـی انـداخـت . در ایــن حـال غــلام گـفـت ارباب انگشت انگشت نَبَر تا خیک خیک نریزی