قوانین دادگاه روز قیامت
1. پرونده مخفی نیست
ونُخرِجُ لَهُ يَوْمَ القِيامَةِ كِتابا يَلقاهُ مَنْشُورًا《اسراء، ۱۳》
2. حضور در دادگاه بهمراه نگهبانها و تحت حفاظت شدید است
وَجَاءتْ كُلُّ نَفْسٍ مَّعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ《ق، ۲۱》
3. ظلم در این دادگاه محال است .
وَمَا أَنَا بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ《ق، ۲۹》
4. در این دادگاه وکیل مدافع وجود ندارد.
اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَىٰ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا《اسراء، ۱۴》
5. رشوت و پارتی بازی و واسطه گری در این دادگاه محال است
يَوْمَ لا يَنفَعُ مَالٌ وَلا بَنُونَ《شعراء، ۸۸》
6. در اینجا تشابه اسمی و اشتباه در متهم ها یافت نمی شود.
وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّا《مریم، ۶۸》
7. حکم به دست خود افراد داده می شود تا بخوانند
فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَؤُوا كِتَابِيهْ《اسراء، ۷۱》
8. در این دادگاه حکم غیابی داده نمی شود.
وَإِنْ كُلٌّ لَمَّا جَمِيعٌ لَدَيْنَا مُحْضَرُونَ《یس، ۳۲》
9. نقض حکم و دوباره محاکمه شدن در این دادگاه نیست.
مَا يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ《ق، ۲۹》
10. گواهی دروغ در این دادگاه یافت نمی شود.
يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ《نور، ۲۴》
11. در این دادگاه پرونده های فراموش شده یافت نمی شود.
أحْصَاهُ اللَّهُ وَنَسُوهُ 《مجادله، ۶》
12. ترازو و سنجش اعمال دقیق است.
وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَىٰ بِنَا حَاسبين 《انبیا ۴۷》
جایگاه امام حسین از دیدگاه اهل سنت
بدون تردید امام حسین(ع) فرزند رسول خدا(ص) یکی از سروران جوانان اهل بهشت و از اهل بیت پیامبر(ع) است[1] که در قرآن کریم محبت و دوستیشان با آیه مودت[2] بر مسلمین واجب شده است. وقتی که آیه شریفه «… قُلْ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى وَمَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ» نازل شد، از رسول خدا(ص) سؤال شد: این خویشاوندان شما کیست که محبت و دوستی آنان بر ما واجب شده است؟ رسول الله(ص) فرمود: علی، فاطمه و دو فرزند او(حسن و حسین).[3]
و نیز احادیثی از رسول خدا(ص) از طریق اهل سنت نقل شده که بر این محبت و دوستی تأکید دارند. یکی از این روایات که مشتمل بر جملات متعددی است با جمله «من مات علی حب آل محمد مات شهیدا» آغاز میشود و به جمله «ألا و من مات علی بغض آل محمد مات کافراً و من مات علی بغضهم لم یشم رائحه الجنه» به پایان میرسد.[4]
در کتابهای معتبر اهل سنت آمده که رسول خدا(ص) فرمود: قسم به آن کسی که جان محمد در دست اوست، هیچ کس با ما اهل بیت دشمنی نمیکند مگر اینکه خدا او را وارد جهنم کند.[5]
آلوسی یکی از مفسرین اهل سنت از این حدیث این نتیجه را میگیرد که محبت اهل بیت بر تمام مسلمانان فرض است.[6] و به همین دلیل امام شافعی عقیده خود را در باره اهل بیت این گونه ابراز میکند:
یا اهل بیت رسول الله حبکم/فرض من الله فی القرآن انزله
کفاکم من عظیم القدر انکم/من لم یصل علیکم لا صلات له[7]
(ای اهل بیت رسول خدا! محبت شما از طرف خداوند در قرآن فرض شده است و این عظمت برای شما کافی است که هر که در نماز بر شما درود نفرستد نمازش باطل است)
مراد شافعی این است که در تشهد نمازهای یومیه صلوات فرستادن بر اهل بیت که امام حسین یکی از آنها است فرض و واجب است و اگر این صلوات فرستاده نشود نماز، نماز نخواهد بود.
صفحات: 1· 2
دین چیزی جزمحبت نیست
شخصی که اهل خراسان بود، از راه دور با رنج فراوان آمد خدمت امام باقر(علیه السلام) -عشق به اهل بیت او را کشانده بود- ؛ در حالی که چون با پای پیاده آمده بود، کفشهایش از بین رفته و پایش ترک خورده و پاشنه آن، شکاف زیادی برداشته بود، آمد خدمت امام علیه السلام با یک عشق و ولعی، خدا را شکر کرد که بالاخره به مقصود خودش رسید.
بعد پایش را نشان داد با آن شکافها که خون آمده بود و عرض کرد: « یابن رسولالله! چیزی مرا به این جا نیاورد جز محبّت شما اهل بیت که از خراسان تا این جا پیاده آمدهام.»
امام باقر علیه السلام فرمود : به خدا سوگند ، اگر سنگی ما را دوست بدارد خداوند آن را با ما محشور می کند و بعد فرمود : آیا دین چیزی جز محبّت است؟
محمدبن سعود عیاشی ، تفسیر العیاشی ، ج1، قم ، مطبعه العلمیه، 1414 ق ، ص167 .
رابطه قضاوقدربااختیار
سوال:
با وجود قضا و قدر الهی، آیا جایی هم برای اراده و اختیار انسان باقی میماند؟
پاسخ:
قضا و قدر الهی امری قطعی و مسلّم است ولی عامل محدود کردن انسان نیست. قضای الهی عبارت است از حکم قطعی الهی درباره جریانات و حوادث، و قَدَر الهی عبارت است از اندازهگیری پدیدهها و حوادث. از نظر علوم الهی مسلّم است که قضای الهی به هیچ حادثهای مستقیماً و بلاواسطه تعلق نمیگیرد، بلکه هر حادثه را تنها و تنها از راه علل و اسباب خودش ایجاب میکند.
قضای الهی ایجاب میکند که نظام جهان نظام اسباب و مسبَّبات باشد. انسان هر اندازه آزادی از ناحیه عقل و اراده دارد و هر اندازه محدودیت که از ناحیه عوامل موروثی و محیطی و تاریخی دارد، به حکم قضای الهی و نظام قطعی سببی و مسبّبی جهان است.
بنابراین خود قضای الهی یک عامل برای محدودیت انسان به شمار نمیرود. محدودیتی که به حکم قضای الهی نصیب انسان شده است همان محدودیت ناشی از شرایط موروثی و شرایط محیطی و شرایط تاریخی است نه محدودیت دیگر، همچنان که آزادیای هم که نصیب انسان شده به حکم قضای الهی است ولی به این صورت که قضای الهی ایجاب کرده انسان موجودی صاحب عقل و اراده باشد و در دایره محدود شرایط طبیعی و اجتماعی بتواند خود را به مقیاس وسیعی از قید تسلیم به آن شرایط آزاد سازد و سرنوشت و آینده خویش را در دست گیرد.
استاد مطهری٬ انسان در قرآن، ص۳۹-۳۸
قصیده دیدارحضرت خضر و الیاس و حضرت امیر المومنین (ع)
در حدیث است که روزی علی عمرانی
آن شفیع همه خلق جهان رحمانی
ظاهرا بود به سن دو سه سال آن سرور
با پسرهای عرب بود سوی راه گذر
کوچه و شهر مدینه بشد آن زوج بتول
با پسرهای عرب بود ببازی مشغول
از قضا خضر بر آن کوچه عبورش افتاد
سوی طفلان عرب بهر کرم روی نهاد
زان میانه یکی از طفل عرب گشت بلند قامتش سرو و برخ ماه دو گیسو چو کمند
گفت ایا خضر سلامم بتو یا پیغمبر
هر کجا میروی امروز مرا با خود بر
خضر گفتا که یا کودک نیکو منظر
این خیالی که تو را هست ز سر باز گذز
کی توانی که تو با ما قدمی ساز کنی
گر شوی همچو یکی مرغ و تو پرواز کنی
ده دو گام نهم هر دو جهان را یکدم
نیست مانند من امروز کسی در عالم
بگذر از این سخنانی که محالست بدان عمرت امروز بشب گشت سه سالست بدان
این زمان بهر تماشای تو مستور شوم
دیده بر بند که تا از نظر تو دور شوم
میشوم غایب از اینجا تو مرا پیدا کن
گر بجویی تو مرا آنچه کنی با ما کن
مظهر کل عجائب بشنید این سخنان
گفتالبته قبول است مرا از دل و جان
دیده خویش ببندم تو برو از نظرم
زانکه از حال تو ای خضر همه با خبرم
دیده بنهاد بهم شاه و بشد خضر روان
سوی مشرق بشد آن لحظه بسی شکر کنان
گفت یارب تو همان کودک من یاری کن
هر کجا هست خدایا تو نگهداری کن
ناگهان از عقبش گفت که آمین ای خضر هست در شأن تو هم سوره یاسین ای خضر
گر قبولت نبود بار دگر غائب شو
بر رخ خویش نقابی زن و بر حاجب شو
باز آن زنده دل از روی ادب شد به حجاب
بار دیگر سوی مغرب شد و بربست نقاب
شهر مغرب چو قدم زد پس از آن بیرون شد بر سر راه ملاقات شه مردان شد
طفل گفتا که ایا خضر ترا مینگرم
هست این لحظه دو ساعت که تو را منتظرم
خضر چون کرد نظر طفل بگفتش که سلام بپرید از سر خضر عقل و هم از هوش تمام
چهره اش زرد و لبش خشک بشد دم بسته پای آن ماند ز رفتار و بشد دلخسته
طفل گفتا که ایا خضر تویی فخر قدم
نیست مانند تو امروز کسی در عالم
بگذر از این سخنانی که همه چون و چراست دم مزن خضر که این دفعه دگر نوبت ماست
روی کن در عقب ای خضر نگه کن بر من معجز از من بظهور آمد و تو کن احسن
خضر چون کرد نظر بر عقب و برگردید
اثری از قد و بالای همان طفل ندید
گفت امروز خدایا بکجا افتادم
روی خود سوی همان کوچه چرا بنهادم
این بگفت و سوی صحرا و بیابان گردید
کوه و دشت و چمن و بیشه شتابان گردید
نه صدایی نه ندایی بشنید از آن طفل
هم بدندان لب حسرت بگزید از آن طفل
بگذشت از همه جا و اثری دیده نشد
طی شد از غصه آن طفل پسندیده نشد
پای آن ماند ز رفتار بسی گردش کرد
باز آمد لب دریا بنشست با رخ زرد
زد به الیاس صدایی که برون شو از آب
خضر محنت زده خویش برادر دریاب
چون که الیاس شنید این سخن از خضر نبی خویش از ته دریا بیفکند بر عقبی
گفت ای خضر چرا مانده و حیرانی تو
هم بهئکار خودت ای خضر پریشانی تو
خضر گفتا چه بگویم بتو من ورد زبان
چه بدیدم به جهان آنچه بگویم بعیان
شدم امروز بگردش که جهان سیر کنم
نظری از روی حقیقت سوی این دیر کنم
پرسیدم به یکی شهر من از راه دراز
وقت ظهری بدو رفتم سوی مسجد بنماز
چونکه فارغ شدم و از ذکر روان گردیدم
بسر کوچه یکی طفل عرب من دیدم
طفل چون کرد نظر گفت بمن خضر سلام
باز برده ز سرم عقل و هم از هوش تمام
داد الیاس جوابش که ایا خضر نبی
هفت سال است که آن طفل چنین کرده بما
روزی آمد ته دریا و بمن یاری کرد
چند روزی به من غمزده دلداری کرد
پس از آن غیب شد و بنده ندانم که کجاست یا بعرش است بفرش است همان سر خداست
اثری از قد و بالاش نمی یابم من نظری از رخ زیباش نمی یابم من
الغرض همچو قضیه بمنم رخ داده
من ندانم بکجا رفته همان شهزاده
خضر نومید ز الیاس بسد آن سرور زار و حیران و سراسیمه بشد بار دگر
بار الها تو از این غصه مرا باز رهان
بار دیگر من محزون به همان طفل رسان
گفت در دل بروم تا بخورم آب حیات
گاه باشد که همان طفل بود در ظلمات
بر سر چشمه و هر غاری و هر کوه و کمر بیشه و غروه و دره بنمود آنچه نظر
نه صدایی نه ندایی بشنید از آن طفل
هم به دندان لب حسرت بگزیدش بر طفل
بسکه گرد آمده بود صورت او پنهان بود
هم به خود حال پریشانی خود حیران بود
کام آن خشک بد از تشنگی اندر ظلمات گفت در دل بروم تا بخورم آب حیات
باز آمد لب آن چشمه نشست آن از پا
سرو رخ تازه نمود و بشد از نو احیا
سر آن چشمه گلی چید که تا بوش کند
کف خود زد به همان آب که تا نوش کند
ناگهان از ته آن چشمه صدایی بشنید
بعد از او باز پس از لحظه ندائی بشنید
که ایا خضر نبی جام بگیر از دستم
نوش کن ماء معین زانکه من از وی هستم
خضر چون کرد نظر صاحب آواز ندید
به خود آن لحظه کسی یاور و دمساز ندید
گفت ای صاحب آواز ایا نیک اختر
پس کجا جام که من آب خورم ای سرور
ناگهان دید که دستی بشد از آب برون
آن همان جام پر از آب گرفتی بعیان
جام بگرفت از آن دست از آن آب بخورد پس دگر جام نداد او به مراش ببرد
دگر آواز بر امد که آیا خضر نبی
آب خوردی جام بردن بود بهر چه چی
خضر گفتا که خدایا به من این هجر بسست این صدا از ته این چشمه ندانم چه کسست
ای جوان رحم به حالم که ز پا افتادم
بهرت ای طفل ببین من به کجا افتادم
به خدایی که تو را مرتبه ات داد زیاد
به کریمی که ترا روز اذل نام نهاد
برسولی که بود از همه عالم بهتر
به محمد که بود نام خوشش پیغمبر
دهمت من قسم ای طفل بیا باور کن
تو بیا از ته این چشمه خودت ظاهر کن
چونکه دادش قسم آن لحظه برو ذات الیم ناگهان گشت همان آب از آن چشمه دو نیم
نوری اول به ظهور آمد بعد از پس نور
روی آن طفل از آن آب بیامد به ظهور
قد و بالاش همه خشک برون شد از آب ناگهان گشت دل خضر بر آن طفل کباب
که ایا طفل حزین من به فدای تو شوم
من بقربان همه درد و بلای تو شوم
صدقا طفل که مرشد تویی اندر عالم
این زمان بهر خدا رحم نما بر حالم
تو بگو با من مسکین که کجا رفته بدی
بکجا بودی اندر ته آن چشمه شدی
گفت ای خضر بهمراه تو بودم همه جا سخنانت بشنیدم همگی جا بر جا
گفت ای خضر مگو طفل که من طفل نیم
منم آجر بخدا بسته و از ذات ویم
منم آن کس که دو عالم بطفیلم بر پاست
در سما شمس و قمر ذره از نور ماست
کعبه از مولد من قبله حاجات آمد
نورم از نور خداوند بیک ذات آمد
آنکه بگرفت سر راه نبی من بودم
در سما دید چو شیر ازلی من بودم
من علیم که علی نام خدا می باشد
بتو هر لحظه علی راهنما می باشد
من علیم که سما تا بسمک چاکر ماست
در ازل حضرت جبریل پیام آور ماست
بوترابم که ایا خضر ترا من پدرم
حیدر و صفدرم و در دو جهان حیه درم
اسدالله ام و باشم اسد رهبانی هم غضنفر بودم نام تو هم میدانی
گر کنی شرط ایا خضر تو با شیعه من
هر که بینی که زده بر سر خود جقه ی من
آنکه از روی حقیقت تو نگهداری کن
از سر صدق تو با شیعه من یاری کن
مرقد شاه شهیدان ببغل من گیرم
کاندر آن گلشن فردوس برین من میرم
روز حشر که بپا شد غضب جباری
یا علی یک نظری کم به غریب لاری
باز از لطف ببخشای تو قهاری را
بانی و ساعی و هم مستمع و قاری را
چرا فقط محتضر، عزرائیل را میبیند؟
علت اینکه چرا فقط محتضر عزراییل را میبیند و اطرافیان محتضر او را نمیبینند، در آیه زیر روشن میشود:
وَ لَوْ جَعَلْنَهُ مَلَكًا لَجَعَلْنَهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنَا عَلَيْهِم مَا يَلْبِسُونَ. انعام ۹
اگر بخواهیم فرشتهای را پيامبر كنيم، هر آينه او را مردی قرار خواهيم داد، و بر آنها مشتبه خواهيم ساخت آنچه را كه خود آنها بر خودشان مشتبه ميسازند.
بر اين اساس هيچ فرشتهای به عالم مادّه فرود نمیآيد مگر آنكه لباس مادّه بپوشد که دیده شود و اگر انسان بخواهد او را ببيند، بايد به صورت جسم و ماده ببيند؛
درواقع زمانی انسان ميتواند ملك را به صورت واقعی خود ببيند كه خودش از عالم ماده جدا شده باشد.
كسی كه بخواهد بميرد ملك الموت را میبيند چون از حالت مادی خارج شده و حالت تجرّد پيدا نموده است،
لذا اطرافيان عزرائیل را نمیبينند چون در حالت مادی هستند.
معادشناسی ج۳ ص ۱۵
اذان بگویید تا عذاب نیاید
ایت الله مجتهدی (ره):
قدیم اذان می گفتند . الان اذان نمی گویند. اذان بگویی. همسایه ناراحت می شود . می گوید: نمیذاره بخوابیم! شهر ما شده شهر ساکت!
عذاب می اید. روایت دارد که :
گر اذان نگویید. عذاب می اید. “اذان رادیو را بگذارید کنار. خودتان اذان بگویید. در خانه هایتان اذان بگویید. در یک جایی که زلزله می اید . سوالشود . بپرسید :"اذان گو دارید؟"می گویند :” نه . اذان گوهای ما مرده اند.”
شصت سال پیش یادم هست که در لواسان بزرگ . پیرمردی ریش حنایی بود . شبیه اقای بروجردی به نام “مش غلامحسین ” اذان می گفت.
خادم مسجد . شکل مرجع بود. ریش حنایی قرمز . قد بلند . سرخ و سفید. بعضی خادم های مسجد ها ریش تراشیده و خالکوبی شده و سیگاری.
اما خادم مسجد هم شکل مراجع بود. پس جاهایی که زلزله می اید. سوال کنید . بپرسید :"ایا اذان گو دارید. ؟” انها می گویند:"نه .”
چون که اذان گو ندارند . عذاب می اید. در تهران . در گوشه و کنار . هستند کسانی که سحرها روی پشت بام ها اذان می گویند. اما کمشده. قدیم اذان گو زیاد بود . مخصوصا” ماه رمضان از دو ساعت مانده به اذان مناجات می کردند.
تشرف مرحوم نائینی به محضرامام زمان(ع)(ایران راچه کسی نگه داشته)
در زمان جنگ جهانی اول، هجوم دولت های روس و انگلیس به کشور اوج گرفته بود و آیت الله نائینی"رحمه الله علیه “بسیار نگران و پریشان که وضع شیعیان به کجا می رسد. در همین موقعیت شبی به امام عصر ارواحنافداه متوسل شده و در حال توسل و گریه و ناراحتی به خواب می روند…
در عالم رویا می بینند: دیواری است به شكل نقشه ایران شكست برداشته و در حال افتادن است در زیر این دیوار یك عده زن و بچه نشسته اند و نزدیك است دیوار بر سر اینها خراب شود.
مرحوم نائینی رحمه الله علیه وقتی این صحنه را می بیند به قدری نگران می شود كه فریاد می زند و می گوید : خدایا این وضع به كجا خواهد انجامید؟
در این حال می بیند كه حضرت ولی عصر(علیهالسلام ) تشریف آوردند و انگشت مباركشان را به طرف دیواری كه خم شده و در حال افتادن بود گرفتند و آن را بلند كردند و دومرتبه سر جایش قرار دادند و بعد فرمودند:
اینجا شیعه خانه ماست می شكند خم می شود خطر هست ولی ما نمی گذاریم سقوط كند ما نگهش می داریم.
ملاقات با امام عصر(عج)؛ص۱۳۷
دیدار مردگان با خانواده در دنیا
عبد الرحیم قصیر می گوید: « از امام سوال کردم: آیا روح مومن به دیدار خانواده اش می آید ؟
فرمود: بله از خداوند اجازه می گیرد ٬ خداوند نیز به او اجازه می دهد و دو تا فرشته به همراه او می فرستد به صورت بعضی از پرندگانی که روی دیوار می نشینند به دیار آنان می آید و به ایشان نگاه می کنند و کلامشان را می شنوند.
اسحاق بن عمار می گوید : « به امام موسی کاظم (ع) عرض کردم : آیا روح مومن به دیدار خانواده اش می آید ؟
فرمودند : بله. عرض کردم : هر چند وقت یک بار به ملاقات ایشان می آید ؟
فرمودند : به اندازه فضیلت و قدر و منزلتی که هر کدام دارند . بعضی هر روز ٬ بعضی هر دو روز یک بار و بعضی هر سه روز یک بار و هرکدام که منزلتشان کم است هر جمعه. عرض کردم : در چه ساعتی می آیند ؟ فرمودند : هنگام ظهر و مانند آن. عرض کردم : در چه صورت و قیافه ای می آیند ؟ فرمودند : در شکل گنجشک یا کوچکتر از آن . خداوند فرشته ای را هم با او می فرستد تا آنچه مایه خوشحالی اوست به او نشان می دهد و آنچه مایه ناراحتی اوست از او می پوشاند . »
بـحــار ج۶۰ ص۲۵۷
کفــــــاره گنـــــاهــان
روایت شده از امام صادق علیه السلام که رسول خدا فرمودند :
خدای تبارک و تعالی می فرمایند:
هیچ بنده گنهکاری را وارد بهشت نمی کنم ، مگر اینکه اورا به مرض و بیماری مبتلا می کنم تا کفاره گناهانش باشد.
و اگر گناهانش با آن بیماری پاک نشد و زیادتر از آن بود ، کسی را بر او مسلط میکنم که بر او ظلم کند تا کفاره گناهانش باشد، رزق و روزی اش را کم میکنم تا کفاره گناهانش باشد .
و اگر این نیز برای کفاره گناهانش کافی نبود جان گرفتن او را سخت میکنم و یا در قبر بر او سخت میگیرم تا وقتی که بدون هیچ گناهی نزد من آید و اورا وارد بهشت کنم ،
و اما کسی را که میخواهم وارد جهنم کنم ، او را صحیح و سالم میگذارم ،
و رزق و روزی اش را زیاد مى کنم و جان دادن او را آسان می گردانم تا وقتیکه نزد من آید ، هیچ حسنه ای نداشته باشد ودر همان وقت او را وارد جهنم کنم
مسندالرسول ،ج1،ص233
مکالمه دو جنین(دو قلو) در شکم مادر
اولی: تو به زندگی بعد زایمان اعتقاد داری؟
دومی: آره حتما. یه جایی هست که می تونیم راه بریم شاید با دهن چیزی بخوریم.
اولی: امکان نداره.
ما با جفت تعذیه می شیم. طنابشم انقد کوتاهه که به بیرون نمی رسه. اصلا اگه دنیای دیگه هم هست چرا کسی تاحالا از اونجا نیومده بهمون نشونه بده.
دومی: شاید مادرمون را ببینیم
اولی: مگه تو به مامان اعتقاد داری؟ اگه هست پس چرا نمی بینیمش
دومی: به نظرم مامان همه جا هست. دور تا دورمونه.
اولی: من مامانو نمی بینم پس وجود نداره.
دومی: اگه ساکتِ ساکت ،باشی صداشو می شنوی و اگه خوب دقت کنی حضورشو حس می کنی….؛
أ فی الله شک فاطر السماوات و الارض:
آیا در خداوند،پدید آورنده آسمان ها و زمین شک است.
حدیثی از امیرالمومنین(ع) روی سنگ قبر مستشرق آلمانی
خانم آنه ماری شیمل (Annemarie Schimmel) پژوهشگر، اسلامپژوه، خاورشناس و مولویشناسِ سرشناسِ آلمانی است.
این پژوهشگرِ معروفِ آلمانی ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ:
ﻣﻦ ﺑﺨﺸﻰ ﺍﺯ ﻛﺘﺎﺏ ﻣﺒﺎﺭﻙ «صحیفه سجادیه» ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺁﻟﻤﺎﻧﻰ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻭ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﻛﺮﺩﻩﺍﻡ.
ﻭﻗﺘﻰ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺍﻳﻦ ﺩﻋﺎﻫﺎ ﺑﻮﺩﻡ، ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺩﺭ ﺑﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺴﺘﺮﻯ ﺑﻮﺩﻭ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺳﺮ ﻣﻰﺯﺩﻡ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﻰﺭﻓﺖ، ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪﺍﻯ ﺍﺯ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﭘﺎﻛﻨﻮﻳﺲِ ﺗﺮﺟﻤﻪﻫﺎ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻣﻰﺷﺪﻡ.
ﺍﺗﺎﻕ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺩﻭ ﺗﺨﺘﻰ ﺑﻮﺩ.
ﺩﺭ ﺗﺨﺖ ﺩﻳﮕﺮ، ﺧﺎﻧﻤﻰ ﻣﺘﻌﺼّﺐ ﺑﻪ ﻣﺬﻫﺐ ﻛﺎﺗﻮﻟﻴﻚ، ﺑﺴﺘﺮﻯ ﺑﻮﺩ.
ﻭﻗﺘﻰ ﻓﻬﻤﻴﺪ ﻣﻦ ﺩﻋﺎﻫﺎﻯ ﺍﺳﻠﺎﻣﻰ ﺭﺍ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻣﻰﻛﻨﻢ، ﺩﻟﮕﻴﺮ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:
«ﻣﮕﺮ شما ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺤﻴﺖ ﻭ ﻛﺘﺐ ﻣﻘﺪّﺱِ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﻛﻤﺒﻮﺩﻯ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺩﻋﺎﻫﺎﻯ ﺍﺳﻠﺎﻣﻰ ﺭﻭﻯ ﺁﻭﺭﺩﻩﺍید؟!»
این ماجرا گذشت.. تا اینکه ﻛﺘﺎﺏ ﭼﺎﭖ ﺷﺪ.. یک ﻧﺴﺨﻪ از کتاب را ﺑﺮﺍیِ این خانم ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻡ.
ﻳﻚ ﻣﺎﻩ ﺑﻌﺪ، این خانمِ متعصّبِ مسیحی ﺑﺎ بنده ﺗﻤﺎﺱ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ:
«خانم شیمل! ﺻﻤﻴﻤﺎﻧﻪ ﺍﺯ ﻫﺪﻳﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﺘﺎﺏِ ارزشمند ﻣﺘﺸﻜّﺮﻡ؛ از وقتی این کتاب صحیفه سجادیه را به من دادهاید، ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺟﺎﻯ ﺩﻋﺎﻫﺎﻯِ ﻛُﺘُﺐ ﻣﻘﺪّﺱِ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ، از روی این کتاب ﻣﻰﺧﻮﺍنم!»
بر روی سنگ قبرِ این اندیشمندِ آلمانی، خانم آنه ماری شیمل، پس از فوتش، طبق وصیتش، حدیث معروفِ امیرالمومنین به زبان عربی نوشته شده است:
النَّاسُ نِیَامٌ، فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا.
مردم خوابند، و هنگامی که بمیرند بیدار میشوند.
حـکـمـت صلـوات
صلوات: تنها دعايي هست كه حتما مستجاب مي شود.
صلوات: بهترين هديه ازطرف خداوند براي انسان است.
صلوات : تحفهاي از بهشت است.
صلوات : روح را جلا ميدهد.
صلوات : عطري است كه دهان انسان را خوشبو ميكند.
صلوات : نوري در بهشت است.
صلوات : نور پل صراط است.
صلوات : شفيع انسان است.
صلوات : ذكر الهي است.
صلوات : موجب كمال نماز ميشود.
صلوات : موجب كمال دعا و استجابت آن ميشود.
صلوات : موجب تقرب انسان است.
صلوات : رمز ديدن پيامبر در خواب است.
صلوات : سپري در مقابل آتش جهنم است.
صلوات : انيس انسان در عالم برزخ و قيامت است.
صلوات : جواز عبور انسان به بهشت است.
ارزش صلوات برپیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
آیت الله مجتهدی ره:
مرحوم حاج شیخ علی اکبر نهاوندی از علماء مشهد بود، که در کتاب شریفش فرمود :
یکی از زهّاد و پرهیزگاران می گفت:
من با خودم عهد کردم که هر شب قبل از خوابیدن به اندازه ی معینی بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه وآله) صلوات بفرستم.
یک شب یک عده از رفقا و دوستان به اتاق و حجره ام آمدند،
با اینکه حجره ام شلوغ بود و تا دیر وقت طول کشید و خسته بودم ولی مثل هرشب صلوات هایم را فرستادم و بعد خوابیدم.
شب خواب دیدم،آقا رسول الله(صلی الله علیه وآله) وارد حجره شدند و از تشریف فرمائی وجود مقدس حضرت در و دیوار منور شده بود.
به سوی من تشریف آورند و فرمودند:
کجاست آن دهانی که بر من صلوات می فرستاد؟ می خواهم آن را ببوسم.
من خجالت کشیدم که بگویم من، چون لیاقتی در خودم نمی دیدم.
ولی آنقدر آقا رسول الله (صلی الله علیه وآله) بزرگوار بودند که صورت مبارک را جلو آوردند و به صورت من بوسه زدند.
از شدت خوشحالی از خواب پریدم بطوری که همه ی دوستان و رفقا از خواب بیدار شدند و به حال من غبطه خوردند..
نهی ازدشنام دادن به کافران
خداوند به صراحت در آیه 108 سوره انعام دشنام به دشمنان را جایز ندانسته و فرموده است:
و کسانی که غیرخدا را میخوانند، دشنام ندهید.
امام صادق(علیه السلام) در توضیح این فرمایش فرموده است که:
از دشنام به دشمنان خدا بپرهیزید، زیرا آنان هم به خداوند دشنام خواهند داد.
خداوند همچنین در همین آیه، دشنام نسبت به مقدسات دشمنان و حتی بتان را نهی کرده است.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
از آنجا که مومنان به معبودان مشرکان دشنام میدادند و به دنبال آن مشرکان به معبود مومنان دشنام میدادند،
خداوند مومنان را از این کار نهی کرد.
پس مومنان برای اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله) و دیگر اولیای معصوم الهی(علیه السلام) مورد سب و دشنام قرار نگیرند، باید از دشنام به دشمنان و مقدسات آنان اجتناب کنند.
در حقیقت، با آنکه کافران و مشرکان، شایسته احترام نیستند، ولی نباید کاری کرد که موجبات مقابله به مثل آنان را فراهم کرد و دشمنان به مقدسات حقانی مومنان و مسلمانان اهانت کنند.
منابع:
تفسیر نورالثقلین، ج1، ص 757، ح 238
همان، ح 239
شیعه کیست؟
بانو مجتهده امین :
شیعه در صورتی شیعه است که در اخلاق و اعمال تابع امیرالمومنین علی علیهالسلام باشد.
دوستی علامت دارد، باید حتی الامکان خود را شبیه و نزدیک آن حضرت کنیم.
رسیدن شفاعت بعد از سیصدهزارسال عذاب
امير المومنين عليه السلام فرمودند:
به دستورات خدا عمل کرده و اطاعت کنيد وبه پشتوانه شفاعت ما گناه نکنيد و کيفر خداي بزرگ را کوچک نشماريد، زيرا به برخي از گناهکاران (از شيعه) شفاعت ما نمي رسد مگر بعد از اينکه سيصد هزار سال عذاب شوند!
منابع:
معاني الأخبار: 288/ ح 2
بحار 6: 154/ ح 9
اگه مؤمن باشی بعد از مرگ به وادیالسلام میری
حَبه العرنی روایت میكند:
روزی امیرمؤمنان در وادی السلام ایستاد و شروع كرد به زمزمه کردن، گویی با كسی سخن میگفت.
به احترام آن حضرت مدتی ایستادم تا خسته شدم، پس نشستم، تا حوصلهام سر رفت،
به حضرت گفتم: ای امیرمؤمنان! از طول قیام شما نگران شدم، ساعتی استراحت بفرمایید.
پس عبای خود را روی زمین پهن كردم تا بر روی آن بنشینند.
حضرت فرمودند: صحبتهای من چیزی جز گفتوگو و انس گرفتن با مؤمن نمیباشد.
گفتم: آیا آنها نیز با یكدیگر چنین گفتوگویی دارند؟
فرمود: آری، اگر پرده از مقابل دیدگانت كنار برود، خواهی دید كه آنها، حلقه حلقه نشسته و با یكدیگر سخن میگویند.
پرسیدم آیا ارواح مؤمنان در اینجا گرد آمدهاند یا پیكرهای آنها؟
فرمودند: ارواح مؤمنان،
و ادامه دادند: هیچ مؤمنی در هیچ بقعهای از بقعههای روی زمین از دنیا نمیرود جز این كه به روحش گفته میشود: به وادی السلام بپیوند، به راستی آن جا بقعهای از بهشت برین میباشد.
منابع:
كافی، ج 3، ص 243
مرآه العقول،ج 14،ص 218