چگونه دلت آمد بنده های مرا نفرین کنی ؟
می گویند نوح (علی نبینا و آله و علیه السلام) کوزه گر بوده است. در ایام بعد از طوفان و پس از به زمین نشستن کشتی، در دکانش مشغول کوزه گری و فروش کوزه ها بوده است.
روزی از روزها مردی به او مراجعه می کند و میگوید:ای نوح! هر چه کوزه در دکان داری خریدارم. می فروشی؟نوح پاسخ مثبت می دهد.
مرد پول را پرداخت می کند. همه کوزه ها را در کیسه ای جمع می کند و ناگهان همه را بر زمین می کوبد و خرد می کند. نوح معترض می شود و فریاد بر می آورد:بی انصاف! چرا کوزه های مرا شکستی؟
مرد پاسخ می گوید: اما آنها دیگر کوزه های تو نیستند. پولش را پرداخته ام و مختارم هر چه می خواهم با آنها بکنم.نوح با بغض در گلو و چشمان اشک آلود جواب می دهد:اما من با دستان خود آنها را ساخته بودم….
مرد ناشناس دیگر طاقت نمی آورد. با گریه ای شدید می گوید: یا نوح! من جبرئیل فرستاده مخصوص خدا هستم.
خدا می گوید: ای نوح! تو بر شکستن کوزه های گلی دست سازت صبر نداری! پس چگونه دلت آمد بنده های مرا نفرین کنی….
شهید آیة اللّه دستغیب رضوان اللّه تعالى علیه در كتاب استعاذه اش