موشى در كوزه
07 فروردین 1396
در كتاب نزهة المجالس است كه شاگردى گمان قوى داشت كه استادش اسم اعظم دارد و اصرار مى كرد كه استاد او را تعليم دهد.
روزى استاد براى آزمايش، كوزه اى سربسته به او داد تا براى فلان شخص هديه ببرد و او امانت دارى كند.
شاگرد در وسط راه خواست ببيند كه درون كوزه چيست، چون سر كوزه را باز كرد، ديد موشى زنده بيرون پريد. شاگرد با كمال غضب نزد استاد رفت و لب به اعتراض گشود.
استاد تبسّمى نمود و گفت: «مى خواستم با اين آزمون به تو بفهمانم كسى كه اين قدر امانت دار نيست كه موشى را حفظ كند، چطور مى تواند اسم اعظم را حفظ كند؟»
یکصد موضوع پانصد داستان؛ استاد سید علی اکبر صداقت