ما همه فقیریم
فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست
فقر ، چیزی را ” نداشتن ” است ، ولی ، آن چیز الزاما پول نیست ، طلا و غذا نیست
فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته یک کتابفروشی می نشیند
فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ،‌ که روزنامه های برگشتی را خرد میکند
فقر ، کتیبه سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند
فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود
فقر ، شب را ” بی غذا ” سر کردن نیست
فقر ، روز را ” بی اندیشه” سر کردن است
ما همگی همه چیز دان هستیم و به راحتی در همه موضوعات عمومی و تخصصی اظهار فضل می نماییم و بهمین دلیل نیاز به خواندن و مطالعه کردن را نیز احساس نمی کنیم و یا شاید مطالعه نمی کنیم چون نمی خواهیم در پندار ، گفتار و کردار خود شک کنیم و بپذیریم که ممکن است ما هم اشتباه کنیم حال آنکه اساس یقین ، شک است و ما با گذر از شک می توانیم به یقین برسیم.