شیوه های دفاع حضرت زهرا(س) از امامت و ولایت
1- استفاده از امكان سوگواری بر پیامبر(ص)
در كتب تاریخی نقل شده كه زهرا (سلام الله علیها) پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) بسیار گریه میكرد، تا جایی كه یكی از بكائین تاریخ لقب گرفت سئوالی که در اینجا مطرح است این است که زهرا (سلام الله علیها) كه در سن كودكی در مقابل مصیبت فقدان مادر آن همه صبوری و شكیبایی نشان داده است و از کودکی یاور پدر بزرگوارش در تحمل سختی ها و مصائب بوده است؛ آیا این همه بی تابی و گریه او تنها برای مصیبت رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) شگفت انگیز نیست؟! او که در مقابل مقدرات الهی از همه تسلیمتر بود!!
این عزاداری و بی تابی اگر فقط به دلیل ناراحتی شدید از فراق پیامبر باشد با مقام و جایگاه والای فاطمه آنچنان که وجود مقدس پیامبر (ص) بارها بیان فرموده بود تناقض خواهد داشت. فاطمه ای که چنین به عزاداری می پردازد و پس از شکایت مردم نیز صبح تا به شام در خارج از مدینه می گرید؛ براي اين مي گريد كه كاروان بشريت را بر اساس اين سير رو به فنا و زوال مي بيند، مستضعفان را در رنج بيشتر مي يابد و ستمكاران را قوي تر و غالب تر مي بيند و …
سلاح حضرت زهرا سلام الله عليها در اين مبارزه اشك بود و این است كه ولايت ستيزان از گريه هاي ايشان به ستوه مي آمدند و تحمل صداي گريه ايشان را نمي كردند زيرا حضرت با گريه هاي خود به امت اسلامي آگاهی داده و مظلوميت ولايت را بازگو مي كردند.
در شرح زندگی حضرت زهرا (سلام الله علیها) آمده است: «موقعى كه پيغمبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم از دنيا رحلت كرد مردم از صغير و كبير براى آن حضرت ضجه و گريه كردند مدت هفت روز بود كه ناله فاطمه اطهر آرام نمي شد و ضجه اش آرام نمي گرفت هر روزى كه مى آمد گريه حضرت زهرا از روز گذشته بيشتر مي شد، موقعى كه روز هشتم فرا رسيد فاطمه اطهر كليه غم و اندوه درونى خود را ظاهر كرد و به علت كم صبرى خارج شد و فرياد كشيد، گويا: با دهان مبارك پيامبر اسلام سخن مي گويد.
در همين موقع بود كه زنان مدينه دويدند، كودكان از جايگاه خود خارج شدند، صداى مردم به گريه و ضجه بلند شد، مردم از هر طرف آمدند، چراغها را خاموش كردند كه صورت زنان پيدا نباشد، زنان خيال مي كردند كه پيغمبر معظم اسلام صلى اللَّه عليه و آله و سلم سر از قبر بيرون آورده! مردم به علت آن منظره دلخراش دچار دهشت و حيرت شده بودند. حضرت زهراى اطهر براى پدر بزرگوارش ناله و ندبه مي كرد و مي فرمود:
«وا ابتاه! وا صفياه! وا محمداه! وا ابا القاسماه! وا ربيع الارامل و اليتامى! من للقبلة و المصلى؟ و من لابنتك الوالهة و الثكلى!»
سپس در حالى كه دامن لباسش به زمين كشيده مي شد متوجه قبر پدر بزرگوارش گرديد. او از شدت عبرت و اشك چيزى را نمي ديد و همچنان مى آمد تا نزديك قبر پدر بزرگوارش رسيد. وقتى متوجه حجره شد و چشمش به محلى كه در آنجا اذان گفته مي شد افتاد پاهايش از رفتار ماند، ناله و گريه وى همچنان ادامه داشت تا اينكه غش كرد. آنگاه زنان دويدند و آب بر بدن و سينه و پهلوهاى او پاشيدند تا بهوش آمد موقعى كه به هوش آمد برخاست و فرمود:
قدرت و قوت من برطرف شد، طاقتم تمام شد، دشمن من مرا شماتت و سرزنش كرد، غم و اندوه مرا مي كشد، پدر جان! من سرگردان و تنها و حيران مانده ام، صوت و صداى من ساكت شد، پشت من خم و زندگى من ناگوار و روزگارم تيره و تار گرديد.
حقا آن قلبى كه در عزاء و مصيبت تو صبور باشد بسيار شكيبا و پر طاقت خواهد بود. آنگاه فرمود: پدر جان! بعد از رفتن تو نورهاى دنيا منقطع شد، دنيا آن تر و تازگى را كه بوسيله تو داشت از دست داد و روزگار دنيا تيره و تار گرديد.
تاريكى هاى دنيا تر و خشك آن را فرا گرفت. پدر جان! من تا آن وقتى كه تو را ملاقات نمايم تأسف مي خورم.
پدر جان! از موقع مفارقت تو چشم من بخواب نرفته.
پدر جان! كيست كه بداد بيوه زنان و بىنوايان برسد، كيست كه تا روز قيامت بداد امت تو برسد.
پدر جان! ما بعد از تو ضعيف و ناتوان شديم.
پدر جان! مردم از ما رو گردان شده اند، در صورتى كه ما بوسيله تو در ميان مردم معظم و بزرگ بشمار مي رفتيم. كدام اشك است كه در فراق تو فرو نريزد! كدام غم و اندوه است كه بعد از تو براى مصيبت تو دائمى نباشد! كدام پلك چشم است كه بعد از تو بخواب رود! در صورتى كه تو بهار دين و نور پيامبران بودى، چگونه است كه كوهها خراب نشدند و درياها فرو نرفتند و زمين طعمه زلزله نگرديد؟
پدر جان! من مغلوب اين عزاى بزرگ و اين پيش آمد هولناك گرديدم.
پدر جان! آن مجالسى كه تو مى نشستى دچار ظلمت بزرگى شده اند. براى تو متأسفم تا اينكه بهمين زودى نزد تو بيايم.
ابوالحسن يعنى حضرت على تو را از دست داد، همان ابوالحسنى كه: مؤمن، پدر دو فرزند تو حسن و حسين، برادر تو دوست تو و محبوب تو مي باشد. همان على كه تو او را از زمان كودكى پرورش دادى در زمان بزرگ بودنش با وى برادر شدى، همان على كه محبوب ترين اصحاب تو بود، همان على كه در اسلام آوردن و هجرت نمودن و يارى كردن تو بر همه سبقت گرفت، ما تو را از دست داديم، گريه قاتل ما خواهد بود، تأسف دچار ما گرديد.
سپس آن بانو فريادى زد و ناله اى كرد كه نزديك بود روح از بدنش مفارقت نمايد» (نجفی،1377 ش، صص 185-188).
و در در مورد شدت عزاداری ایشان آمده است:
«بزرگان اهل مدينه اجتماع كردند و به حضور امير المؤمنين: على عليه السّلام مشرف شدند و گفتند:
يا اباالحسن! فاطمه شب و روز گريه مي كند، هيچ كدام از ما شب در رختخواب بخواب نمي رويم، روزها بعلت مشغله و طلب و سائل زندگى قرار و آرام نداريم، ما از تو تقاضا مي كنيم كه فاطمه شب يا روز گريه كند.
حضرت امير فرمود: مانعى ندارد. وقتى على عليه السلام متوجه فاطمه اطهر شد ديد آن بانوى معظمه از گريه ساكت نمي شود، و تسليت گفتن براى او ثمرى ندارد، هنگامى كه چشم آن بانو بحضرت امير افتاد لحظه اى ساكت شد.
على عليه السلام به وى فرمود: اى دختر پيغمبر خدا (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) بزرگان مدينه از من خواسته اند كه از تو بخواهم: شب براى پدر بزرگوارت گريه كنى يا روز.
فاطمه اطهر عليها السلام گفت: يا ابا الحسن! من چندان مكثى در ميان اين مردم نخواهم كرد، بزودى من از ميان اين مردم مي روم، يا على بخدا قسم من شب و روز از گريه آرام نخواهم شد تا اينكه به پدرم ملحق شوم.
حضرت امير فرمود: باشد، هر منظورى كه دارى انجام بده.
على عليه السلام بعد از اين جريان اطاقى خارج از شهر مدينه براى حضرت زهراى اطهر ساخت كه آن را بيت الاحزان مي گفتند. موقعى كه صبح مي شد فاطمه اطهر حضرت حسن و حسين عليهما السلام را برمي داشت و متوجه بقيع و خارج از مدينه مي شد.
و همچنان تا شب مشغول گريه بود. موقعى كه شب فرا مي رسيد حضرت امير مى آمد و فاطمه اطهر را بمنزل خويش بازمي گردانيد» (همان، ص 189).
با بررسی در این موضوع به این نکته پی می بریم که راز این گریههای زهرا (س) این است که این کار عاملی برای بیدار و هشیار كردن مردم بوده است. زیرا ایشان ضمن عزاداری و مرثیه سرایی برای پیامبر مصایب بزرگتری که آینده اسلام و مسلمانان را تهدید می کرد را به مردم گوشزد می نمود و نیز با این کار خود سبب می شد که مردم ابتدا از خود سپس از دیگران و حتی از خود زهرا (سلام الله علیها) علت این همه ناراحتی را جویا شوند و این فرصتی بود تا فاطمه بتواند مظالم غاصبان وخطر بزرگ پیش رو را بازگو نماید. به همین دلیل ایشان به مکانهای اجتماع مردم چون سر قبر پیامبر و شهدای احد و قبرستان بقیع می رفتند و در همه این مواقع به یادآوری مظالم و مصیبت های وارده بر خاندان عترت می پرداختند.
2- مطالبه کردن فدک
فدک دهکده ای بوده است که چون با نیروی نظامی گرفته نشد و مردم آن با پیغمبر آشتی کردند به عنوان غنیمت بین مسلمانان تقسیم نشد و متعلق به پیامبر محسوب می شد. ایشان نخست از آن در آمد برای مصارفی چون: کمک به مستمندان بنی هاشم، شوهر دادن دختران، داماد کردن پسران آنان و مصرفهای دیگر استفاده می کردند؛ سپس آن را به دخترشان فاطمه دادند. اما پس از رحلت پیامبر خلیفه چنین تشخیص داد که پیامبر به عنوان رئیس مسلمانان در آن مال تصرف می کرده است، نه به عنوان مالک؛ پس حالا هم حق تصرف با حاکم است، نه با دختر پیامبر!
در شرح این قضیه روایتی از امام صادق (عليه السلام) آمده است: «وقتى با أبوبكر بيعت شد و خلافت او بر همه مهاجر و انصار محقّق و ثابت شد، فردى را از جانب خود به سرزمين فدك فرستاده و دستور داد تا نماينده حضرت زهرا عليها السلام را از آنجا اخراج كند. در پى اين اقدام حضرت فاطمه عليها السلام نزد أبوبكر آمده و فرمود: چرا مرا از ارث پدرى محروم نموده و نماينده ام را از انجام بيرون كردى، حال اينكه پدرم آنجا را به دستور خدا براى من قرار داده بود؟
أبوبكر گفت: بر اين مطلب شاهد بياور، آن حضرت نيز امّ ايمن را آورد، و او گفت:
پيش از اينكه شهادت و گواهى بدهم بايد از تو -اى أبوبكر- بپرسم: تو را به خدا قسم آيا اين فرمايش پيامبر را قبول دارى كه فرمود: «امّ ايمن يكى از زنان بهشتى است»؟
گفت: آرى قبول دارم، گفت: بنابراين من نيز شهادت مى دهم كه خداوند عزيز و جليل بر پيامبر وحى فرستاد كه: «حق نزديكانت را بده؛ روم، 38» پس آن رسول گرامى نيز فدك را به دستور خداوند براى فاطمه قرار داد.
سپس على عليه السلام نيز وارد شده و به نفع فاطمه شهادت داد، با ديدن آن أبوبكر نيز مجاب شده و نامهاى نوشته و به حضرت زهرا داد، در اين حال عمر وارد شده و گفت: اين نامه چيست؟ گفت: فاطمه ادعاى فدك را نموده و امّ ايمن و على براى او شهادت دادند! عمربن خطاب نامه را از دست حضرت فاطمه عليها السلام گرفته و پاره كرد! حضرت زهرا نيز گريان خارج شده در حالى كه مى فرمود: هر كه نامه مرا پاره كرد خداوند شكمش را پاره كند!
پس از آن حضرت على عليه السلام به مسجد آمد و خطاب به أبوبكر -كه ميان جماعت مهاجر و انصار بود - فرمود: براى چه فاطمه را از ميراث پدرى او محروم ساختى حال اينكه او در زمان حيات رسول خدا مالك آن شده بود؟! أبوبكر گفت: اين فىء (مال همه) مسلمين است، اگر شهودى را بياورد كه رسول خدا در زمان حياتش به او بخشيده قبول است و گرنه او هيچ حقى در فدك ندارد.
حضرت امير عليه السلام فرمود: اى أبوبكر، آيا در باره ما خلاف دستور خداوند در باره مسلمانان حكم مى كنى؟ گفت: نه اين طور نيست، فرمود: اگر در دست يكى از مسلمانان چيزى باشد و من ادعا كنم كه مالك آن هستم، تو از كداميك از ما درخواست شهود مى نمائى؟
گفت معلوم است كه فقط از تو طلب شاهد مى كنم فرمود: پس چرا از فاطمه طلب شاهد مى كنى؛ بااينكه او فدك را از زمان رسول خدا تصاحب كرده و تا بعد از وفات او نيز مالك آن بوده، حال اينكه از مسلمانان ديگر -كه مدعى هستند- درخواست شاهدى نمى كنى؟ أبوبكر ساكت شده و مجاب گشت.
عمر گفت: اى على دست از اين سخنان بردار، كه ما قادر به بحث و احتجاج با تو نيستيم، اگر در اثبات اين مالكيت شاهدانى آورديد كه قبول است و گرنه فدك مال همه مسلمين بوده؛ نه تو و نه فاطمه هيچ حقى در آن نداريد!!
حضرت امير عليه السلام فرمود: اى أبو بكر آيا قرآن خوانده اى، گفت: آرى، فرمود: به من بگو آيا آيه شريفه «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» درباره ما نازل شده، يا ديگران؟ أبو بكر گفت: بلكه در باره شما نازل شده، فرمود: اى أبوبکراگر جماعتى گرد آمده و شهادت دهند كه فاطمه دخت پيامبر مرتكب فاحشهاى شده است تو چه خواهى كرد؟ گفت: مانند زنان ديگر مسلمان حد را بر او جارى مى سازم، حضرت امير عليه السلام فرمود: اى أبوبكر در اين صورت در نزد خدا از كافران خواهى بود، گفت: براى چه؟ فرمود: زيرا تو منكر گواهى خداوند بر طهارت او شده و شهادت گروهى از مردمان را پذيرفته اى، به همين ترتيب حكم خدا و رسول را در مسأله فدك -كه آن را در زمان حيات پيامبر تصاحب نموده- رد نموده و در مقابل شهادت فردى اعرابى دور از تمدن را پذيرفته اى، و فدك را از او غصب نمودى، و پنداشتهایى كه آن فىء (مال همه) مسلمين است، حال اينكه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله خود فرموده بود كه: «دليل و اثبات بر عهده شخصى است كه به زيان ديگرى ادعايى دارد، و ديگرى تنها بايد سوگند ياد كند»، و تو از اين فرمايش پيامبر نيز غافل شده و درست عكس آن عمل نموده اى، و از فاطمه كه فدك را تصاحب نموده اقامه شاهد مى كنى. با شنيدن اين كلام بى نقص و سرتاسر منطقى جماعت حاضر متأثر و متحير شده و به يك ديگر خيره شدند، و يك صدا گفتند: بخدا كه على راست مى گويد!!. حضرت امير عليه السلام به خانه خود بازگشت» (طبرسی، 1381 ش ،ج 1، ص 217).
فاطمه پس از این برای استیفای خود به مسجد رفت و در حضور همه مسلمانان از حق خویش دفاع نمود اما افسوس بر غفلتی که مسلمانان را در ظلمت فرو برده بود.
به راستی چرا فاطمه (س) فدك را مطالبه نمود؟
حضرت زهرا (سلام الله علیها) هیچ گاه خود از منافع فدک بهره مند نمی شدند پس علت این همه پیگیری و تلاش ایشان در مطالبه فدک چه بوده است؟
تعدادی از عواملی که در این امر دخالت داشته اند را می توان به نحو زیر خلاصه نمود:
1- هدف غاصبان حکومت از غصب فدک تضعیف اهل بیت (ع) از جهت اقتصادی بوده است برای این که آنها فقیر شوند و مردم از گرد امام علی (ع) پراکنده گردند.
2- اراضی فدک بهره ی زیادی داشت و هیأت حاکمه آن روز نمی توانستند از آن چشم پوشی کنند.
3- اگر پس از مطالبه فدک آن را به حضرت زهرا (س) برمی گرداندند ایشان به مطالبه حق از دست رفته امام علی (ع) می پرداخت و خلیفه نمی توانست سخنش را نپذیرد زیرا قبول کرده بود که هر چه زهرا می گوید راست است.
4- اهل بیت (ع) می توانستند از درآمد فدک برای اصلاح وضع زندگي فقرا وصله رحم در راه تقويت اسلام و حريم ولايت و امامت استفاده نمایند.
3- رفتن به خانه های مهاجر و انصار و روشنگری در مورد آن و استفاده از موقعیت حسنین (علیهم السلام)
على (عليه السلام) تا مدتى حضرت فاطمه زهرا و دو فرزندش حسن و حسين را برمي داشت و در خانه سران مهاجرين و انصار مي رفت و با آنها سخن می گفت و سخنان پیامبر در مورد خودش و اهل بیتش مخصوصاً حسنین (علیهم السلام) را به آنها یادآور ی می نمود و با این کار سعی داشت حق از دست از دست رفته خویش و اهمیت زمامداری جامعه اسلامی را به مسلمانان یادآوری نماید و مردم را براه راست هدایت کند، اين كار تا وفات فاطمه زهراء (علیها السلام) ادامه داشت چون فاطمه زهراء كه در حقيقت هسته مركزى حزب على و پشتيبان او بود درگذشت آن حضرت دست از دعوت كشيد و تسليم اكثريت شد.
امام علی (علیه السلام) خود در این باره می فرمایند: «وقتى پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) از دنيا رفت مردم به ابوبكر تمايل نشان دادند و با او بيعت كردند در حالى كه من مشغول غسل و دفن آن حضرت بودم. سپس به قرآن مشغول شدم و با خود قسم ياد كردم كه عبا بر دوش نيندازم مگر براى نماز تا آنكه همه قرآن را در يك كتاب جمع كنم، و اين كار را انجام دادم.
سپس فاطمه را سوار كردم و دست دو پسرم حسن و حسين را گرفتم، و احدى از اهل بدر و سابقه داران از مهاجرين و انصار را فراموش نكردم مگر آنكه آنان را در باره حق خود قسم دادم و به يارى خويش دعوت نمودم. ولى از همه مردم جز چهار نفر نداى مرا اجابت نكردند كه سلمان و ابوذر و مقداد و زبير بودند. همراه من كسى از اهل بيتم نبود كه با كمك او بجنگم و قوت بگيرم. حمزه در روز احد و جعفر در روز موته كشته شده بودند. من بين دو نفر احمق بدخلق ذليل حقير عاجز يعنى عباس و عقيل ماندم كه اين دو با كفر فاصله كمى داشتند» (انصاری زنجانی خوئینی، 1416 ق، ص 320).
از یاران با وفای امام علی (علیه السلام) نیز سخنانی موجود است که اثبات کننده این مطلب می باشد از آن جمله می توان به سخنان سلمان اشاره کرد:
«سلمان مى گويد: وقتى شب می شد على (عليه السلام) حضرت زهرا (عليها السلام) را سوار بر چهارپايى نمود و دست دو پسرش امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) را می گرفت، و هيچ يك از اهل بدر از مهاجرين و انصار را باقى نگذاشت مگر آنكه به خانه هايشان آمد و حق خود را برايشان يادآور شد و آنان را براى يارى خويش فراخواند. ولى جز چهل و چهار نفر، كسى از آنان دعوت او را قبول نكرد. حضرت به آنان دستور داد. هنگام صبح با سرهاى تراشيده ودر حالى كه اسلحه هايشان را به همراه دارند بيايند و با او بيعت كنند كه تا سر حد مرگ استوار بمانند. وقتى صبح شد جز چهار نفر كسى از آنان نزد او نيامد (سليم مى گويد:) به سلمان گفتم: چهار نفر چه كسانى بودند؟ گفت: من و ابوذر و مقداد و زبيربن عوام.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) در شب بعد هم نزد آنان رفت و آنان را قسم داد. گفتند: «صبح نزد تو مى آئيم». ولى هيچ يك از آنان غير از ما نزد او نيامد. در شب سوم هم نزد آنان رفت ولى غير از ما كسى نيامد» (همان، ص 222).
ملاحظه می شود که حضرت زهرا (علیها السلام) برای اینکه وظیفه خود را به بهترین نحو به انجام رسانند باز هم همراه و یار و یاور امام علی (علیه السلام) از هر فرصتی برای آگاه کردن مردم استفاده می نمایند. نکته جالب توجه این است که آنها حسنین (علیهما السلام) را نیز همراه خود می بردند این کار نیز پیام بسیار مهمی در خود داشت و یادآوری کننده سخنان پیامبر عظیم الشان اسلام بود.
سخنانی که نشان دهنده علو مقام این خانواده می باشد که از جمله آنها می توان به روایات زیر اشاره نمود:
«الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ابْنَايَ مَنْ أَحَبَّهُمَا أَحَبَّنِي وَ مَنْ أَحَبَّنِي أَحَبَّهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَحَبَّهُ اللَّهُ أَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ وَ مَنْ أَبْغَضَهُمَا أَبْغَضَنِي وَ مَنْ أَبْغَضَنِي أَبْغَضَهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَبْغَضَهُ اللَّهُ أَدْخَلَهُ النَّارَ عَلَى وَجْهِه»- (طبرسى، 1390 ق، ص 217).
«ابْنَايَ هَذَانِ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَبُوهُمَا خَيْرٌ مِنْهُمَا» (مجلسى، مكرر، ج 43، ص 303).
«أَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَنَّ فَاطِمَةَ سَيِّدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّة» (همان، ص 292).
آنچنان فضایلی که احادیث آن در منابع اهل سنت نیز به وفور دیده می شود و مورد اعتراف آنهاست آیا همگی نشان دهنده ی شایستگی آنها برای پیشوایی جامعه مسلمانان بیش از هر کس دیگری نیست؟ آیا همه این فضایل از سخنان گوهر بار پیامبر که چند روزی بیشتر از رحلتش نمی گذرد راهنمای مسلمانان برای تشخیص راه درست در آن فضای غبار آلود فتنه آمیز نبوده است؟
4- گذشت از جسم و جان (آسیب های جسمانی)
بانوی بزرگ اسلام در راه دفاع از دین از هیچ تلاشی فروگذار نکردند ودر راه خطیر انجام وظیفه الهی خویش از همه وجودشان گذشتند؛ و در راه خدا جسم و جان خود را فدا کردند. پیکر مطهر ریحانه پیامبر آسیبهای فراوانی در این راه دید که خود نشان دهنده این است که مسئله امامت جامعه اسلامی پس از پیامبر اسلام آنقدر دارای اهمیت است که ایشان به چنین فداکاری بزرگی دست زدند بدین جهت اشاره به این موضوع ضروری می نماید.
بر طبق احادیثی که در منابع معتبر آمده است که در این مختصر از جمله آسیبهای جسمانی ایشان به مواردی اشاره می شود:
1- سقط جنین
امام صادق (عليه السلام) می فرمایند: «كَانَ سَبَبُ وَفَاتِهَا أَنَّ قُنْفُذاً مَوْلَى عُمَرَ لَكَزَهَا بِنَعْلِ السَّيْفِ بِأَمْرِهِ فَأَسْقَطَتْ مُحَسِّناً وَ مَرِضَتْ مِنْ ذَلِكَ مَرَضاً شَدِيداً» (همان، ص 170).
شيخ صدوق در امالى روایت کرده که رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) فرمود:
«هر گاه زهرا را مشاهده مى كنم، آن ستمهايى به يادم مى آيد كه بعد از من در حق او خواهد شد. گويا مى بينم كه ذلت داخل خانه وى شده باشد. احترامش از دست رفته باشد. حقش را غصب كرده باشند. از دريافت ارث خود ممنوع شده باشد.
پهلوى او شكسته شده باشد. جنين وى سقط شده باشد و او فرياد مى زند: وا محمداه! ولى كسى به دادش نمى رسد» (صدوق، 1376، ص 114).
2- جراحت پهلو
در كتاب سليم بن قيس الهلالي آمده است:
ِ«فَرَفَعَ عُمَرُ السَّيْفَ وَ هُوَ فِي غِمْدِهِ فَوَجَأَ بِهِ جَنْبَهَا فَصَرَخَتْ» (الهلالي، 1405 ق، ص 585).
عمر شمشیر را که در غلاف بود را بالا برده و چنان به پهلوی فاطمه (علیها السلام) زد که فریاد زد.
3- جراحت بازو
در کتاب ارزشمند بحار الانوار آمده است: امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«ضَرْبِ عُمَرَ لَهَا بِالسَّوْطِ عَلَى عَضُدِهَا حَتَّى صَارَ كَالدُّمْلُجِ الْأَسْوَد» (مجلسی، پیشین، ج 53، ص 19).
و نیز در کتاب احتجاج آمده است:
«قنفذ تازيانه بر بازوى مبارك آن بضعه خير البرية زد به نوعى كه آن محل ضرب مثل دملوج و دمل گرديد و اثر آن ضرب مانند نشان و داغ بر بازوى آن ساجده باقى ماند مع هذا دست از شوهر خود برنمي داشت» (طبرسی، بی تا، ج 1، ص 335).
4- جراحت سینه
«عصر عمر فاطمه بین الحائط و الباب عصره شدیده … و نبت مسمار الباب فی صدرها …»
عمر فاطمه را بین در و دیوار فشار سختی داد … و میخ در به سینه حضرت فرو رفت … (غروی سیدعلی رضا، مهدی امامی، مرتضی کارگر، 1390 ش، ص 143).
5- غضب بر غاصبان خلافت
در تاریخ آمده است که وقتی حضرت زهرا (علیها السلام) پس از آن همه مصائب و جراحات جسمی و روحی در بستر بیماری بود ابوبکر و عمر خواستار دیدار ایشان شدند اما حضرت زهرا (علیها السلام) به آنها اجازه نداد پس به سراغ امام علی (علیه السلام) رفتندو او را واسطه قرار دادند امام بزرگوار ما از زهرا (علیها السلام) خواست رخصت دهد و این چنین شد که زهرا (علیها السلام) آنها را به حضور پذیرفت اما آنچه آنها گمان می کردند به دست نیاوردند و زهرا (علیها السلام) با غضب بر آنان و سخنان بر حق خود باز هم به مطالبه حق پرداخت.
از جمله روایات آمده در این موضوع می توان به مورد زیر اشاره کرد:
«چون نزد او نشستند روى خويش را به سوى ديوار برگرداند پس بر وى سلام كردند جواب سلام به ايشان نداد پس ابوبكر به سخن پرداخت و گفت اى حبيبه رسول خدا بخدا خويشان رسول خدا نزد من از خويشان خودم محبوبترند و تو در نزد من از دخترم عايشه محبوبترى و من دوست مى داشتم كه روزى كه پدرت درگذشت من مرده بودم و پس از او نمى ماندم آيا گمان دارى من با آنكه ترا مى شناسم و از فضيلت و شرف تو آگاهم تو را از رسيدن به حق خويش و به سهم الارثت از رسول خدا جلوگيرى می كنم؟ جز اين نبوده كه من از پدرت رسول خدا (ص) شنيدم مى گفت ما ارث نمى گذاريم آنچه از ما بجا ماند صدقه است فاطمه گفت مرا آگاه كنيد ببينم كه اگر حديثى از رسول خدا (ص) براى شما باز گويم آن را مى شناسيد و به آن عمل مى كنيد؟ گفتند آرى گفت شما را بخدا سوگند مى دهم آيا از رسول خدا (ص) نشنيديد كه مى گويد خشنودى فاطمه از خشنودى من است و خشم فاطمه از خشم من پس هر كه دخترم فاطمه را دوست داشت مرا دوست داشته و هر كه فاطمه را به خشم آورد مرا بخشم آورده؟ گفتند آرى ما اين را از رسول خدا (ص) شنيديم گفت پس من خدا و فرشتگان او را گواه مى گيرم كه شما مرا به خشم آورديد و خشنود نداشتيد و من هر گاه پيامبر را ببينم شكايت شما را به او خواهم كرد ابوبكر گفت اى فاطمه من بخداى تعالى پناه مى برم از خشم او و خشم تو. پس ابوبكر چنان سخت به گريه و زارى افتاد كه نزديك بود جانش به در رود زهرا مى گفت به خدا در هر نمازى كه بگزارم بر تو نفرين مى فرستم» (امینی، ج 14، ص 101).
6- وصیت به دفن مخفیانه
حضرت زهرا (علیها السلام) در وصيتش به امير مؤمنان (ع) فرمود: «اوصيك ان لايشهد احدٌ جنازتي من هؤلاء الذّين ظلموني و اخذوا حقّي فانّهم عدوّي و عدوّ رسول اللّه و لا تترك ان يصلّي عليّ احد منهم و لا من اتباعهم و ادفنّي في اللّيل اذا هدئت العيون و نامت الابصار؛ تو را وصيت مي كنم هيچ يك از آنان كه به من ظلم كردند و حق مرا غصب نمودند، نبايد در تشييع جنازه من شركت كنند، زيرا آنها دشمن من و دشمن رسول خدا (ص) هستند و اجازه مده فردي از آنها و پيروانشان بر من نماز بخوانند و مرا شب دفن كن، آن هنگام كه چشمها آرام گرفته و ديده ها به خواب فرو رفته باشند» (الهلالي، پیشین، ص 702).
علل این وصیت بانوی بزرگ اسلام را می توان با مراجعه به روایات ائمه معصومین دریافت؛ در روایتی از امام صادق (ع) آمده است که:
«سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) لِأَيِّ عِلَّةٍ دُفِنَتْ فَاطِمَةُع بِاللَّيْلِ وَ لَمْ تُدْفَنْ بِالنَّهَارِ قَالَ لِأَنَّهَا أَوْصَتْ أَنْ لَا يُصَلِّيَ عَلَيْهَا الرَّجُلَانِ الْأَعْرَابِيَّانِ » (مجلسی، پیشین، ج 43، ص 207).
از مراجعه به روایتی دیگراز امام صادق (ع) منظور از دو مرد اعرابی فهمیده می شود:
«أَنَّ فَاطِمَةَ لَمَّا حَضَرَتْهَا الْوَفَاةُ أَوْصَتْ عَلِيّاً أَنْ لَا يُصَلِّيَ عَلَيْهَا أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ فَعَمِلَ بِوَصِيَّتِهَا» (همان، ص 183).
بنابراین می توان دریافت حضرت زهرا تا آخرین لحظه زندگی به مبارزه خود ادامه دادند و با این وصیت تاریخی خود نارضایتشان را از دستگاه حکومت -که عمر و ابوبکر در صدر آن بودند - و ناحق بودن آن را در تاریخ ثبت کردند. زهرا (ع) تا لحظه مرگ از آنها ناراضی بود
و این در حالی است که پیامبر (ص) فرمود: فاطمه پاره تن من است هر چه او را آزرده ساخت مرا آزرده مى سازد و هر چه او را خشمگين ساخت مرا خشمگين مى سازد.
نتیجه گیری:
این تحقیق تحت عنوان «بررسی شیوه های دفاع حضرت زهرا (سلام الله علیها) ازحریم امامت و ولایت ازدیدگاه تشیع» نوشته شده است.
شیوه های مبارزاتی ایشان می باشد و در 6 قسمت بیان شده است:
1- استفاده از امكان سوگواری بر پیامبر 2- مطالبه کردن فدک 3- رفتن به خانه های مهاجر و انصار و روشنگری در مورد آن استفاده از موقعیت حسنین (ع) 4- گذشت از جسم و جان (آسیب های جسمانی) 5- قهر و غضب بر غاصبان حکومت 6- وصیت به دفن مخفیانه.
از یافته های تحقیق به دست می آید که مسئله امامت وولایت به عنوان یکی از ارکان اساسی تشیع -که به اعتقاد شیعه همان فرقه بر حق از اسلام است - در دیدگاه حضرت زهرا دارای اهمیت بسیار زیاد بوده است. به همین دلیل ایشان از همان آغاز غصب این جایگاه والای الهی از شیوه های مختلف وارد صحنه مبارزه با غاصبان می شوند.
یکی از مهم ترین این شیوه ها سخنرانی در جمع مردم بوده است که ایشان در نهایت علم و دانایی و با فصاحت و بلاغت در کلامشان اهمیت مسئله و ابعاد مختلف آن را برای مردم بازگو می نمایند.
از سوی دیگر با توجه به فضای فتنه آلودی که غاصبان ایجاد نموده بودند از راههای دیگر چون: سوگواری و عزاداری بر پیامبر و در ضمن آن روشنگری برای مردم، مطالبه فدک به عنوان حق مسلمشان که پشتوانه اهل بیت محسوب می گشت؛ رفتن به خانه های مهاجر و انصار به همراه علی (علیه السلام) و گفتگوی مستقیم با آنها برای یاری در گرفتن حق غصب شده اهل بیت؛ و یادآوری جایگاه اهل بیت در سخنان پیامبر شده بود می پردازند.
در این راه جسم ریحانه پیامبر دچار آسیبهای شدید و فراوان می شود. ایشان در ادامه مبارزه با قهر و غضب بر غاصبان حجت را بر آنان تمام می کند و در پایان برای نشان دادن اعتراض خویش راهنمایی حق جویان در طول تاریخ وصیت می کنند که مخفیانه و بدون حضور مردم بی ایمان، گمراه و سست اراده دفن شوند.
«درود خداوند بر روح پاک فاطمه در آن هنگام که زاده شد و در آن هنگام که با سرافرازی به سوی محبوبش بازگشت».
فهرست منابع:
1- امینی، عبدالحسین، بی تا، الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، ترجمه جمعى از مترجمان، بنياد بعثت، تهران.
2- انصاری زنجانی خوئینی، اسماعیل، 1416 ق، اسرار آل محمد (عليهم السلام)، الهادی.
3- صدوق، ابن بابویه، 1376، امالی، ترجمه محمد باقر کمره ای، تهران، اسلامیه.
4- طبرسی، احمدبن علی، بی تا، الاحتجاج، ترجمه نظام الدين احمد غفارى مازندرانى، مرتضوى، تهران، اول.
5- طبرسی، احمدبن علی، 1381، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ترجمه بهزاد جعفری، تهران، نشر اسلامیه.
6- طبرسى ،فضل بن حسن، 1390 ق، إعلام الورى بأعلام الهدى، اسلاميه، تهران.
7- غروی، سیدعلی رضا، مهدی امامی، مرتضی کارگر، ترجمه محمود امامی، به قلم، مجید هوشنگی 1390 ش، تنهایی مهر، قم، نشر طوبای محبت.
8- مجلسى، محمدباقر، بی تا، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، تهران، نشر اسلاميه.
9- نجفی، محمدجواد، 1377 ش، زندگانی حضرت زهرا (ع)، تهران، نشر اسلامیه.
10- نرم افزار نور الولایه، مرکز تحقیقات علوم اسلامی.
11- نرم افزار جامع الاحادیث، مرکز تحقیقات علوم اسلامی.
12- الهلالي، سليم بن قيس، 1405 ق، كتاب سليم بن قيس الهلالي، قم، نشر هادی.
تاریخ: ۱۳۹۳/۱۲/۱۶
منبع : اعظم تاری قلی (کارشناش ارشد علوم قرآن و حدیث)