واکنش کاربران فضای مجازی به تفاوت تفنگدار آمریکایی و بسیجی ایرانی
وعده انتقام حاج قاسم
سردار سرلشکر قاسم سليماني در پيامي به مناسبت شهادت محسن حججي، اطمينان داده که فرزندان دلير ايران انتقام اين اقدام ددمنشانه را خواهند گرفت.
سردار سرلشکر حاج قاسم سليماني در پيامي شهادت محسن حججي رزمنده مدافع حرم اهل بيت (ع) را تسليت گفت.
«بسم الله الرحمن الرحيم
پس از شکست هاي پي در پي گروه هاي تکفيري-وهابي وابسته به استکبار جهاني در برابر رزمندگان سلام در جبهه هاي مختلف، گروه ترويستي داعش مرتکبي جنايتي فجيع و غيرانساني شد در هيچ قاعده و قانون اسلامي و حتي انساني نمي گنجد.
مردم دلاور و امت حزب الله خصوصا خانواده شهيد محسن حججي مطمئن باشند که فرزندان دلير شما انتقام اين اقدام ددمنشانه را با تصميمي قاطعانه که همانا ريشه کن کردن شجره خبيثه وهابيت و تروريسم از جهان اسلام است خواهند گرفت.
اين نوع جنايت ها که تاکنون هزاران مورد آن به همين شکل در عراق و سوريه بر ضد امت مسلمان اعم از شيعه و سني به وقوع پيوسته تنها نتيجه اي که در برخواهد داشت اتحاد و آگاهي بيشتر عالم اسلامي نسبت به هويت و خباثت اين خوارج زمان است و ما را در پاک کردن سرزمين اسلامي از لوث وجود آنان مصمم تر و قدرتمندتر خواهد نمود.
به حلقوم بريده اين شهيد عزيز راه اباعبدالله (ع) سوگند ياد مي کنيم که از تعقيب اين شجره ملعونه و نابودي اين غده خطرناک برآمده در پيکر جهان اسلام تا آخرين نفرشان از پاي نخواهيم نشست.
ما از ابتدا مصمم و به دور از ترديد در اين راه گام برداشتيم اما ارتکاب اين جنايت ها عزم و اراده ما را جزم تر و جدي تر نمود تا جاي جاي اراضي اسلامي را از وجود بي وجود پليدشان تطهير نماييم.
اينجانب به پدر، مادر، همسر و فرزند مقاوم اين شهيد بزرگوار که فرزندشان مانند سالار شهيدان امام حسين(ع) و با همان شيوه ظالمانه به شهادت رسيد تبريک عرض مي کنم زيرا نام خانواده شهيد پرورتان با خاندان سيد و سرور شهيدان همنام و قرين گرديد و شهيد شما و ما سند افتخار ايران اسلامي و سپاه ولايت است.
ايران اسلامي در راه آزادي و شريعت و براي نجات دين مبين اسلام چنين قربانيان ارزشمندي را تقديم مي کند و از خداي سبحان عاجزانه طلب مي کنيم که حسن عاقبت با مرگي همچون شهيد محسن حججي عزيز براي مقرر فرمايد.
هنيئا لک و لکم و عظم الله اجورنا و اجورکم
قاسم سليماني
1396/5/19»
مدافع عزت و ایمان شهادت مبارک
خوشا آن شهیدی که هنگام رفتن
به دل ترسی از خشم قاتل ندارد
سرش را بریدند و در زیر لب گفت
فدای سرَت، سر که قابل ندارد
جرعه ای از کلام شهید
ازشهید بابایی پرسیدند:
عباس جان چهخبر؟چه ڪارمیکنے؟
گفت :به نگهبانی دل مشغولیمتاڪسی جز خدا واردنشود
مواظب دلامون باشیم!
جرعه ای از کلام شهید
شهید علی چیت سازیان :
اگر بنا بود آمریکا را سجده کنیم …
انقلاب نمی کردیم ، ما بنده ی خدا هستیم و فقط برای او سجده می کنیم،
سرِ حرفمان هم ایستاده ایم …
اگر تمام دنیا ما را محاصره ی نظامی و تسلیحاتی کنند، باکی نیست…
سلاح ما ایمان ماست. ایمان بچه هاست که توی خلیج فارس با ناوهای غول پیکر می جنگند…
حاضریم که تمام سختی ها را قبول کنیم، فقط یک لحظه قلب امام عزیزمان شاد شود. همین!”
دعوا
شهید عباس ورامینی :
وقتی عباس عازم حج بود در سال 62، چند ماه قبل از شهادتش. داشتیم او را میبردیم فرودگاه که دیدیم عباس از ماشین پرید پایین و یکی را گرفت و تا میخورد کتک زد. رفتیم جدایشان کردیم. بهش گفتیم چی شد، یکدفعه جنی شدی؟! گفت: وقتی توی ترافیک ایستاده بودیم این آدم به یک دختر خانمی متلک انداخت بهش گفتم نکن گوش نداد، منم رفتم ادبش کنم.
یادم هست یک روز دیگری، در مراسم چهلم عباس یک پیرمرد سیدی آمد سرخاک عباس، خودش را انداخت روی قبر و شروع کرد به گریه کردن. میگفت: عباس! اگر تو نبودی من چه میشدم؟گریه و زاری می کرد. از همسر عباس پرسیدم موضوع چیست؟ گفت: یک روز ما در خانه نشسته بودیم (خانهشان نازی آباد بود) که عباس صدای داد و بیداد آتش آتش را شنید، دوید رفت بیرون و دید خانه همسایه کناری آتش گرفته، رفت آنها را کمک کند. یک کیسه گچ آورد ریخت روی آتش و آنرا خاموش کرد.
منبع:خبرگزاری فارس
شوخی احمد با احمد
درعملیات بیتالمقدس، دو « احمد» داشتیم کہ فرمانده بودند و صدای آنها از شبکههای بیسیم مرتب شنیده میشد. «احمد متوسلیان» فرمانده لشگر محمد رسولالله و «احمد کاظمی» فرمانده لشگر نجف اشرف. در تماسهای بسیار مهم، مخصوصا در لحظات شڪستن خطوط دشمن، فرماندههان و رزمندگان از لهجههای آنها متوجه می شدند کہ این «احمد» ڪدام «احمد» است.
اما جالبتر زمانے بود کہ دو «احمد» با هم ڪار داشتند. در مرحلهی دوم عملیات کہ بچههای لشگرمحمد رسول الله در دژ شمالی خرمشهر با لشگر۱۰ زرهے عراق درگیری سختی داشتند و کارشان به اسیر دادن واسیر گرفتن هم ڪشیده شده و احمد متوسلیان با بدنی مجروح عملیات را هدایت میکرد، احمد کاظمی با احمد متوسلیان اینگونه تماس میگرفت: احمَد احمَد ،احمَد احمِد، احمَد احمِد.
او سه احمـد اول را کہ یعنی متوسلیـان، با لهجهی تهرانے میگفت اما اسم خودش را با لهجهی نجف آبادی، مخصوصا مقداری هم غلیظتر بیان میکرد، به این ترتیب احمد خوب و دوست داشتنی پایهی خنده را برای فرماندهان زیادی کہ صدای او را از بیسیم میشنیدند فراهم میکرد. یادشان بخیر:
احمَد احمَد، احمَد احمِد، احمَد احمِد
شهید احمد کاظمی
جاویدالاثر احمدمتوسلیان
فراراز گناه
شهید عبدالحسین برونسی
سربازیش را باید داخل خانهی جناب سرهنگ میگذراند.
آن هم زمان شاه. وقتی وارد خانه شد و چشمش به زنِ نیمه عریانِ سرهنگ افتاد، بدون معطلی پا به فرار گذاشت و خودش را برای جریمهای که انتظارش را میکشید، آماده کرد. جریمهاش تمیز کردن تمام دستشوییهای پادگان بود. هیجده دستشویی که در هر نوبت، چهار نفر مأمور نظافتشان بودند! هفت روز از این جریمه سنگین می گذشت که سرهنگ برای بازرسی آمد و گفت: «بچه دهاتی! سر عقل اومدی؟» عبدالحسین که نمی خواست دست از اعتقادش بکشد گفت: «این هیجده توالت که سهله، اگه سطل بدی دستم و بگی همهی این آشغالها رو خالی کن توی بشکه، بعد ببر بریز توی بیابون و تا آخر سربازی هم کارت همین باشه؛ با کمال میل قبول میکنم؛ ولی دیگه توی اون خونه پا نمی ذارم». بیست روزی این تنبیه ادامه داشت اما وقتی دیدند حریف اعتقاداتش نمی شوند، کوتاه آمدند و فرستادنش گروهان خدمات.
منبع:کتــاب خاکهای نرم کوشک، ص20-16
جرعه ای از کلام شهید
شهیدابراهیم همت:
از طـرف من بہ جوانـان بگویید:
چشم شهیـدان و تبلور خونشانبہ شما دوختہ است!
بپا خیزید و اسلام خود را دریابید…
شهیده حجاب مروه شربینی
امام خامنه ای: در کشوری اروپایی، زنی را به جرم با حجاب بودن، جرأت میکنند چاقو میزنند و او را میکشند؛ آن هم در دادگاه و جلوی چشم قاضی
شهیده حجاب مروه_شربینی
صیادخمینی رابشناسید...
شهید عبدالرسول زرین
متولد 1320 در روستاهای استان لر نشین کهگیلویه و بویراحمد، و به گردان تک نفره معروف بود…
او بهترین تک تیرانداز ایران در جنگ ایران و عراق هست که از رشادت هایش چندان نشنیدهایم و کسی برایش فیلم نساخته یا بزرگداشتی نگرفته است!!!
وی 700 شلیک موفق داشت در صورتی که «کریس کایل» بهترین تک تیرانداز آمریکایی 160 شلیک موفق داشته است!!!
این مطلب به تأئید شهید حاج حسین خرازی رسیده است و قول اوست که شهید زرین به وسیله سلاح «اس وی دی» چند هزار دشمن بعثی را به هلاکت رسانده و چندین فرمانده عراقی را از میان برداشته است
صدام ملعون برای شکارش یک تیم 20 نفری تک تیرانداز بین المللی را اجیر کرده بود اما هر بار با تلفات سنگین بر می گشتند…
عراقی ها به او لقب صیاد خمینی و شهید خرازی به او لقب گردان یک نفره داده بود چرا که به تنهایی تپه ای که یک گردان از پس آزادی آن برنیامده بود را آزاد کرد…
او به تنهایی چند تپه را آزاد کرد و تپه هایی که آزاد شد بنام این شهید نامگذاری شده..
او در عملیات خیبر بر اثر ترکش خمپاره به شهادت رسید و آسمانی شد..
دیدن فیلم مستهجن
توی اسارت، عراقی ها برای تضعیف روحیه ما فیلمای زننده پخش می کردند.
ﯾک ﺭﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ..
ﻋﺮﺍﻗﯽ ﻫﺎ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻭ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﺯﺵ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ …
ﺑﺮﺍی ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﺑﻪ ﺣﯿﺎﻁ ﺍﺭﺩﻭﮔﺎﻩ، ﻭﺍﺭﺩ ﺣﯿﺎﻁ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﯾﻢﯾک ﭼﺎﻟﻪ ﮐﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﺎ ﮔﺮﺩﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺶ داخل چاله فقط سرش پیدابود،ﺷﺐ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺒﺮ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ.
ﻫﻤﻪ ﻧﮕﺮﺍﻧﺶ ﺑﻮﺩﯾم.
ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻩ.
ﺧﯿﻠﯽ دنبال بودیم ﻋﻠﺖ ﻧﺎﻟﻪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺩﯾﺸﺒﺶ ﺭﻭ ﺑﺪﻭﻧﯿﻢ.
ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻧﺎن ﻋﻠﺘﺶ ﺭﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻮ ﺑﻪ ﺗﻨﻤﻮﻥ ﺭﺍﺳﺖ ﺷﺪ.
ﻣﯽ ﮔﻔﺖ : ﺯﯾﺮ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﻮﺷﻬﺎﯼ ﺻﺤﺮﺍﯾﯽ ﮔﻮﺷﺖ ﺧﻮﺍﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﻮﺷﻬﺎ ﺣﺲ ﺑﻮﯾﺎﺋﯽ ﻗﻮﯼ ﺩﺍﺭﻥ
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺩﻭﺳﺘﺘﻮﻥ ﺷﺪﻥ ﺑﻬﺶ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﮔﻮشت ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻥ.
ﻋﻠﺖ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﺵ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻮﺩﻩ
ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ.
جرعه ای از کلام شهید
جعبه شیرینی رو که گرفتم جلوش ، گفت : ” میشه دو تا بردارم .. ؟ “
بهش گفتم : ” البته سید جان .. ! این چه حرفیه .. ؟ ”
برداشت ولی هیچ کدوم رو نخورد .. کار همیشگی اش بود
هر جا غذای خوشمزه یا شیرینی تعارف میکردند ، برمیداشت اما نمی خورد!
میگفت : ” میرم با خانواده ام میخورم ، شما هم اینکارو بکنین ، اینکه آدم شیرینی های زندگی اش رو با خانواده اش تقسیم کنه توی زندگی اش خیلی تاثیر میذاره .. “
شهید سید مرتضی آوینی
بخاطر عروس خانمی که تو ماشین بود
یه موتور گازی داشت که هرروز صبح و عصر سوارش میشد و باش میومد مدرسه و برمیگشت .
یه روز عصر که پشت همین موتور نشسته بود و میرفت ، رسید به چراغ قرمز .
ترمز زد و ایستاد .
یه نگاه به دور و برش کرد و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد :
الله اکبر و الله اکــــبر …
نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب .
اشهد ان لا اله الا الله …
هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید و متلک مینداخت و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد که این مجید
چش شُدِه ؟!
قاطی کرده چرا ؟ !
خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن و آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید ؟ چطور شد یهو ؟ حالتون خوب بود که !
مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت و گفت :
“مگه متوجه نشدید ؟
پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش بی حجاب نشسته بود و آدمای دورش نگاهش میکردن .
من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره گناه میشه . به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه . دیدم این بهترین کاره !”
همین!
“برگی از خاطرات شهید مجید زین الدین”
جرعه ای از کلام شهید
شهید سید مرتضی آوینی:
امام (ره) به ما آموخت که ” انتظار در مبارزه است ” و این بزرگترین پیام او بود، و پس از او، اگر باز هم امیدی ما را زنده می دارد همین است که برای ظهور آخرین حجت حق مبارزه کنیم.
امام (ره) ما را آموخت که “عرفان را با مبارزه جمع کنیم ” و خود بهترین شاهد بود بر این مدعا که عرفان عین مبارزه است.
کتاب آغاز بر یک پایان / ص ۱۶، ۱۷
پاي حرف امام ايستادم
غواص به فرمانده اش گفت:
اگر رمز را اعلام کردي و تو آب نپريدم ،من رو هول بده تو آب!
فرمانده گفت :
اگه مطمئن نيستي ميتوني برگردي…
غواص جواب داد:
نه ، پاي حرف امام ايستادم . فقط مي ترسم دلم گير خواهر کوچولوم باشه. آخه تو يک حادثه اقوامم رو از دست دادم و الان هم خواهرم را سپردم به همسايه ها تا درعمليات شرکت کنم.
والفجر۸ ، اروند رود وحشي ، فرمانده تا داد زد يازهرا ،
غواص قصه ي ما اولين نفري بود که توی آب پريد ! و اولين نفري بود که به شهادت رسيد!
راز عجیب شهید ناشنوایی که یک عمر همه مسخره اش میکردند...
زمان جنگ کارش مکانیکی بود. در ضمن ناشنوا هم بــود. پسر عموش غلامرضا که شهید شد، عبدالمطلب سر قبــرش نشست، بعد با زبـون کــرولالی خودش، با ما حــرف می زد.
ما هم میگفتیم: چی میگی بابا؟! محلـش نذاشتیــم، هرچی سر و صــدا کرد هیـچ کس محلش نذاشت.
دید ما نمی فهمیــم ، بغل قبر شهید با انگشت، یه دونه قبر کشید؛ روش نـوشت : شهید عبدالمطلــب اکبری، بعد به ما نگاه کـرد، خندید، ما هم خــندیدیـم.
گفتیم شوخیـش گرفتــه؟! دید همه ما داریم میخندیم، طفلک هیچ نگــفت… یه نگاهی به سنگ قبر کرد، سـرش رو پائیــن انداخـت و آروم رفـت…
فرداش هم رفت جبهه؛ ۱۰ روز بعد جنازه اش رو آوردند؛ دقیقاً تـوی همون جایی که با انگشـت کشیده بود خاکش کردند.
توی وصیت نامه اش اینجور نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
یک عمر هرچی گفتم به من میخندیدند، یک عمر هرچی میخواستـم به مردم محبت کنم ، فکر کردند من آدم نیستم، مسخره ام کردن، یک عمر هـرچی جدی گفتم ، شوخی گرفتند؛ یک عمر کسی رو نداشتــم باهاش حــرف بزنم ، خیلـی تنها بودم.
اما مردم! حالا که ما رفتیم بدونید، هر روز با آقام حرف میزدم. آقا بهم گفت: تو شهیـد میشی. جای قبرم رو هم بهم نشون داد.. این رو هم گفتم اما باور نکردید!
شهید عبدالمطلب اکبری
شهادت۶۵/۱۲/4
جرعه ای از کلام شهید
شهیدهمت :
سختی ها را تحمل کنید، این انقلاب با نهایت اقتدار و توان به انقلاب جهانی امام زمان عج اتصال پیدا می کند.