دعوا
شهید عباس ورامینی :
وقتی عباس عازم حج بود در سال 62، چند ماه قبل از شهادتش. داشتیم او را میبردیم فرودگاه که دیدیم عباس از ماشین پرید پایین و یکی را گرفت و تا میخورد کتک زد. رفتیم جدایشان کردیم. بهش گفتیم چی شد، یکدفعه جنی شدی؟! گفت: وقتی توی ترافیک ایستاده بودیم این آدم به یک دختر خانمی متلک انداخت بهش گفتم نکن گوش نداد، منم رفتم ادبش کنم.
یادم هست یک روز دیگری، در مراسم چهلم عباس یک پیرمرد سیدی آمد سرخاک عباس، خودش را انداخت روی قبر و شروع کرد به گریه کردن. میگفت: عباس! اگر تو نبودی من چه میشدم؟گریه و زاری می کرد. از همسر عباس پرسیدم موضوع چیست؟ گفت: یک روز ما در خانه نشسته بودیم (خانهشان نازی آباد بود) که عباس صدای داد و بیداد آتش آتش را شنید، دوید رفت بیرون و دید خانه همسایه کناری آتش گرفته، رفت آنها را کمک کند. یک کیسه گچ آورد ریخت روی آتش و آنرا خاموش کرد.
منبع:خبرگزاری فارس