15آذر شهادت سرتیپ خلبان "احمد کشوری"
شهيد احمد كشوري در تيرماه 1332ش در شمال به دنيا آمد.
وي در سال 1351 وارد هوانيروز شد و دورههاي آموزش خلباني با هليكوپتر را با موفقيت به پايان رساند.
او از سالهاي قبل از انقلاب فعاليتهاي ضدرژيم خود را آغاز كرده بود و در دوران نخستوزيري بختيار با همراهي دوستان خود، قصد انجام كودتا و ساقط كردن حكومت پهلوي را داشت كه با پيروزي انقلاب اسلامي، اين نقشه عملي نشد. شهيد كشوري پس از پيروزي انقلاب فعاليتهاي مختلفي در پاكسازي كردستان از لوث عناصر ضدانقلاب انجام داد.
وي پس از آغاز جنگ، فرماندهي هوانيروز منطقه ايلام را به عهده گرفت و با دل و جان به انجام وظيفه پرداخت. اين شهيد بزرگوار سرانجام در 15 آذر سال 1359 در حالي كه از يك مأموريت بسيار مشكل، اما پيروز بازميگشت، در منطقه ميمك در ايلام، مورد حمله مزدوران بعثي قرار گرفت. در اين ميان، در حالي كه هليكوپترش در اثر اصابت راكت هواپيما، به شدت ميسوخت، آن را تا موضع خودي هدايت كرد و آنگاه در خاك وطن سقوط كرد و به آرزوي ديرينهاش دست يافت و شربت شهادت را مردانه سركشيد. پيكر پاك او را به تهران انتقال داده و در بهشت زهرا به خاك سپردند.
جرعه ای از کلام شهید
شهید آوینی:
ماهنوز شھادت بی دردمیطلبیم
غافل از آنکه شھادت راجز به اهل دردنمیدهند
جرعه ای از کلام شهید
شهیدصیادشیرازی:
«هرچه دارم از نماز دارم»
همیشه تأکید داشت نماز را اول وقت بخوانیم. وقت هایى که خانه بود،
نماز مغرب و عشا را به جماعت مى خواندیم.
جرعه ای از کلام شهید
ما الان تنهــا با آن هایی کار داریم که رهرو عشقنـد، نه رهرو تکلیف
رهرو عشــق یک گام بالاتر از تکلیف است…
شهیدمجیدپازوکی
جرعه ای از کلام شهید
شهیدکاظمی:
اگه توی پادگانت،دو تا سرباز رو
نماز خون و قرآن خون کردی، این برات می مونه، از این پست ها و درجه ها چیزی در نمیاد…
4 آذر شهادت شهید علی چیتسازیان (1366 ش)
شب میلاد امیرالمؤمنین (ع) بود، شهر به یمن ولادت سردار خیبر آذین بسته شده بود، که کودکی زیبا در ۲۰ آذر ۱۳۴۱ش همنام با امام اول شیعیان (ع) چشم به جهان گشود: شهید علی چیتسازیان. علی دوران کودکی را در آغوش پرمهر مادر گذراند. نگاه خسته پدر و دستان پینهبستهاش دل کوچک علی را میلرزاند، اما پدر به او آموخته بود که شیعیان امام علی (ع) باید دل دشمن را بلرزانند، از همان زمان او مردی شد به صلابت صخرههای پرشکوه الوند. همزمان با اوجگیری مبارزات انقلاب اسلامی، چیتسازیان به جمع سربازان روحالله (ره) پیوست. مدتی بعد پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، جنگ تحمیلی، علی را که ۱۶ سال بیشتر نداشت به جبهههای جنوب کشاند. او در عملیاتهایی نظیر والفجر ۲ و نصر ۴ شرکت نمود و چندین مرتبه مجروح شد. سرانجام فرمانده اطلاعات و عملیات لشگر ۳۲ انصارالحسین (ع) در تاریخ چهارم آذرماه سال ۱۳۶۶ هجری شمسی در منطقه ماووت در عملیات نصر ۸، سه ماه پس از شهادت برادرش، در سن بیست و پنج سالگی به آروزی دیرینه خود رسید. فاتح قلههای پرفراز و نشیب جهاد اکبر پس از سالها مبارزه و ایثار، بر اثر انفجار مین، عاشقانه به دیدار سیدالشهدا (ع) شتافت. پیکر پاک شهید علی چیتسازیان در شهر همدان تشییع و به خاک سپرده شد.
کسی میتواند از سیم خاردارهای دشمن عبور کند که در سیم خاردارهای نفس خود گیر نکرده باشد.
جرعه ای از کلام شهید
شهید حسن باقری :
اگر از دست کسی ناراحت هستید ، دو رکعت نماز بخوانید و بگویید : خدایا !
این بنده تو حواسش نبود ، من از او
گذشتم ، توهم بگذر …
یاد شهدا باشیم حتی با یک صلوات
شهیداصغروصالی
همسر شهید درباره يکي از مأموريت هاي شناسايي در کردستان مي گويد:
«… در راه به خانه اي رسيديم. برايمان شام آوردند؛ همه خسته و مانده شروع کرديم به خوردن. نان و ماست و دوغ با سبزي کوهي. يک مرغ هم بود. شهيد وصالي جز نان و ماست هيچ چيز نخورد؛ آن هم به مقدار کم. هر چه بچه ها اصرار کردند، غذا نخورد. رفت بيرون و گفت گشتي مي زنم و بر مي گردم.
بعدها از شهيد وصالي پرسيدم که چرا آن شب شام نخورديد؟
گفت: «کاش نمي دانستم آن خانواده فقط همان مرغ را داشتند! کاش نمي دانستم آن خانواده از گروهک ها و منافقان به واسطه مذهبي بودن شان چه ضربه ها که تحمل نکردند! ياد ژاندارم ها افتادم که همه چيز روستائيان را غارت کردند و …»
مردی به رنگ خدا
27آبان سالروزشهادت مجید زین الدین فرمانده اطلاعات و عمليات تيپ 2 لشكر 17عليبن ابيطالب(ع) (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) (1363 ش)
سال 1343ه ش در تهران متولد شد و در خانواده ای مبارز و منتظر كه در روزگار دراز ستم شاهی زندگی را در حال تعب و شدائد گذرانده و چشم براه انقلابی بودند كه به این دوران خمودی و سیاهی پایان بخشد تربیت گردید.
مجید بیش از سیزده سال نداشت كه در كوران حوادث انقلاب علیه طاغوت قرار گرفت و با كمك برادرش شهید مهدی زین الدین به انتشار اعلامیه ها و نوارهای امام مدظله كه پدرش در اختیارش قرار می داد پرداخته و در درگیری های خیابانی و تظاهرات در شهر مقدس قم شركت فعال می نمودند…… حوادث فشرده پس از به ثمر رسیدن انقلاب خونین اسلامی یكی پس از دیگری فرا رسیدند. حوادثی كه هركدام برای یك قرن زمان كافی بود و در مدتی كوتاه خود را نمایاند. در یوزگان استكبار و غلامان حلقه بگوش استعمار در صبح پیروزی انقلاب بر سینه ملت بپا خاسته تاختند و نیزه های خود را بر قلب امت ما و بر خاك شهرهای بی دفاع ما فروبردند. شهید مجید زین الدین كه از یكسو سازنده انقلاب بود نتوانست نسبت به مسائل انقلاب بی تفاوت بماند و از این روی دوره دبیرستان را با دغدغه جنگ و حضور در جبهه های مختلف گذرانده بود. پس از آن به عضویت سپاه پاسداران در لشگر علی ابن ابیطالب (ع) كه برادرش مهدی فرماندهی آن را بعهده داشت درآمد و به واسطه آن جوش و خروش و استعدادی كه در وی بود بسرعت مراحل كمال را در ابعاد مختلف خصوصا در بعد رزمی طی كرد و در قسمت اطلاعات و عملیات مشغول فعالیت گردیده و در لشگر 17 مسئولیت فرماندهی یكی از تیپ ها را بعهده گرفت. او در بین رزمندگان چهره ای محجوب ،موثر، و در بین دوستان و خویشان و خانواده مایه آرامش وغمخوار دیگران بشمار میرفت. قدرت بدنی و بازوان پرقدرتش، تبحر وی در فنون مختلف رزمی انفرادی وی را از دیگران متمایز ساخته بود و همه این صفات همراه با شجاعت و تقوی و ایمان قلبی اش از او مجاهدی ساخته بود كه یك تنه تا عمق مواضع دشمن نفوذ می كرد، از جنگلها و كوهها و دشت ها در زیر دید دشمن عبور می نمود و به جمع آوری اطلاعات و شناسایی مواضع دشمن می پرداخت.
شهید مجید زین الدین در پی شركت در بسیاری از عملیاتها كه آخرین آنها عملیات غرورآفرین خیبر بود ایثار و اخلاص خود را به اوج مراتب رساند و عاقبت به منزلگه مقصود شتافت و بهمراه برادرش مهدی زین الدین بسوی دیار قرب الهی پرگشود و به جمع محفل عاشقان الله پیوستند.
جرعه ای از کلام شهید
شهید حسن باقری :
اگر از دست کسی ناراحت هستید ، دو رکعت نماز بخوانید و بگویید : خدایا !
این بنده تو حواسش نبود ، من از او گذشتم ، توهم بگذر …
یاد شهدا باشید حتی با یک صلوات
جرعه ای از کلام شهید
شهید بابایی:
انسان باید غرور و منیت های خود را از میان بردارد و نفسش را تنبیه کند و از هرچیزی که او را به رفاه و آسایش مضر می کشاند و عادت می دهد پرهیز کند.
شهیدخارجی که امام خمینی (ره)برپیشانی او بوسه زد
شهید ادواردو آنیلی که پدرش مالک کارخانه جات فیات، لامبورگینی، فراری، باشگاه یوونتوس و… بود و سود دارایی اش در سال60 میلیارد دلار بود.
سالروز شهادت تنها خارجی که امام پیشانی او را بوسید.
11 آبان ماه سال 1342شهادت حرانقلاب
11 آبان ماه سال 1342، طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی به جوخه اعدام رژیم پهلوی سپرده شدند.
طیب حاج رضایی که روزگاری از بزن بهادرهای تهران بود، شب هنگام در معرض تیر سربازان قرار می گیرد تا به خاطر حمایت از امام خمینی (ع) که آن سالها آرام آرام نهضت انقلابی خویش را گسترده می نمود، تیرباران شود. اما چه می شود که چنین شخصیتی به گفته خودش، ندیده، خریدار امام (ره) می شود؟!
امیر حاج رضایی می گوید:در دادگاه مي گفتند شما دسته راه مي انداختيد و روي علم ها عکس آيت الله خميني را مي گذاشتيد. طيب هم گفت؛ «من هميشه به مراجع تقليد اعتقاد داشتم و احترام مي گذاشتم. قبلاً هم عکس آيت الله بروجردي را مي گذاشتم و حالا هم عکس آيت الله خميني را مي گذارم و باز هم اگر باشم از عکس آنها استفاده مي کنم.» اين چيزهايي بود که من خودم در دادگاه شنيدم. به هرحال شنبه 11 آبان، ساعت 5 صبح اين اتفاق افتاد و اعدام شد.
امیر حاج رضايي درباره اعدام طیب حاج رضایی میگوید : صحنه خيلي بدي بود. ما که در مراسم نبوديم اما آنها جسد را تحويل دادند. وقتي تحويل دادند و جسد را ديدم، بعد متوجه نشدم، چطور من را بلند کردند. چيزي حدود 17، 18 تا گلوله خورده بود و تمام رگ و پي اش زده بود بيرون. يعني بدن تمامش شکافته شده بود و هنوز چشم هايش بسته بود. آن بنده خدا اسماعيل رضايي، افتاده بود و تير خلاص را توي دهانش زده بودند اما عموي من با صورت خورده بود زمين و صورتش هم خون آلود بود که آن تير را به شقيقه اش زدند و گفتند؛ تير خلاص… من خودم آن صحنه را ديدم تا جايي هم که يادم مي آيد، غسال مدام پنبه توي اين سوراخ ها مي کرد. يعني همه جاي بدن سوراخ سوراخ شده بود. يک شمايل شهيد گونه يي داشت. به هر حال من را بيرون آوردند و نفهميدم چه کسي من را بيرون برد. نشسته بودم و مي ديدم که دارند طبق وصيتش در شاه عبدالعظيم کنار مادرش، خاکش مي کنند.
آن روز در دادگاه، طیب رو به سرهنگ نصیری گفت: حرفهای شما درست؛ اما ما تو قانون مشتیگری، با بچه های حضرت زهرا در نمیافتیم. من این سید رو نمی شناسم؛ اما با او در نمی افتم.
منبع: کوچه نقاشها،صفحات 50 تا 52
چرا اسرائیلی ها از اسم شهید فهمیده وحشت دارند؟
سالگرد شهادت شهید حسین فهمیده و روز دانش آموز گرامی باد
جرعه ای از کلام شهید
شهیدسیدمرتضی آوینی:
حواسمان هست؟!
اگر شهید نشویم باید بمیریم!
راه سومی وجود ندارد!!
جرعه ای از کلام شهید
شهیدسیدمجتبی_علمدار
《اجازه نمے داد پشت سر کسے حرف بزنیم. مےگفت: «اگر مشکلے هست،روے ڪاغذ بنویس و بہ آن شخص برسان.»》
جرعه ای از کلام شهید
همه مےگویند :
خوش بحال فلانے شهید شد ،
اما هیچڪس
حواسش نیست ڪہ فلانے
در زندگے شهید بود
براے شهید شدن باید
شهید بودن را یاد گرفت …
شهیدمهدے طهماسبے
داشت آب می خورد...
تک تيرانداز را صدا زدم
گفتم: اوناهاش، اونجاست، بزنش!
اسلحه اش را برداشت،
نشانه گرفت،
نفسش را حبس كرد،
ولی ناگهان اسلحه اش را پايين آورد!
گفتم: چرا نزدی؟
گفت: داشت آب می خورد…