سلام آقای من...
07 آبان 1395
تا غروب جمعه زمان زیادی باقی نمانده…
یعنی این هفته هم به شایدها می پیوندد؟
سلام آقای من…
بیا و بزرگی کن مثل همیشه..
ببخش هرقدر که آزارت می دهیم..
بخدا شرمنده ایم..
مولای من..
بیا و این فرزندان آدم را نجات بده..
نجاتشان بده از وسوسه های شیطانی..
میدانی آقا؟!
اینجا مردمانش دیگر بوی خدا نمیدهند..
اینجا مردانش دیگر غیرت به ارث نمیبرند..
اینجا دخترانش دیگر حیا را نمیشناسند..
اینجا زنانش دیگر مادر بودن را نمیفهمند..
اینجا پسرانش دیگر مرد بودن را نمی آموزند..
اینجا همه چیز سیاه است..
سیاه و سخت..
زندگی ها پر شده از گناه..
پر شده از مشقت..
سختی کشیدن..
و البته به جایی نرسیدن..
آدم های این دنیا عجیب تشنه اند..
تشنه ی عدالتت..
آقا تورا جان مادرت بیا..
بیا و نجاتمان بده..
دلم نوشت:
یادمان باشد اگر تنگی دل غوغا کرد؛
مهدی فاطمه را یاد کنیم؛او تنهاست