رابطه تشیع انگلیسی با عرفانهای نوظهور
آنچه که استعمار دنبال میکند ضربه زدن به جایگاه اسلام است. بعد از انقلاب اسلامی رسما یک حکومت ادعا میکند که دین میتواند سیاست هم داشته باشد و چنین دیدگاهی برای دنیای سکولاریسم و اومانیسم گران تمام شد. آنها دنبال مدلهای دیگر حکومتداری بودند. مدلهای غیر آزادی به معنای رفتار و کرداری که در غرب وجود دارد.
ضربهای که دنیای استعمار و نظام سلطه خورد از همین جا یعنی تعامل دین و سیاست در انقلاب اسلامی ایران بود وگرنه این کشور (ایران) سالهای سال دین داشت و مذهب رسمیاش تشیع بود ولی حرفی از این دست اقدامات نسبت به ما وجود نداشت. بحث را فراتر میبرم. برای مثال در شهر کابل که جمعیت فارسی زبان فراوانی در آنجا ساکناند و نیمی شیعی و نیمی اهل سنت هستند، مجالسی به اسم اهل بیت (علیهم السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) برگزار میشود. هر مجلس بهاندازه چندین مجلس هزینه دارد. این مجالس دقیقا رو به روی مساجد اهل سنت برگزار میشود.
عقل سلیم میگوید پشت این اتفاقات حمایت بزرگی نهفته است وگرنه چه طور ممکن بود که مردم فقیر افغانستان شاهد برگزاری این چنین مراسمی باشند و حداقل آنکه هزینههای این مراسم از کجا آمده است؟ عرفانهای نوظهور پدیدهای است که در طول چند سال اخیر در کشور ما نمود یافته است و متاسفانه برخی از سر جهل و نادانی به آنها گرایش پیدا کردند. آیا این جریانها از سوی تشیع انگلیسی، استعمار و قدرتهای مستکبر حمایت شود؟ بر اساس مطالعهای که بر رفتار استعمار حداقل در سیصد سال اخیر صورت گرفته میتوان به این نتیجه رسید که این گونه نیست که آنها همیشه خودشان جریانی را از ابتدا بسازند و پرورش دهند و بعد بتوانند از میوه این درخت استفاده کنند.
گاهی اوقات جهالتها یا مشکلات روحی روانی شخصیتهای فرقههایی که استعمار از آنها حمایت میکند جریانی را به وجود میآورد که از منظر استعمار جالب است مثل علی محمد باب شیرازی در فرقه بهاییت. مشکلات روانی در خود شخصیت علی محمد باب وجود داشت. البته به مرور زمان شاید استعمار او را به نوعی کشف و روی او سرمایه گذاری میکند. همچنین، در مورد سایر جنبشهای نوپدید یا عرفانهای نوظهور همین است، به این معنا که شاید شخصی خودش به ذهناش نرسیده باشد که به این سمت برود ولی در اثنای جذب به آن فرقه به تدریج مورد حمایت قرار میگیرد.
این جنبشها و عرفانهای نوظهور قطعا پایگاه دارند و برخی پایگاهشان در غرب است و ایران یک شعبه از پایگاه جهانی آنها است. در برخی از این نحلهها و جنبشها مثل عرفان حلقه به صورت صریح حمایت میشود و در کشورهای اروپایی به موسس آن دکترای افتخاری میدهند و یا کمیساریای عالی سازمان ملل از آن حمایت میکند. در مورد سایر فرقهها نیز همین است مثلا فرقههایی که خاستگاه آنها هندوستان است، یا فرقههایی که در اروپا و آمریکا فعالیت میکنند، همه دارای ابعاد حمایتی هستند.
جریانهای فرقه گرا و فرقهها به واسطه نظام سکولاری که در غرب است و میتوانند مقابله با جریانهای سنتی دینی داشته باشند ضمن اینکه در طول دویست سال اخیر سیاستمداران غربی از آنها حمایت کردهاند. در کشوری مثل آمریکا دو هزار و پانصد فرقه رشد کرد.
شاید برخی از آنها از رسمیت افتاده باشند یا جمعیتشان به مرور زایل شده باشد ولی وجودشان ناشی از حمایت دارد. اگرچه قوانین ایالات مختلف آمریکا با یکدیگر متفاوت است ولی اگر واقعا تهدید برای نظام سکولار بودند اجازه رشد به آنها نمیدادند. نتیجه اینکه اگر امروز برخی از این فرقهها در ایران عَلَمشان را بالا بردهاند یک شعبه از نگاه جهان شمولیاند که در غرب وجود دارد. در سالیان اخیر افرادی را داشتهایم که مستقیما در آمریکا فرقهای را راهاندازی کردند و در ایران افرادی را پرورش دادند هرچند که تعدادشان بسیار اندک بود. فرقهای نظیر تی. اس. ام از این دسته است.
بنابراین در برخی از این فرقهها دلایل متقنی را مییابیم که مورد حمایت نظام سلطه بودهاند. در برخی دیگر نشانه روشنی پیدا نمیکنیم. برخی هم نظیر عرفان حلقه در مواضع سیاسی-آکادمیک مورد حمایت قرار میگیرند. عقل سلیم میگوید که نکند در پس این حمایتها نقشه مزدورانه نهفته است که دین را نشانه گرفته باشد.
خبرگزاری شبستان، کد خبر: 603315