ترحّم به سگى قدرت علمی و معنوی آورد...!
مرحوم سيد رشتى (شفتى) در اصفهان يكى از مراجع بزرگ تقليد بود خيلى مقامش بلند بود. از نظر علم و تقوى مرتبه اى بلند داشت حتى مشهور است كه ايشان شبها در مناجات و استغاثه حال خوف و رجائى برايشان پيدا مى شد…
آه و ناله و داد و فرياد سر مى داد، و از نظر قدرت تا بدانجا رسيده بود كه در زمان ظلّ السلطان، پسر ناصرالدين شاه (كه در آنجا همه كاره بود) گدائى پيش سلطان آمده بود…
سلطان گفت: چرا پيش من آمدى؟!
اگر علم مى خواهى برو به مسجد سيد، اگر قدرت و پول مى خواهى برو به مسجد سيد…
به راستى كه چنين بود، ظلّ السطان خوب گفته بود. بالاتر از همه، در اصفهان مسجدى ساخت بود بنام مسجد سيد كه خيلى است و روحانيت عجيبى دارد.
ايشان از كجا به اين درجه رسيد؟! خودشان فرمودند كه: يك سگ مرا به اينجا رساند!
- فرمودند: من در نجف طلبه بودم و چند روزى بود كه از ايران براى من پول نيامده بود. كمى صبر كردم…
يك وقت شبهه وجوب براى من پيش آمد، از رفيقم مقدارى پول قرض كردم. تصميم گرفتم مقدارى نان و كلّه بخورم…
لذا صبح نان و كله اى خريدارى كردم هنگامى كه بمنزل بر مى گشتم، ديدم كه سگى در جوى آب افتاده و خيل گرسنه است و سه بچه هم دارد كه به سینه سگ افتاده اند…
در حالى كه سینه اش شيرى نداشت! دلم براى آن سگ سوخت با خود گفتم ما كه تا حالا گرسنگى خورديم باز هم گرسنگى مى خوريم…
نانها را در آبگوشت تريد كرد و آن را جلوى سگ گذاشتم سگ آن را خورده بعد هم بلند شدم و ظرف را تعفير كردم و بردم به صاحبش دادم و بعد هم پروردگار عالم برايم پولى رساند.
مدتى طول نكشيد كه از شفت (وى از اهالى شفت بوده و شفت يكى از شهرستانهاى گيلان است) كسى آمده و گفت:
- فلان حاجى مُرده و ثلث مال خود را براى شما وصيت كرده كه دهى است…
حساب كردم ديدم همان موقعى كه آن كلّه را به سگ دادم، عصر همان روز براى من اين وصيت شده است و از همان وقت كم كم در اصفهان براى من آن قدرت و مرجعيت پيدا شد.
آرى بارها مى گفته: اگر توانستم به اسلام خدمتى كنم مرهون اين است كه توانستم دل سگى را به دست آوردم…
و تعجّب نكنيد! زيرا براى آنكه شخص مشمول رحمت خدا شود، زمينه مى خواهد و زمينه مختلف است گاهى انسان مى تواند راه صد ساله را در يك آن برود.
جهاد با نفس، حضرت آیت الله مظاهرى مدظله ص ۱۱۲