اگرصلح امام حسن مجتبی(علیه السلام) نبود یک شیعه را زنده نمیگذاشتند
09 آذر 1395
ابو سعيد عقيصا مى گويد:
به حضرت امام حسن (علیه السلام) گفتم:
چرا با معاويه صلح كردى و حال آنكه حق با تو و معاويه گمراه و ستمگر است؟
فرمود:
آيا من پس از پدرم، حجت خدا و امام نيستم؟
گفتم آرى.
فرمود:
مگر رسول خدا در حق من و برادرم نفرمود:
الحسن و الحسين امامان،قاما او قعدا؟ حسن و حسين امامند چه قيام كنند و چه نكنند؟ گفتم:آرى.
فرمود:
آنگاه براى او، علت آنكه قيام نفرمود، توضيح داد كه:
به همان سبب با معاويه صلح كردم كه پيامبر خدا با بنى ضمره و بنى اشجع و با اهل مكه در حديبيه صلح كرد،با اين تفاوت كه آنان كافر بودند و معاويه و ياران او در حكم كافرند.
اى ابو سعيد!، اگر من از جانب خداوند امامم، ديگر معنا ندارد كه راى مرا سبك بشمارى، گر چه مصلحت آن بر تو پوشيده باشد.
مثل من و تو، چون خضر و موسى است.
خضر كارهايى مى كرد كه موسى مصلحت آنرا نمى دانست و در خشم مى شد اما چون خضر او را آگاه مى ساخت، آرام مى گرفت، من هم خشم شما را بر انگيخته ام به اين جهت كه به مصالح كار من آشنا نيستيد، اما همينقدر بدان كه اگر با معاويه صلح نمى كردم، شيعه اى روى زمين بازنمى ماند.
علل الشرائع الشیخ صدوق (رحمه الله علیه)؛ جلد1، صفحه211