آداب تبليغ
آداب تبليغ
آداب قلم و سخن
1. شروع با نام خدا
از آنجا كه مؤ ثر واقعى در هر كارى خداست و توفيق در هر عملى بستگى تمام به خواست او دارد، پس بايد سخن با نام او آغاز شود، كه بدين ترتيب كلام پشتوانه الهى يافته و تاءثير مثبتى بر مردم خواهد داشت .
اولين دستورى كه پيامبر عليهم السلام از جانب خداوند دريافت كرد اين بود كه پيام و سخنش را با نام خدا شروع كند؛
(اقراء باسم ربّك الّذى خلق )(1) بخوان به نام پروردگارت كه آفريد.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
كان رسول اللّه يجهر ببسم اللّه الرّحمن الرّحيم و يرفع صوته بها.(2)
پيامبر، همواره نام خدا را آشكار مى كردند و آن را با صداى بلند بر زبان جارى مى نمودند.
نامه هاى پيامبر اكرم (ص) و امامان معصوم عليهم السلام نيز با نام خدا شروع مى شده است .
حضرت سليمان عليه السلام براى دعوت ((بلقيس )) ملكه سباء به پرستش خداى يگانه ، نامه اى توسط هدهد برايش مى فرستد كه آغازش نام خداست ؛
نّه من سليمان و انّه بسم اللّه الرّحمن الرّحيم .(3)
پيامبر اكرم (ٌص) فرمود:
كلّ امر ذى بال لم يبداء فيه باسم اللّه فهو ابتر.(4)
هر كار مهمّى كه با نام خدا آغاز نشود به انجام نيكو نخواهد رسيد.
سوره هاى مبارك قرآن همه با نام خدا آغاز مى شوند غير از سوره توبه كه به خاطر لحن تندش و خطاب معترضانه به كفّار، بسم اللّه ندارد، زيرا نام خدا كه نشانه رحمت است با اعلام برائت مناسب نيست (5).
در كنار نام خدا، نامِ ديگرى را نبايد آورد. پس كسانى كه به نام خدا و شاه ، يا آنان كه به نام خدا و خلق شروع مى كردند، هر دو مشرك بوده اند.
شهيد مطهرى در تفسير سوره اعلى چنين مى نويسد:
شروع كردن با نام غير خدا كفر و با نام خدا و غير خدا شرك ، و تنها با نام خدا، توحيد است ؛
سبّح اسم ربّك الاعلى .(6)
تبارك اسم ربّك ذى الجلال و الاكرام .(7)
با توجه به آيات مختلف قرآن روشن مى شود كه يادآورى نام خدا منحصر در گفتن و خواندن نيست . بلكه در مسايلى همچون ذبح و شكار نيز بايد نام خدا را بر زبان جارى ساخت تا آن طعام براى پرورش جسم مناسب و حلال شود و اگر كسى عمداً نام خدا را بر زبان جارى نكند آن غذا حرام مى شود(8). همانگونه كه يادآورى نام خدا، براى غذاى جسم مهم است براى سخن و تبليغ كه غذاى روح است اهميت بسيار دارد؛
فكلوا ممّا ذكر اسم اللّه عليه ان كنتم باياته مؤ منين(9) .
پس شما اى مؤ منان ، اگر به آيات خدا ايمان داريد، از آنچه نام خدا بر آن ياد شد بخوريد.
و لا تاكلوا ممّا لم يذكر اسم اللّه عليه (10).
2. متصل به وحى الهى
كلام انسان ، هيچگاه خالى از اشتباه نيست مگر اينكه متصل به وحى الهى باشد. مبلّغ بايد به آنچه خداى تبارك و تعالى به رسول بزرگوارش وحى نموده است تمسك جويد، كه همان صراط مستقيم است وگرنه خطر انحراف در پيش است ؛
فاستمسك بالّذى اوحى اليك انّك على صراط مستقيم .(11)
اى رسول ! به آنچه به تو وحى شده تمسك كن كه تو بر راه راست هستى .
كلامى كه به منبع وحى متصل باشد از هوى و هوس به دور است ؛
و ما ينطق عن الهوى ان هو الاّ وحى يوحى .(12) رسول ما از روى هواى نفس سخن نمى گويد. سخن او چيزى جز وحى خدا نيست .
همراه بودن سخن با آيات مبارك قرآن بر تاءثير آن مى افزايد زيرا هيچگونه شك و ترديدى در درستى كلام خدا نيست . او خالق جهان و جهانيان است به تمام زواياى روحى مخلوقش آشناست . پس مى داند كه براى سعادت دنيا و آخرت او چه امورى لازم است . لذا قرآن تكيه گاه سخنان پيامبر گرامى اسلام عليهم السلام و امامان معصوم عليهم السلام بوده است ؛
امرت ان اكون من المسلمين و ان اتلوا القرآن.(13)من (رسول خدا) دستور يافته ام كه تنها تسليم فرمان او باشم و قرآن را بر امّتم تلاوت كنم .
براى پى بردن به اهميّت قرآن و نقش آن در تبليغ و هدايت ، همين بس كه در اول 30 سوره قرآن به حقانيت اين كتاب الهى اشاره شده است ؛
الم ذلك الكتاب لا ريب فيه هدىً للمتقين. (14) .اين كتاب ، بدون هيچ ترديدى راهنماى پرهيزگاران است .
المص كتاب انزل اليك … لتنذر به (15).
اى رسول ! كتابى بزرگ براى تو نازل شد … تا مردم را به آيات عذابش بترسانى .
3. بر پايه حق
كلام مبلّغ بايد حق باشد زيرا دين بر حق نازل شده و حق گويى ، پيام همه اديان است ؛
سئل الامام على بن الحسين عن جميع شرائع الدّين ، فقال : قول الحقّ و الحكم بالعدل و الوفاء بالعهد(16).
شخصى از امام زين العابدين عليه السلام سؤ ال كرد كه شرايع دين چيست ؟ حضرت فرمود: سخن حق و حكم به عدالت و وفاى به عهد و پيمان .
وظيفه مسلمان گفتن حق است گرچه به ضررش باشد.
امام كاظم عليه السلام مى فرمايد: قل الحق و ان كان فيه هلاكك .(17) حق را بگو، گرچه هلاك تو در آن باشد.
4. پاك و دلپسند
كلام مبلّغ بايد پاك و دلپسند باشد، چرا كه راه خدا، راه پاكى هاست و آنها كه به راه خدا هدايت شده اند، جز سخن پاك نمى گويند.
و هدوا الى الّطيّب من القول و هدوا الى صراط الحميد.(18)
مؤ منان به سخنان پاك و به راه خداى ستايش شده هدايت شدند.
اين سخن پاك است كه مورد رضايت خداوند واقع مى شود و به سوى او بالا مى رود: اليه يصعد الكلم الطّيّب .(19)
سخن انسان ، همچون بذر مى رويد و به درخت تبديل مى شود، امّا سخن پاك ، درختى پاكيزه مى گردد كه ريشه اى محكم دارد و شاخه هاى آن سر به آسمان مى كشد و در هر زمان به اذن خدا ثمر مى دهد. ولى سخن پليد درختى بى ريشه است كه همچون علف هرزه از روى زمين مى رويد و هيچ قرارى ندارد:
اَلَم تَر كيف ضَربَ اللّه مثلاً كلمةً طيّبةً كشَجرةٍ طيّبةٍ اصلُها ثابت و فرعها فى السّماء تُؤ تى اكلها كلّ حين باذن ربّها … و مثلُ كلمة خَبيثةٍ كشجرةٍ خبيثةٍ اجْتُثّت من فوق الارض مالها من قرارٍ.(20)
5. روشن و روشنگر
هدف از بعثت ، هدايت مردم به سوى خدا بوده است :
انّا ارسلناك … داعياً الى اللّه باذنه .(21) تو را فرستاديم تا به اذن خدا مردم را به سوى او دعوت كنى .
سخن مبلّغ بايد هدايتگر باشد و مردم را از تاريكى ها به سوى نور خارج سازد، كه اين هدف نزول قرآن بوده است ؛
كتاب انزلناه اليك لتخرج الّناس من الظّلمات الى الّنور باذن ربّهم .(22)
اين قرآن كتابى است كه ما براى تو فرستاديم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريكى ها به سوى نور، خارج سازى .
آرى ، سخنى به سوى نور هدايت مى كند كه خود، نور باشد؛
قد جائكم من اللّه نور و كتاب مبين . (23)
از طرف خداوند نور و كتابى آشكار به سوى شما آمد.
سخنان روشن ، اختصاصى به يك رسول و يك كتاب آسمانى نداشته بلكه خداى سبحان در تورات و انجيل نيز هدايت و نور قرار داد؛
انّا انزلنا الّتوراة فيها هدىً و نورٌ.(24) ما تورات را نازل كرديم كه در آن هدايت و نور بود.
سخنِ خدا، نورى است كه تاريكى هاى جهل و نادانى را از بين مى برد ومردم را با احكام الهى آشنا مى سازد؛
(و اتيناه الانجيل فيه هدىً و نورٌ)(25)
صراحت و روشنگرى در قرآن ، تورات و انجيل ، نشانى بر اهميّت هدايتگرى است و خداوند متعال مى خواهد كه مردم به نور فرستاده شده بر رسولش ايمان آورند؛
(فامنوا باللّه و رسوله و النّور الّذى انزلنا)(26)
6. فارق حق و باطل
از آنجا كه سخن خدا نور است و روشنى دارد، حق را از باطل جدا مى كند:(و انزل الفرقان )(27) و خداوند فرقان فرستاد. (فرقان يعنى جدا كننده حق از باطل ) سخنى مى تواند مردم را هدايت كند كه حق و باطل را از هم جدا سازد؛
(و اذ آتينا موسى الكتاب و الفرقان لعلكم تهتدون )(28)
(و لقد اتينا موسى و هرون الفرقان و ضياءً و ذكراً للمتقين )(29)
ما به موسى و برادرش هارون تورات عطا كرديم كه جداكننده حق از باطل و روشنى دل ها و يادآور اهل تقوى است .
سخنى كه حق را از باطل جدا كند، مى تواند همه مردم دنيا را مورد خطاب قرار دهد و آنان را از عذاب الهى بترساند؛
تبارك الّذى نزّل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيراً.(30)
بزگوار است خداوندى كه (قرآن )، جدا كننده حق از باطل را بر بنده خود نازل فرمود تا ترساننده عالميان از عذاب الهى باشد.
7. نيكو و شايسته
الگوى مبلّغ در قلم و سخن ، قرآن كريم است ، زيرا كه خداوند براى هدايت مردم نيكوترين سخن را فرستاد: (اللّه نزّل اءحسن الحديث )(31)
رسول گراميش نيز، با چنين شيوه اى مردم را به سوى او مى خواند؛
ادع الى سبيل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة . (32)
بندگان صالح خداوند نيز نيكوترين سخن را بر زبان جارى مى سازند؛
و قل لعبادى يقولوا الّتى هى اءحسن .(33)
به بندگانم بگو كه در هنگام گفتگو، نيكوترين سخن را بر زبان آورند و از گفتن حرف زشت دورى كنند.
مبلّغ بايد اينگونه در راه تبليغش سخن بگويد كه دستور قرآن است ؛
و قولوا للنّاس حسناً(34).با مردم با زبان خوش سخن بگوييد.
حتّى در هنگام مجادله با دشمن نيز بايد از بكار بردن كلمات زشت و ناپسند دورى نمود؛
و جادلهم بالّتى هى اءحسن .(35)اى رسول ! با ايشان ، با سخنانى نيكو مجادله كن .
سخن مبلّغ بايد مؤ دبانه ، دوستانه ، مستدل و خالى از فرياد و جنجال باشد. چرا كه سخنان زشت و ناپسند و دشنام به كفّار سبب مى شود كه آنان نيز به مقدسات اسلام توهين كنند و دشنام دهند؛
لا تسبّوا الّذين يدعون من دون اللّه فيسبّوا اللّه عدواً بغير علم .(36)
شما مؤ منان ، به آنان كه غير خدا را مى خوانند دشنام ندهند تا مبادا آنان نيز از روى جهالت و دشمنى خدا را دشنام دهند.
از نكات مهم سخن ، انتخاب الفاظ و جملات مناسب و زيباست تا گوش ها را از شنيدن بى رغبت نكند و فهم ها را به سختى نيندازد كه بنا به فرمايش حضرت على عليه السلام اين صفت بهترين كلام است ؛
احسن الكلام مالا تمجّه الاذان و لا يتعب فهمه الافهام .(37)
بايد از بكار بردن كلمات دوپهلو كه ممكن است معانى بدى از آنها برداشت شود، خوددارى كرد، زيرا ممكن است اينگونه كلمات ، وسيله اى در دست دشمنان قرار گيرد و جامعه اسلامى را به استهزا گيرند.
در صدر اسلام مسلمانان ، از پيامبر عليهم السلام مى خواستند كه هنگام سخن گفتن به آنان نظر كند و آنان را مورد توجه قرار دهد، اما براى اين درخواست از كلمه اى استفاده مى كردند كه يهوديان مدينه آن را به معناى ديگرى گرفته و مسلمانان را مسخره مى كردند.
لذا از جانب خداى متعال دستور رسيد كه اين كلمه را عوض كنيد و از لفظ ديگرى به همين معنا استفاده كنيد؛
يا ايها الّذين آمنوا لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا.(38)
اى اهل ايمان (به رسول خدا) راعنا نگوييد بلكه بگوييد به ما نظر كن .
راعنا، از ماده مراعات يعنى ما را رعايت كن ، اما در زبان عبرى ، كه زبان يهوديان است ، يعنى مارا احمق كن ، لذا قرآن كريم مسلمانان را از گفتن آن نهى كرده است .(39)
خوب سخن گفتن يكى از راههاى وصول به نيكى است .
رسول خدا (ص) مى فرمايد:
ثلاث من اءبواب البرّ: سخاء النّفس و طيب الكلام و ….(40)
سه چيز از اسباب نيكوكارى است : سخاوت نفس ، گفتار نيكو و …
خوب و نيكو سخن گفتن اختصاص به افراد سرشناس و ثروتمند، ندارد بلكه با فقرا و يتيمان نيز بايد به نيكى سخن گفت . و هيچ فرقى بين بندگان خدا نيست .
خداوند متعال مى فرمايد: هنگامى كه در جلسه تقسيم ارث ، خويشاوندان فقير و يتيمانى كه به خاطر وجود خويشاوندان نزديكتر ارث نمى برند، حضور داشتند چيزى به آنان ببخشيد و با آنان به طرز شايسته سخن بگوييد و با اين سخن ، دل آنان را بدست آوريد:
و قولوا لهم قولاً معروفاً. (41)
8. مستدلّ و منطقى
قرآن كريم در آيات مختلف ، از مخالفان خود دليل مى خواهد؛
قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين .(49)
اى پيامبر! بگو، اگر راست مى گوييد برهانتان را بياوريد.
قل هاتوا برهانكم هذا ذكر من معى .(50)بگو برهانتان را بياوريد. اين سخن من و عالمان امت من است .
فقلنا هاتوا برهانكم فعلموا انّ الحقّ للّه .(51)
گفتيم كه ( براى سخنان باطل خود) برهان اقامه كنيد پس (آنان رسوا شدند و) دانستند كه حقّ از آن خداست .
برهان طلبىِ اسلام ، نشان دهنده اهميت آن است . و استدلالات منطقى و براهين علمى در سطوح مختلف ، براى مسايل گوناكون در آيات شريف قرآن ، فراوان به چشم مى خورد. بطورى كه پيامبر عليهم السلام مى فرمايد: من هر چه از خدا مى گويم همراه با بيّنه و برهان است ؛
قل انّى على بيّنة من ربّى. (52)
قرآن از مؤ منان مى خواهد كه سخنانشان محكم و استوار باشد:
قولوا قولاً سديداً.(53)
اين نكته براى مبلّغ اهميّت بيشترى دارد كه سخنان وى بايد همچون يك سدّ محكم جلو امواج فساد و باطل را بگيرد. بايد آن چنان قرآنى باشد كه اگر اعتراض كردند و گفتند: سخنانش بى اساس است
(ام يقولون افتراه )(54)، در جوابشان بگويد: اگر راست مى گوييد از هر كس كه مى خواهيد كمك بگيريد و يك سوره مثل آن بياوريد؛
قل فاتوا بسورة مثله و ادعوا من استطعتم من دون اللّه ان كنتم صادقين .(55)
مبلّغ هيچگاه نبايد از موضع ضعف سخن بگويد. بلكه بايد با صراحت تمام با كفّار اتمام حجّت كند؛
قل يا ايها الناس قد جائكم الحق من ربّكم فمن اهتدى فانّما يهتدى لنفسه و من ضلّ فانّما يضلّ عليها و ما اءنا عليكم بوكيل .(56)
((اى رسول ما بگو اى مردم (كتاب و رسول ) حق از جانب خدا براى هدايت شما آمد. پس هر كس كه هدايت شد نفعش براى خود اوست و هر كس به سوى گمراهى شتافت ضررش به خودش مى رسد و من (پس از اتمام حجّت ) نگهبان شما (از مؤ اخذه خدا) نيستم .
آرى مبلّغ ، در استحكام سخن بايد به ابراهيم پيامبر عليه السلام اقتدا كند كه در مجادله با نمرود، كه بخاطر حكومتش مغرور شده بود و ادّعاى خدايى مى كرد با سخنى محكم پاسخ او را داد و سبب بهت و حيرت او شد و او را به سكوت كشاند؛
قال ابراهيم فانّ اللّه ياءتى بالشّمس من المشرق فاءت بها من المغرب فبهت الذى كفر.(57)
نمرود پرسيد: خداى تو كيست ؟ ابراهيم عليه السلام فرمود: كسى كه زنده مى كند و مى ميراند. نمرود گفت : من هم انسان ها را زنده مى كنم و مى ميرانم و دستور داد كه دو زندانى را آوردند، يكى را كشت و ديگرى را آزاد كرد ابراهيم عليه السلام فرمود: خداى من خورشيد را از مشرق مى آورد پس تو آن را از مغرب بياور، نمرود، (از اين سخن ) مبهوت و متحيّر شد.
اگر سخن انسان خدايى باشد، با نام خدا شروع شود، به سوى خدا هدايت كند و از وحى سرچشمه بگيرد، هيچ كوهى ، هر قدر رفيع ، تاب مقاومت در برابر آن را ندارد؛ لو انزلنا هذا القرآن على جبل لراءيته خاشعاً متصدعاً من خشية اللّه .(58)
9. حساب شده و سنجيده
قلم و سخن بايد حساب شده و بدور از هر گونه نقص و كجى باشد؛
الحمدللّه الّذى انزل على عبده الكتاب و لم يجعل له عوجاً.(59)
ستايش و سپاس مخصوص خدايى است كه بر بنده خود كتاب را نازل كرد و در آن هيچ نقص و كجى قرار نداد.
بايد توجه داشت كه سخن گفتن از روى بى اطلاعى و حساب نشده به شخصيّت انسان لطمه مى زند.
عبيدة بن زبير برادر عبداللّه بن زبير از طرف او فرماندار مدينه بود. روزى در بين يكى از خطبه هاى خود گفت : ديديد كه خداوند براى شترى كه قيمت آن پنج درهم بود با قوم صالح چه كرد و چگونه آنان را معذب ساخت ؟ مقصودش از شتر، معجزه حضرت صالح عليه السلام بود كه خداوند آن را در قرآن ((ناقة اللّه )) خوانده و مردم آن را پى كرده و كشتند.
عبيدة بن زبير، اين معجزه الهى را در منبر به پنچ درهم قيمت گذارى كرد و آن را ناچيز شمرد. همين امر موجب انكار شنوندگان و اعتراض آنان شد و به او لقب ((مقوّم الناقة )) يعنى ((شتر قيمت كن )) دادند. اين لقب زبانزد عموم مردم مدينه شد و آن قدر در مجالس تكرار كردند كه سبب مسخره شدن فرماندار و عزل او شد.(60)
10. مايه رشد و كمال
سخن مبلغ بايد سبب رشد انسان ها شده و آنان را به كمال خود نزديكتر سازد، همانگونه كه قرآن ، مردم را به راه خير و صلاح هدايت مى كند و رشد دهنده است ؛
(يهدى الى الّرشد فامنا به و لن نشرك بربّنا اءحداً)(61)
اين قرآن ، خلق را به راه خير و صلاح هدايت مى كند، بدين سبب ما به آن ايمان آورده و ديگر هرگز به خداى خود مشرك نخواهيم شد.
حضرت موسى عليه السلام همراهى با خضر عليه السلام را براى رسيدن به علم و دانش و رشد و صلاح ، طلب مى كند؛
(قال له موسى هل اتبعك على ان تعلمن ممّا علّمت رشداً).(62)
موسى به خضر گفت آيا بدنبال تو بيايم تا آنچه به تو تعليم داده شد و مايه رشد و صلاح است به من بياموزى ؟
البته هر علم و دانش و آموزشى ارزش ندارد. در دعا مى خوانيم :
اللّهم انّى اعوذبك من علم لا ينفع .خداوندا از علم بى فايده به تو پناه مى برم .
مبلغ بايد ببيند كه آيا تبليغ او به مردم رشد مى دهد و آنان را عوض مى كند يا نه . وگرنه پركردن ذهن مردم از اطلاعات ، بدون رشد انسانى چندان مهم نيست .
11. بشارت و تشويق
همانگونه كه قرآن انسان ها را به انجام اعمال پسنديده ترغيب مى كند و از ارتكاب اعمال زشت بشدت بر حذر مى دارد سخنان مبلّغ نيز بايد اينگونه باشد. او بايد انسان پاك و صالح رابشارتِ پاداش دهد و انسان بدكار را از عذاب الهى بترساند.
قرآن كريم براى دعوت مردم به انفاق چنين بشارت هايى به آنها مى دهد؛
(مثل الّذين ينفقون اءموالهم فى سبيل اللّه كمثل حبّة اءنبتت سبع سنابل فى كلّ سنبلة ماة حبّة واللّه يضاعف لمن يشاء واللّه واسع عليم .(63)
كسانى كه دارايى هاى خود را در راه خدا مى بخشند اين اموال همانند بذرى است كه هفت خوشه بروياند و در هر خوشه اى يكصد دانه باشد و خداوند آنرا براى هر كس كه بخواهد دو يا چند برابر مى كند.
و در جاى ديگر براى ترغيب مردم به عمل صالح و اقامه نماز، چنين مى فرمايد:
(انّ الّذين آمنوا وعملوا الّصالحات و اءقاموا الصّلوة و اتوا الزّكوة لهم اءجرهم عند ربّهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون )(64)
كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دادند و نماز به پاداشتند و زكات دادند، پاداششان نزد پروردگارشان است ، نه ترسى بر آنان است و نه غمگين مى شوند.
و باز در جايى ديگر در باره كسانى كه اموالشان را آشكارا و پنهانى در راه خدا مى بخشند، مى فرمايد:
(الّذين ينفقون اءموالهم باللّيل و النّهار سرّاً و علانيةً فلهم اءجرهم عند ربّهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون )(64)
((آنان كه اموال خود را به همگام شب و روز، پنهان و آشكار، مى بخشند پاداششان نزد پروردگارشان است ، نه ترسى بر آنان است و نه غمگين مى شوند.))
سرودى كه در ارتش هاى دنيا خوانده مى شود و نوعى كلام است بخاطر توجه هر روز نظاميان به ارزش دفاع از وطن و تشويق آنان است .
تشويق هم بايد زبانى باشد و هم عملى . روزى پيامبر عليهم السلام وارد مسجد شدند و گروهى را در حال عبادت و گروه ديگرى را در حال گفتگوى علمى ديدند. ضمن تشويق زبانى هر دو گروه در جمع آنان كه بحث علمى مى كردند نشستند كه تشويق عملى آنان نيز بود.
12. جامع و متنوع
سخن بايد جامع باشد كه نمونه اى از اين جامعيّت را در بيان لقمان به پسرش مى بينيم . آنجا كه مى گويد:
(يا بنّى اقم الصّلوة و اءمر بالمعروف وانه عن المنكر واصبر على ما اصابك انّ ذلك من عزم الامور ولاتصعّر خدّك للنّاس ولاتمش فى الارض مرحا)(66)
اى فرزند عزيزم ، نماز بپادار و امر به معروف و نهى از منكر كن و در اين كار از مردم نادان هرگونه آزار بينى صبر پيشه كن كه اين صبر و تحمل در راه هدايت خلق نشانه اى از عزم ثابت و همت بلند است و هرگز با تكبر از مردم روى مگردان و در زمين با غرور راه مرو.
((نماز بپادار)) اشاره به مسايل عبادى است ؛
((صبر پيشه كن )) مساءله اى اخلاقى است ؛
و ((امر به معروف نهى از منكر)) اشاره به مسايل اجتماعى دارد.
همچنين در طرح يك موضوع بايد جوانب مختلف آن مورد بررسى قرار گيرد. طرح يك جنبه موضوع و نگفتن ابعاد ديگر آن ممكن است انحرافاتى را در پى داشته باشد و مشكلاتى را براى مردم فراهم سازد. بطور مثال ، مسئله ((امر به معروف و نهى از منكر))، در صورت طرح آن به عنوان يك وظيفه دينى بايد همه جوانبش بررسى شود تا موجب آزار، تحقير و ريخته شدن آبروى مؤ من نشود.
يا موضوع ((حبّ دنيا))، اگر درست و جامع مطرح نشود چه بسا عده اى به انزوا طلبى و گوشه گيرى كشيده شوند و از جامعه بگريزند.
نكته ديگر آنكه سخن بايد متنوع باشد تا سبب خستگى مخاطبان نشود. همراه بودن آن با داستان هاى پندآموز، شعر و نكات لطيف مى تواند بر جذابيّت آن بيفزايد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
((انّ هذه القلوب تملّ كما تمل الابدان فابتغوا لها طرائف الحكمة ))(67)
((قلب ها خسته مى شوند همانگونه كه بدن ها خسته مى شوند پس براى آنها دانش هاى تازه و جالب بطلبيد.))
نمونه هايى از آيات قرآن را مى بينيم كه خداوند متعال مطالب مختلف و متنوعى را در آنها بيان مى فرمايد:
(… لا تعبدون الاّ اللّه و بالوالدين احساناً و ذى القربى و اليتامى والمساكين و قولوا للنّاس حسناً و اقيموا الصّلوة و اتوا الزّكوة )(68)
((… جز خدا را نپرستيد و به پدر ومادر و خويشان و يتيمان و فقيران نيكى كنيد و با مردم به زبان خوش سخن گوييد و نماز به پاى داريد و زكات بدهيد.))
قرآن خود، مجموعه اى از مطالب متنوع است .
از قتل رهبران كفر تا نحوه پذيرايى يك مهمان .
از مسايل بلند عرفانى تا مسايل زناشويى .
از مسايل حقوقى تا موضوعات اجتماعى و اقتصادى و خانوادگى .
از اجازه كودك براى ورود به اطاق والدين تا تخريب مسجد ضرار!.
13. هشدار و موعظه
در آيات فراوانى مى بينيم كه به كافران و گناهكاران با وعده عذاب شديد، هشدار داده شده و آنان را از گناه بازداشته است ؛
(انّ الّذين كفروا بايات اللّه لهم عذاب شديد و اللّه عزيز ذوانتقام )(69)
((كسانى كه به آيات خدا كفر ورزيدند عذاب شديدى دارند و خداوند توانا و انتقام گيرنده است .))
(كداءب ال فرعون و الّذين من قبلهم كذّبوا باياتنا فاخذهم اللّه بذنوبهم و اللّه شديد العقاب )(70)
(( (شيوه آنها در انكار و تحريف حقايق ) همچون شيوه آل فرعون و كسانى است كه پيش از آنهابودند، آيات ما را تكذيب كردند و خداوند آنها را به (كيفر) گناهانشان گرفت و او سخت مجازات كننده است .))
آرى ، قرآن انسان ها را به عمل خوب ترغيب مى كند و از عمل زشت برحذر مى دارد حتى اگر اين عمل به اندازه ذره اى باشد. و تاءكيد مى كند كه مردم نتيجه ذرّه ذرّه اعمال خود را (زشت يا خوب ) خواهند ديد؛
(فمن يعمل مثقال ذرة خيراً يره و من يعمل مثقال ذرّة شراً يره )(71)
14. صريح و قاطع
همانگونه كه پيامبران الهى و اولياى او در كوبيدن بموقع باطل مسامحه نكرده اند ما نيز بايد به ايشان اقتدا كنيم و در اين راه ، مصلحت انديشى هاى بى مورد را كنار بگذاريم .
مبلّغ بايد از محافظه كارى و سازشكارى به دور بوده و از چنان صلابتى برخوردار باشد كه به هيچ وجه تقاضاى مداهنه و سازشكارى از او نكنند.
اين سفارش خطاب به پيامبر اسلام آمده است كه مبادا براى راضى كردن يهود ونصارى با آنان سازش كنى . بدان كه آنان با اين مسامحه ها از تو راضى نمى شوند. و تا شما را صد در صد در راه خود نيابند از شما راضى نخواهند شد؛
(و لن ترضى عنك اليهود و لا النّصارى حتى تتبع ملّتهم )(72)
بايد با صراحتِ تمام سخن حق را گفت چنانكه حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
اخسر النّاس من قدر على ان يقول الحق فلم يقل .(73)
زيانكارترين مردم كسى است كه بتواند حق را بگويد و نگويد.
قرآن را در كنار انتقادِ از يهوديان ، با كمال صراحت از انتظارات بيجاى مسلمانان هم انتقاد كرده است ؛
(ليس بامانيّكم و لا امانىّ اهل الكتاب )(74)
كار به آمال و آرزوى شما مسلمانان و يهود و نصارى درست نشود (يلكه هر كس كار بد كند هر كه باشد كيفر آن را خواهد ديد.
مبلّغ نبايد به خاطر مصالح و منافع شخصى و ترس از خدشه دار شدن موقعيت اجتماعى سياسى اش و … از گفتن حق چشم پوشى كرده و طبق هوس هاى مردم سخن بگويد و به اصطلاح عوام زده شود
(و لا تتبّع اهوائهم )(75) كه در اين صورت ، مردم رهبر او خواهند بود نه او رهبر مردم .
بايد همچون رسول (ص) در جامعه و بازارها رفت و آمد كرد (يمشى فى الاسواق )(76) و نيازهاى واقعى مردم را تشخيص داد و طبق آن با مردم سخن گفت .
پی نوشت
1-ترجمه اصول كافى ، ج 1 /ص 51.
2- صحيفه نور/ج 17 /ص 157.
3- آل عمران /104.
4- بحارالانوار،ج 1 /ص 200.
5- قصص /20.
6- توبه /107.
7- آل عمران /144.
8- يس /13،14.
9- نمل /18.
10- نمل /24.
11- فاطر/ 24.
12- مدثر/ 2.
13- سوره نحل آيه 36.
14- سوره انفال آيه 24.
15-نهج البلاغه ، خطبه 1.
16- پژوهشى در تبليغ .
17- انّ الناس لو عرفوا محاسن كلامنا لاتبعونا.
18- فصلت /42.
19- كهف /1.
20- ال عمران /19.
21- زمر/ 18.
22- مكاتيب الرسول صفحه 32.
23- سوره آل عمران آيه 64.
24- حياة الصحابه ، ج 1، صفحه 63.
25- حياة الصحابه ، ج 1، صفحه 41.
26- مكاتيب الرسول ص 192.
27- شعراء/225.
28- بقره /204.
29- كهف /51.
30- هود/113.
31- طبقات ابن سعد، ج 1، ص 310.
32- نهج البلاغه خطبه 206.
33- كلمات قصار نهج البلاغه كلام 458.
34- بقره /44.
35- صف /2.
36- مائده /1.
37- احزاب /39.
38- اسراء/105.
39- اسراء/59.
40- جنّ /2.
41- نوح /5.
42- توبه /71.
43- مدثر/2 تا5.
44- ال عمران /41.
45- ال عمران /41.
46- مدثر/3.
47- احزاب /59.
48- شعراء /214.
49- انعام /92.
50- مدثر/36.
51- آل عمران /104.
52- مائده /78،79.
53- انفال /60.
54-توبه /122.
55- مائده /32.
56- انعام /122.
57- بحارالانوار، چاپ بيروت (مؤ سسة الوفاء)، ج 2/ ص 2.
58- بحارالانوار، چاپ بيروت (مؤ سسة الوفاء)، ج 1/ ص 184.
59- بحارالانوار، چاپ بيروت (مؤ سسة الوفاء)، ج 2 /ص 17.
60- وسايل الشيعه ، چاپ المكتبة الاسلامية ، ج 11 /ص 398.
61- همان /ص 448.
62- الحياة ، ج 2 /ص 281.
63- همان مدرك .
64-اصول كافى ، ج 1 /باب صفة العلم .
65- وسايل الشيعه ، چاپ المكتبة الاسلاميه ، ج 11 /ص 510.
66- فاطر/24.
67- اسراء /15.
68- طه /134.
69- مائده /19.
70- نساء /165.
71- فروع كافى ، ج 4 /ص 466.
72- ناسخ التواريخ ، ج 7/ ص 326 زندگانى امام باقر عليه السلام .
73- مستدرك الوسائل ، ج 3 /ص 357.
74- مستدرك الوسائل ، ج 3 /ص 363.
75- مستدرك الوسائل ، ج 3 /ص 371.
76-منتهى الامال ، ج 2 /ص 166، ذكر اصحاب امام صادق عليه السلام