درمحضراستاد
ازعالمی پرسیدند؛
برای خوب بودن، کدام روز بهتر است؟
عالم فرمود: یک روز قبل از مرگ
گفتند: ولی مرگ راهیچکس نمیداند
عالم فرمود: پس هر روز زندگی را روزِ آخرفکر کن وخوب باششاید فردایی نباشد…
شک درتعدادسجده ها
سؤال:
اگر بین یک یا دو سجده شک کنیم چه باید بکنیم؟
پاسخ:
اگر در همان حالِ نشسته یا قبل از ایستادن کامل برای رکعت بعدی، شک کردید باید یک سجده دیگر بجا بیاورید تا مطمئن شوید دو سجده انجام شده است.
اما اگر ایستادید برای رکعت بعد و در آن حال شک کردید، «شک بعد از محل» محسوب میشود و نباید به آن اعتنا کرد.
استفتا ازسایت مراجع
راهکارهایی برای پیروز شدن بر نفس اماره
حضرت آیت الله حسین مظاهری :
1. اهميّت به واجبات مخصوصاً نماز اول وقت در مسجد به جماعت.
2. اهميّت به مستحبّات مخصوصاً انس با قرآن.
3. اجتناب از گناه و اگر گناهی جلو آمد ، عذرخواهی جدی از خداوند متعال ، بهترین مبارزه دینی است.
4. ذکر یونسیه «لا اِلهَ اِلاّ اَنْت، سُبحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمین» بهترینِ اذکار است و عدد خاصی و مورد خاصی و مکان خاصی ندارد.
به هر اندازه در هر حال ، حتّی در راه یا وقت خواب به اندازهای که خسته نشوید ، بخوانید.
دلداری امام عصر ( عج ) به یکی از دوستان
ابراهیم بن محمد نیشابوری می گوید :
حاکم ستمگر نیشابور ، به نام ( عمر وبن عوف ) تصمیم گرفت مرا ( به جرم دوستی خاندان رسالت و تشیع ) اعدام کند ، هراسان شدم ، با بستگانم وداع کردم و خود را به سامره ، حضور امام حسن عسکری ( ع ) رساندم ، و در آنجا قصد فرار و مخفی کردن خود داشتم ، وقتی که به نزد آن حضرت ، شرفیاب شدم ، دیدم پسری که چهره اش مانند ماه شب چهارده می درخشید ، در آنجا نشسته بود ، از نور جمالش آن چنان حیران و شیفته شدم که نزدیک بود جریان خودم را فراموش کنم ، آن کودک نورانی به من فرمود : ( ای ابراهیم ! فرار نکن ، خداوند شر آن حاکم را از سر تو ، دفع می کند ) . حیرت من زیادتر شد
به امام حسن عسکری ( ع ) عرض کردم : ( این آقازاده کیست که از باطن من خبر داد ؟ ) فرمود : هو ابنی و خلیفتی من بعدی : ( این کودک پسرم ، و جانشین من ، بعد از من می باشد ).
همان گونه که آن حضرت خبر داد ، خداوند مرا از شر ( عمرو ) حفظ کرد ، زیرا معتمد عباسی ، برادرش را فرستاد تا ( عمرو بن عوف ) را بکشد .
اثبات الرجعه فضل بن شاذان ، مطابق نقل اثباه الهداه ، ج 7 ، ص 356
حديث سلسلة الذهب چه حديثي است
حدیث سلسلة الذهب، حدیثی است که امام رضا(ع) هنگام ورود به نیشابور در مورد ولایت اهل بیت بعنوان شرط توحید بیان فرموده است. إسحاق بن راهوَیه گوید:
هنگامی که ابوالحسن الرضا(ع) به نیشابور رسید و خواست که آن جا را به قصد رفتن نزد مأمون ترک گوید، راویان حدیث، گردش را گرفتند و عرض کردند: ای پسر پیامبر خدا، از پیش ما می روی و برایمان حدیثی که از محضرتان فیضی بریم، نمی گویی؟! حضرت که در کجاوه نشسته بود سرش را بیرون آورد و فرمود: از پدرم، موسی بن جعفر شنیدم که می فرماید: از پدرم، جعفر بن محمّد شنیدم که می فرماید: از پدرم، محمّد بن علی شنیدم که می فرماید: از پدرم، علی بن الحسین شنیدم که می فرماید: از پدرم، حسین بن علی بن ابی طالب شنیدم که می فرماید: از پدرم، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب شنیدم که می فرماید: از رسول خدا(ص) شنیدم که می فرماید: از جبرئیل شنیدم که می فرماید: از خداوند جلّ جلاله شنیدم که می فرماید:
لا إلهَ إلَّا اللّهُ حِصنی، فَمَن دَخَلَ حِصنی أمِنَ مِن عَذابی. قالَ: فَلَمّا مَرَّتِ الرّاحِلَةُ نادانا: بِشُروطِها، و أنَا مِن شُروطِها؛[۱]
(کلمه) لا اله الا اللّه حصار من است و هرکس وارد حصار من شود از عذابم در امان است. اسحاق می گوید: چون شتر به راه افتاد حضرت با صدای بلند به ما فرمود:
اما این شرطهایی دارد و من از شرطهای آن هستم.
منابع:
1. التوحید، ج ۲۵، ص ۲۳
أمالی الصدوق، ص ۱۹۵، ح ۸
عیون أخبار الرضا(ع)، ج ۲، ص ۱۳۵، ح ۴؛
معانی الأخبار، ص ۳۷۱، ح ۱؛
ثواب الأعمال، ص ۲۱، ح ۱؛
گناهی که خداوند میبخشد...
آیت الله مجتهدی تهرانی(ره):
گناه دو نوع است:
یک وقت آدم لجبازی میکند، با خدا گردن کلفتی میکند و هیچ به فکر توبه هم نیست.
آنها کارشان خراب است.
ولی بعضیها گناه میکنند ولی پشیمانند. مرتب خودش رو میخوره که چرا همچنین کاری کردم.
آنهایی که سر جنگ دارند سخت توبهشون قبول میشود.
خدا میفرماید: به عزت و جمال خودم قسم که دیگه تو رو نمیبخشم.
خوش به حال کسی که در آن دنیا نامه عملشان را که میدهند میبیند گناه کرده ولی زیرش یک پشیمانی و استغفاره هم نوشته شده است.
استغفار کنید، نماز عصرکه خوندید 70 بار استغفار در تعقیب نماز عصر. شبها نماز شب میخونید 70 مرتبه استغفار وارد است. رسول خدا(ص) صبح به صبح استغفار میکردند با این که معصوم بودند.
سمباده و آینه
سمباده را که به فلز می کشی صیقل می خورد، صاف می شود، می شود مثل آینه؛
اما سمباده خودش فرسوده می شود؛ بی فایده و بی استفاده می شود، می شود زباله!
یادت باشد حسود مثال سمباده را دارد؛او مایه صیقل خوردن تو می شود؛تو را براق و برجسته می کند؛صفایی پیدا می کنی که مپرس!
ولی بیچاره حسود خود کساد و بی رونق می شود.
پس تا می توانی محسود باش یعنی کسی که به او حسد می برند؛ نه حسود ، تا آئینه تابان باشی نه سمباده فرسوده.
جالب است بدانی در زبان عرب حسد از ریشه “حسدل “است،و “حسدل"یعنی سمباده.
و برای اینکه حسود نباشی ویا اگر خدای ناکرده هستی و بخواهی آن را از خود دور کنی یک نسخه کوتاه که بر گرفته از کلام اهل بیت علیهم السلام است می گویم و آن را بکار بند!
ببین! نسبت به هر کس حسادت داری با او همانگونه رفتار کن که انگار هیچ حسادت نداری، به همین راحتی!
اگر حسادت نداشتی از او تعریف می کردی؟حالا هم هر چه می توانی تعریف کن!
تبریک می گفتی؟ حالا هم بگوهدیه می دادی؟هدیه بده!
باور کن طولی نمی کشد که حسد از خانه دلت رخت بر می بندد.
استاد محمد رضا رنجبر
السلام علیک یا امام رئوف
حضرت رضا (علیه السلام) فرمودند:
هر کس قادر بر کفاره گناهان خود نباشد صلوات بسیار بفرستد کهصلوات بر محمد و آل محمد
گناهان را می ریزد…
هدیه خدا ص22
جامع الاخبار ص 28
تفسير زهددرکلام جبرائیل(ع)
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله ـ در گفتگويى با جبرئيل عليه السلام ـ
گفتم: اى جبرئيل! تفسير زهد چيست؟
گفت: «زاهد ، كسى [و آنچه] را كه آفريدگارش دوست دارد ، دوست مى دارد و كسى را كه آفريدگارش او را ناخوش دارد ، ناخوش مى دارد و از حلال دنيا مى پرهيزد و به حرام آن ، توجّه نمى كند؛ زيرا حلال آن ، حساب دارد و حرامش كيفر. [ زاهد ، [همچنان كه به خويشتن رحم مى كند ، به همه مسلمانان ، رحم مى كند و همان گونه كه از لاشه گنديده بسيار بدبو ، دورى مى كند ، از سخن [بيجا [مى پرهيزد و همان گونه كه از آتش دورى مى كند كه مبادا او را فرا گيرد ، از حُطام دنيوى و زرق و برق آن ، دورى مى كند؛ آرزويش كوتاه است ، انگار كه مرگ خود را پيش چشم دارد».
معاني الأخبار : ص 261 ح 1 ، مشكاة الأنوار : ص 423 ح 1419 وفيه «كثرة الأكل» بدل «الكلام» ، عدّة الداعي : ص 85 عن الإمام الصادق عليه السلام رفعه إليه صلي الله عليه و آله نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 373 ح 19 ؛ كنز العمّال : ج 3 ص 208 ح 6191 نقلاً عن الديلمي عن أبي هريرة .
گزیده ای ازبیانات رهبر معظم انقلاب درمراسم تنفیذآقای روحانی
رهبر معظم انقلاب اسلامی :
ما کمبودهای فراوانی داریم این را از نظر دور نمیداریم انکار نمی کنیم لاکن انکار هم نکنیم که ظرفیتهای بسیاری هم در اختیار ماست ما می توانیم از این ظرفیت های بهره برداری نشده استفاده کنیم شما مسئولان کشور به خصوص مجموعه ای که به زودی تشکیل خواهد شد و هیئت دولت را تشکیل خواهد داد سبکان دار چنین نظام پرظرفیت هستید نظام جمهوری اسلامی یک نظام پرظرفیت و پر امکان و پر استعداد است
با کار جهادی و حمایت مردمی با انبوه سرمایههای مادی و معنوی که امروز در اختیار شماست میتوانید کشور را پیش بدهید من جهت گیری هایی را توصیه می کنم/ جهتگیری اول پرداختن به مشکلات مردم امروز در درجه اول مشکلات اقتصادی و معیشتی است این کار اول این است که باید انجام شود
جهت گیری دوم تعامل گسترده با دنیا این دل آن چیزیست که دشمنان ما دنبال آن هستند ما می توانیم با دنیای ارتباطات وسیع و گسترده ای داشته باشیم هم به دولتها و ملتهای دیگر کمک کنیم و هم از کمک آنها بهرهمند شویم این گونه حیات اجتماعی بشریّت پیش میرود
در برابر هر سلطنت طلبی با صلابت و قدرت ظاهر شوید امروز از همه متجاوز و وقیح تر رژیم ایالات متحده آمریکاست در مقابل اینها با صلابت و قدرت ظاهر شوید با پشتوانه اقتدار ملی و کمک این مردم می توانید از ترفندهای آنها جلوگیری کنید
چهار دهه تجربه فعالیت بین المللی به ما نشان میدهد که هزینه ی تسلیم در برابر قدرتهای زورگو به مراتب بیشتر است هزینه ایستادگی در مقابل آنهاست
به توفیق الهی و به حول و قوه الهی با استکبار و با نظام سلطه از سر تسلیم وارد نشدیم و بر سر خواسته های آنها با آنها سازش نکرده ایم و امروز به مراتب قدرتمندتر هستیم.
حکم لمس نام انبیا، ائمه و حضرت زهرا (سلام الله علیهم)
حديث سلسلة_الذهب چه حديثي است؟
حدیث سلسلة الذهب، حدیثی است که امام رضا(ع) هنگام ورود به نیشابور در مورد ولایت اهل بیت بعنوان شرط توحید بیان فرموده است. إسحاق بن راهوَیه گوید:
هنگامی که ابوالحسن الرضا(ع) به نیشابور رسید و خواست که آن جا را به قصد رفتن نزد مأمون ترک گوید، راویان حدیث، گردش را گرفتند و عرض کردند: ای پسر پیامبر خدا، از پیش ما می روی و برایمان حدیثی که از محضرتان فیضی بریم، نمی گویی؟! حضرت که در کجاوه نشسته بود سرش را بیرون آورد و فرمود: از پدرم، موسی بن جعفر شنیدم که می فرماید: از پدرم، جعفر بن محمّد شنیدم که می فرماید: از پدرم، محمّد بن علی شنیدم که می فرماید: از پدرم، علی بن الحسین شنیدم که می فرماید: از پدرم، حسین بن علی بن ابی طالب شنیدم که می فرماید: از پدرم، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب شنیدم که می فرماید: از رسول خدا(ص) شنیدم که می فرماید: از جبرئیل شنیدم که می فرماید: از خداوند جلّ جلاله شنیدم که می فرماید:
لا إلهَ إلَّا اللّهُ حِصنی، فَمَن دَخَلَ حِصنی أمِنَ مِن عَذابی. قالَ: فَلَمّا مَرَّتِ الرّاحِلَةُ نادانا: بِشُروطِها، و أنَا مِن شُروطِها؛[۱]
(کلمه) لا اله الا اللّه حصار من است و هرکس وارد حصار من شود از عذابم در امان است. اسحاق می گوید: چون شتر به راه افتاد حضرت با صدای بلند به ما فرمود:
اما این شرطهایی دارد و من از شرطهای آن هستم.
1. التوحید، ج ۲۵، ص ۲۳
أمالی الصدوق، ص ۱۹۵، ح ۸
عیون أخبار الرضا(ع)، ج ۲، ص ۱۳۵، ح ۴؛
معانی الأخبار، ص ۳۷۱، ح ۱؛
ثواب الأعمال، ص ۲۱، ح ۱؛
فرارمردم از علمادرآخرالزمان
ﻗَﺎﻝَ ﺭَﺳُﻮﻝُ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪِ صلي الله عليه و اله : ﺳَﻴَﺄْﺗِﻲ ﺯَﻣَﺎﻥٌ ﻋَﻠَﻰ ﺃُﻣﱠﱠﺘِﻲ ﻳَﻔِﺮﱡﱡﻭﻥَ ﻣِﻦَ ﺍﻟْﻌُﻠَﻤَﺎﺀِ ﻛَﻤَﺎ ﻳَﻔِﺮﱡﱡ ﺍﻟْﻐَﻨَﻢُ ﻋَﻦِ ﺍﻟﺬﱢﱢﺋْﺐِ ﺍﺑْﺘَﻠَﺎﻫُﻢُ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪُ ﺗَﻌَﺎﻟَﻰ ﺑِﺜَﻠَﺎﺛَﺔِ ﺃَﺷْﻴَﺎﺀَ ﺍﻟْﺄَﻭﱠﱠﻝُ ﻳَﺮْﻓَﻊُ ﺍﻟْﺒَﺮَﻛَﺔَ ﻣِﻦْ ﺃَﻣْﻮَﺍﻟِﻬِﻢْ ﻭَ ﺍﻟﺜﱠﱠﺎﻧِﻲ ﺳَﻠﱠﱠﻂَ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪُ ﻋَﻠَﻴْﻬِﻢْ ﺳُﻠْﻄَﺎﻧﺎً ﺟَﺎﺋِﺮﺍً ﻭَ ﺍﻟﺜﱠﱠﺎﻟِﺚُ ﻳَﺨْﺮُﺟُﻮﻥَ ﻣِﻦَ ﺍﻟﺪﱡﱡﻧْﻴَﺎ ﺑِﻠَﺎ ﺇِﻳﻤَﺎﻥٍ
ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺳﻮل ﺍﻛﺮﻡ (ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻭ ﺳﻠﻢ) ﻣﻲﻓﺮﻣﺎﻳﻨﺪ:
ﺯﻣﺎﻧﻰ ﺑﺮ ﺍﻣﺖ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ ﻛﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎﺀ ﮔﺮﻳﺰﺍﻥ ﺷﻮﻧﺪ، ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭﻯ ﻛﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺍﺯ ﮔﺮﮒ ﮔﺮﻳﺰﺍﻥ ﺍﺳﺖ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﻨﻴﻦ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﻯ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻪ ﻧﻮﻉ ﻋﺬﺍﺏ ﻣﺒﺘﻠﺎ ﻣﻰ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ:
1. ﺑﺮﻛﺖ ﻭ ﺭﺣﻤﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺑﺮﻣﻰ ﺩﺍﺭﺩ.
2.ﺣﻜﻤﻔﺮﻣﺎﺋﻰ ﻇﺎﻟﻢ ﻭ ﺑﻰ ﻣﺮﻭﺕ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻥﻫﺎ ﻣﺴﻠﻂ ﻣﻰ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ.
3. ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﮒ ﻭ ﺟﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ، ﺑﻰ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺭﻓﺖ.
ﻣﺴﺘﺪﺭﻙ ﺍﻟﻮﺳﺎﺋﻞ: ﺝ 11، ﺹ 376، ﺡ 13301
دیدگاه مولا علی (ع) در خصوص عقل
از نگاه امام علی (ع) عقل مهم ترین نعمتی است که خداوند به انسان ارزانی داشته است، و همین موهبت الهی، وجه تمایز انسان از چارپایان است .
انسانیت انسان به عقل او است . امام(ع) در حدیثی دیگر تفاوت انسان و حیوان و فرشته را بدین گونه بیان می فرمایند:
«خداوند در فرشتگان عقلی بدون شهوت نهاد، و در چارپایان شهوتی بدون عقل، و در فرزندان آدم هر دو را قرار داد . پس هر که عقلش بر شهوتش غالب گشت، از فرشتگان برتر است و هر کس شهوتش بر عقلش پیروز شد، از چارپایان بدتر است .»
منابع:
_ علل الشرایع /ص۴
_ مشکاة الانوار/ص۲۵۱
_ بحارالانوار/ج۶۰/ص۲۹۹
تلنگر....
گنجشکی با عجله و با تمام توان به آتش نزدیک میشد و برمیگشت!
پرسیدند : چه میکنی؟
پاسخ داد: در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب میکنم و آن را روی آتش میریزم…
گفتند: حجم آتش در مقایسه با آبی که تو میآوری بسیار زیاد است و این آب فایدهای ندارد
گفت: شاید نتوانم آتش را خاموش کنم، اما آن هنگام که خدا میپرسد: زمانی که دوستت در آتش میسوخت تو چه کردی؟
پاسخ میدهم: هر آنچه از من بر میآمد!
باز هم بگو خدایی در کار نیست!!
درمحضراستاد
آیتالله مجتهدی :
شخصی زیر درخت گردو ایستاده بود و میگفت: « خدایا! همه کارهایت درست است فقط نمیفهمم
چرا گردوی به این کوچکی را بالای این درخت بزرگ قرار دادهایولی هندوانه به آن بزرگی را لای بوته های کوچک!» همین طور که داشت با خدا درد دل میکرد ناگهان
بادی وزید و گردویی روی صورتش افتادو از بینی اش خون آمد او به خودش آمدوگفت: «خدایا کارت درست است اگر یک هندوانهبالای درخت بود، معلوم نبود چه بلایی سرم می آمد!»
نتیجه زیارت امام رضا (علیه السلام)
آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی (ره) نقل می کنند :
شب اول قبر آيتالله شيخ مرتضی حائری برايش نماز ليلة الدّفن خواندم، همان نمازی که در بين مردم به نماز وحشت معروف است.
بعدش هم يک سوره ياسين قرائت کردم و ثوابش را به روح آن عالم هديه کردم .
چند شب بعد او را در عالم خواب ديدم. حواسم بود که از دنيا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنيايي چه خبر است؟!
پرسيدم: آقای حائری، اوضاعتان چطور است؟
آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می آمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه، انگار که از گذشتهای دور صحبت کند شروع کرد به تعريف کردن…
وقتي از خيلي مراحل گذشتيم، همين که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگي و سبکي از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اينکه لباسي را از تنت درآوري. کم کم ديگر بدن خودم را از بيرون و به طور کامل ميديدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، اين بود که رفتم و يک گوشهاي نشستم و زانوي غم و تنهايي در بغل گرفتم.
ناگهان متوجه شدم که از پايين پاهايم، صداهايي ميآيد. صداهايي رعبآور و وحشتافزا! صداهايی نامأنوس که موهايم را بر بدنم راست ميکرد. به زير پاهايم نگاهي انداختم. از مردمي که مرا تشيع و تدفين کرده بودند خبري نبود. بياباني بود برهوت با افقي بيانتها و فضايي سرد و سنگين و دو نفر داشتند از دور دست به من نزديک ميشدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشي که زبانه ميکشيد و مانع از آن ميشد که بتوانم چشمانشان را تشخيص دهم. انگار داشتند با هم حرف ميزدند و مرا به يکديگر نشان ميدادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزيدن. خواستم جيغ بزنم ولي صدايم در نميآمد. تنها دهانم باز و بسته ميشد و داشت نفسم بند ميآمد. بدجوري احساس بی کسی و غربت کردم
گفتم خدايا به فريادم برس! خدايا نجاتم بده، در اينجا جز تو کسی را ندارم….
همين که اين افکار را از ذهنم گذرانيدم متوجه صدايی از پشت سرم شدم.
صدايی دلنواز، آرامش بخش و روح افزا و زيباتر از هر موسيقی دلنشين!
سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگريستم، نوری را ديدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من ميآمد.
هر چقدر آن نور به من نزديکتر ميشد آن دو نفر آتشين عقبتر و عقبتر ميرفتند تا اينکه بالاخره ناپديد گشتند.
نفس راحتي کشيدم و نگاه ديگري به بالاي سرم انداختم. آقايي را ديدم از جنس نور !
نوری چشم نواز و آرامش بخش.
ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نميتوانستم حرفي بزنم و تشکري کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زيبايش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسيد: آقای حائری! ترسيدی ؟
من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسيدم، آن هم چه ترسي! هرگز در تمام عمرم تا به اين حد نترسيده بودم. اگر يک لحظه ديرتر تشريف آورده بوديد حتماً زهره ترک ميشدم و خدا ميداند چه بلايي بر سر من ميآوردند.
بعد به خودم جرأت بيشتر دادم و پرسيدم: راستي، نفرموديد که شما چه کسي هستيد.
و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می نگريستند فرمودند:
من علی بن موسی الرّضا هستم. آقای حائری! شما ۷۰ مرتبه به زيارت من آمديد من هم ۷۰ مرتبه به بازديدت خواهم آمد، اين اولين مرتبهاش بود ۶۹ بار ديگر هم خواهم آمد.
حد ضرورت رعایت قبله
سوال: حد ضرورت رعایت قبله در نماز چیست؟
پاسخ:
کسی که نماز واجب را ایستاده می خواند، لازم نیست هنگام ایستادن نوک انگشتان پایش رو به قبله باشد یا موقع نشستن سر زانوهایش به طور دقیق رو به قبله قرار گیرد؛ بلکه همین اندازه که بگویند: رو به قبله ایستاده یا نشسته کفایت می کند.
آیات عظام: سیستانی و صافی: باید سینه و شکم و صورت او رو به قبله باشد و احتیاط مستحب آن است که انگشتان پای او هم رو به قبله باشد؛ به طوری که بگویند: پای او رو به قبله است.
برگرفته از کتاب «رساله مصور»، ج 2، ص 39.