تاثير شير دادن كودك در حال وضو
شيخ مرتضي انصاري(متوفي 1281ه.ق.) كه در نجف اشرف مدفون است، از علما و مراجع برجسته قرن سيزدهم بود و كتابهاي درسي«مكاسب» و«رسائل» كه در حوزههاي علميه تدريس ميشود، از تأليفات ايشان ميباشد.
وي زاهد و عابدي بي مانند بود و از نظر علم و جنبههاي معنوي، يگانه عصر به حساب ميآمد. وقتي به مادرش گفتند: «فرزندت به درجات عالي علم و تقوا رسيده است»
وي در پاسخ گفت: «من در انتظار آن بودم كه فرزندم ترقي بيشتري داشته باشد. زيرا من به او شير ندادم مگر اين كه با وضو بودم، و حتي در شبهاي سرد زمستان هم بدون وضو او را شير نميدادم.»
مرتضي انصاري، زندگاني و شخصيت انصاري، ص57.
علی(ع) از زبان علی(ع)
امام علی(علیه السلام) :
همانا من شما را به طاعتی وانمی دارم، مگر آنکه خود، جلوتر از شما آن را انجام می دهم و از گناهی بازنمی دارم، جز آنکه خودم پیش از شما از آن بازمی ایستم.[1]
همانا من روزی خود را به تمامی می ستانم و با نفس خود می جنگم و به قسمت و بهره خود می رسم.[2]
من یار و برادر مهربان پیامبر خدایم و پیشگام در اسلام و شکننده بت ها و ستیزنده با کافران و براندازنده دشمنان دین.[3]
من رهنمایم، رهیافته ام، پدر یتیمان و مستمندانم، سرپرست بیوه زنانم، پشت و پناه هر ناتوانی هستم و مأمن هر وحشت زده ای. من ره نمای مؤمنان به سوی بهشتم، ریسمان استوار خدایم، حلقه و دستاویز محکم خدایم و کلمه تقوا. من چشم خدایم و زبان راستگوی او و دست او.[4]
من نخستین کسی هستم که با پیامبر نماز گزارد.[5]
دانشی در سینه پنهان دارم که اگر آن را آشکار سازم، همچون ریسمان های دلو آویخته در چاهی عمیق، به لرزه درآیید.[6]
منابع:
1. حریری، محمد یوسف، علی(ع) مرد حماسه ها، تهران، بعثت، 1351، 196 صفحه.
2. حکیمی، محمود، داستان هایی از زندگی امام علی بن ابی طالب(ع)، تهران، نامک، 1376، 191 صفحه.
3. خلیلی، محمدعلی، زندگانی حضرت علی(ع)، امیرالمؤمنین، تهران، اقبال، 1374، 504 صفحه.
4. دستباز، هادی، حماسه خورشید: 23 فصل از زندگی علی(ع)، قم، دارالفکر، 1343، 233 صفحه.
5. دفتر مشاور رئیس سازمان صداوسیما در امور جوانان، 110 داستان دوران جوانی امیرالمؤمنین، امام علی(ع)، تهران، سروش، 1380، 136 صفحه.
6. دوانی، علی، امیرالمؤمنین خلیفه الله، صدیق اکبر و فاروق اعظم، تهران، مطهر، 1382، 207 صفحه.
داستان شاهزاده فراری و میرداماد طلبه جوان
شب، طلبه جوانی به نام محمدباقر در اتاق خود در حوزه علمیه مشغول مطالعه بود به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که ساکت باشد.
دختر گفت: شام چه داری؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر در گوشه ای از اتاق خوابید و محمد به مطالعه خود ادامه داد.
از آن طرف چون این دختر فراری شاهزاده بود و بخاطر اختلاف با زنان دیگر از حرمسرا فرار کرده بود لذا شاه دستور داده بود تا افرادش شهر را بگردند ولی هر چه گشتند پیدایش نکردند.
صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد، ماموران شاهزاده خانم را همراه محمد باقر به نزد شاه بردند!
شاه عصبانی پرسید: چرا شب به ما اطلاع ندادی و .. محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد.
شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید: چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟
محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و … . لذا علت را پرسید طلبه گفت:
چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه مینمود هر بار که نفسم وسوسه میکرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع میگذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمان و شخصیتم را بسوزاند.
شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند.
از مهمترین شاگران وی می توان به ملا صدرا اشاره نمود.
↸نفس اماره یکی از عواملی است که انسان را به ارتکاب گناه وسوسه می کند.
قران کریم میفرماید:
نفس اماره به سوی بدیها امر می کند مگر در مواردی که پروردگار رحم کند. «سوره یوسف آیه 53»
انسانهایی که در چنین مواردی به خدا پناه میبرند خداوند متعال آنها را از گزند نفس اماره حفط میکند و به جایگاه ارزشمندی میرساند.
منبع: کتاب آموزههای وحی در قصههای تربیتی، مولف عبدالکریم پاک نیا، انتشارات فرهنگ
درمحضراستاد
چوب این برخورد غلط را خوردم. هر چند آن شب در پی کار خوب و پسندیده بودم.
آیت الله بهاء الدینی نقل می کنند ” در دوران جوانی شبی دیر وقت به خانه برگشتم، به طوری که یک ساعت بیشتر به اذان صبح نمانده بود!
هنگامی که وارد خانه شدم، مادرم را چنان ناراحت و آشفته خاطر دیدم که ناگهان به سوی من آمد و گفت: چرا این قدر دیر کردی؟!
از ناراحتی و نگرانی تا الان نخوابیده ام. و بنده با غرور جـوانی ای کـه داشتم، به جـای اظهار محبت و عذرخواهی از ایـشان گفتم: بی خود نخوابیده اید، می خواستید بخوابید.
اما چندی نگذشت که چوب این برخورد غلط را خوردم. هر چند آن شب در پی کار خوب و پسندیده بودم، ولی به خاطر پایمال کردن حقوق دیگران و اذیت پدر و مادر تنبیه شدم..
دریای عرفان ،آیت الله بهاءالدینی 5، ص26
۸Yas110: رهبرانقلاب: #ازدواج اگر چنانچه با محبت بود،بیمهریه هم متزلزل نمیشود.ولی اگر چنانچه بر مبنای زرنگی و فریب بود،مرد بدجنس زورگو،کاری خواهدکرد که بتواند از زیربار #مهریه هم فرار کن ذی الحجه سال ۶۰ هجری حرکت امام حسین(ع) از شهر مکه معظمه به شهر کوفه
چرا امام حسین(ع) قیام خود را در حالی که سیل جمعیت در مکه درحال انجام مناسک حج بودند شروع و حج خود را رها کرده و روانه کوفه شدند؟
این سخن که امام حسین(ع) حجّ خود را نیمه تمام گذاشت، سخن نادرستى است؛ زیرا امام(ع) طبق آنچه گفته شد،در روز هشتم ذى حجه «یوم الترویه» از مکّه خارج شد.در حالىکه اعمال حجّ - که با احرام در مکّه و وقوف در عرفات شروع مى شود - از شب نهم ذى حجه آغاز مى شود. بنابراین، امام(ع) اصولاً وارد اعمال حج نشده بود، تا آن را نیمه تمام گذارد.
بله، مسلماً حضرت(ع) در هنگام ورود به مکّه، عمره مفرده انجام داد. چه بسا در طول اقامت چند ماهه ی خود در مکّه و احتمالاً در فاصله هاى مختلف، اقدام به انجام اعمال عمره کرده بود. اما انجام اعمال عمره مفرده، به معناى ورود در اعمال حجّ نمى شود. در برخى از روایات تنها از انجام عمره مفرده از سوى امام(ع) سخن به میان آمده است.(۱)
گرچه معروف و مشهور است و در برخی کتاب ها مانند الارشاد شیخ مفید آمده که حضرت(ع) حج خود را تبدیل به عمره کرد . طواف و سعی انجام داد و از احرام بیرون آمد چون نمی توانست حج خود را تکمیل کند. (۲)
ولی به نظر بعید می آید که حضرت(ع) به احرام حج محرم شده باشد، چون کسی که می خواهد اعمال حج را انجام دهد ، روز هشتم یا روز نهم ذی الحجه محرم می شود . جهتی برای محرم شدن زودتر از موعد مقرر نیست.
برای تایید این مطلب روایاتی درکافی نقل شده که به برخی اشاره می کنیم:
“عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع):
أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ خَرَجَ فِی أَشْهُرِ الْحَجِّ مُعْتَمِراً ثُمَّ رَجَعَ إِلَى بِلَادِهِ قَالَ لَا بَأْسَ وَ إِنْ حَجَّ فِی عَامِهِ ذَلِکَ وَ أَفْرَدَ الْحَجَّ فَلَیْسَ عَلَیْهِ دَمٌ فَإِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع خَرَجَ قَبْلَ التَّرْوِیَةِ بِیَوْمٍ إِلَى الْعِرَاقِ وَ قَدْ کَانَ دَخَلَ مُعْتَمِراً(۳)
از امام صادق(ع)نقل شده :
امام حسین(ع) قبل از روز هشتم ذی الحجه از مکه خارج شد، در حالی که قبلا در ماه حج با احرام عمره ، به قصد انجام عمره وارد مکه شده بود و عمره انجام داده بود.
از این روایت بر نمی آید که حضرت(ع) حج خود را تبدیل به عمره کرده باشد.
در روایت دیگر امام صادق(ع) فرمود :
“قَدِ اعْتَمَرَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ(ع) فِی ذِی الْحِجَّةِ ثُمَّ رَاحَ یَوْمَ التَّرْوِیَةِ إِلَى الْعِرَاقِ وَ النَّاسُ یَرُوحُونَ إِلَى مِنًى وَ لَا بَأْسَ بِالْعُمْرَةِ فِی ذِی الْحِجَّةِ لِمَنْ لَا یُرِیدُ الْحَجَّ"(۴)
امام حسین(ع) در ماه ذی الحجه عمره انجام داد . سپس در روز ترویه (هشتم) به سوی عراق حرکت کرد . کسی که نمی خواهد حج انجام دهد ،می تواند عمره انجام دهد.
پس مسلماً حضرت(ع)در هنگام ورود به مکّه، عمره مفرده انجام داده است ؛ چه بسا در طول اقامت چند ماهه خود در مکّه و احتمالاً در فاصله هاى مختلف، اقدام به انجام اعمال عمره کرده بود. اما انجام اعمال عمره مفرده، به معناى شروع اعمال حجّ نیست.
وادامه مطلب اینکه با وجود آن که یکى از علل انتخاب مکّه، داشتن فرصت مناسب براى تبلیغ دیدگاه و دعوت به جهاد با یزید بود؛ چرا در این شرایط زمانى ویژه - که اوج حضور حاجیان از سرتاسر نقاط مختلف در مکّه، عرفات و منا است و بهترین فرصت تبلیغى براى آن حضرت فراهم آمده است - ناگهان مکّه را ترک کرد؟
تأملی در تاریخ اسلام:
مى توان علل این تصمیم ناگهانى را چنین ذکر کنیم :
احتمال خطر جانى:
از برخى عبارات امام(ع) - که در مقابل دیدگاه شخصیتهاى مختلفى که با بیرون رفتن حضرت از مکّه و حرکت به سوى کوفه مخالف بودند، ابراز شده - بر مى آید که امام(ع) ماندن بیش تر در مکّه را مساوى با بروز خطر جانى براى خود مى دانست؛ چنان که در جواب ابن عباس مى فرماید:
«کشته شدن در مکانى دیگر براى من دوست داشتنى تر از کشته شدن در مکّه است»(۵)
ونیز به عبداللَّه بن زبیر فرمود:
«به خداوند سوگند! اگر یک وجب خارج از مکّه کشته شوم، براى من دوست داشتنى تر است، تا آن که به اندازه ی یک وجب در داخل مکّه کشته شوم. به خداوند سوگند! اگر به لانه اى از لانه جانوران پناه برم، مرا از آن بیرون خواهند کشید تا آن چه را از من مى خواهند، به دست آورند»(۶)
نیز به برادرش محمد حنفیه، به صراحت از قصد ترور یزید در محدوده حرم امن الهى نسبت به جان خود سخن به میان آورد. بالاخره در بعضى از متون به صراحت سخن از این مطلب به میان آمده که یزید، عده اى را همراه با سلاحهاى فراوان براى ترور امام در مکّه فرستاد.(۷)
شکسته نشدن حرمت حَرَم :
در ادامه برخى از عبارات پیش گفته، تذکّر این نکته از سوى امام حسین علیه السلام وجود داشت که نمىخواهد حرمت حرم امن الهى، با ریخته شدن خون او در آن شکسته شود؛ گرچه در این میان گناه بزرگ از آن قاتلان و جنایتکاران اموى باشد.
آن حضرت این مطلب را در برخورد با عبداللَّه بن زبیر و به گونه تعریضآمیز نسبت به او - که بعدها در مکّه موضع گرفته و لشکریان یزید حرمت حرم را خواهند شکست - به صراحت بیان مىدارد. ایشان در جواب ابن زبیر مىفرماید:.«پدرم (على علیه السلام ) براى من نقل کرد که در مکّه قوچى است که به وسیله آن حرمت شهر شکسته مىشود و من دوست ندارم که مصداق آن قوچ باشم.(۸)
منابع :
۱)وسائل الشیعه، ج۱، ص۲۴۶ کتاب حج،باب ۷
۲)الارشاد مفید، ج۲، ص۶۸
۳-۴)الکافی،ج۴،ص۵۳۶
۵)البدایه و النهایه،ج۸ ،۱۵۹
۶)وقعه الطف،ص۱۵۲
۷)لهوف،ص۸۲
۸)الکامل فى التاریخ،ج۲،ص۵۴۶
سازماندهیِ فرهنگیِ امام باقر (ع)
در مورد زندگی امام باقر (ع) به دو نکته می توان اشاره کرد:
1) مبارزه آن حضرت با تحریف در معارف اسلامی و احکام اسلامی. مقصود از مبارزه با تحریف این است که دین مقدس اسلام اساساً با معارف و احکامی که دارد و با آیات قرآن برای جامعه اسلامی خصوصیاتی را و شرایطی را مقرر کرده، برای دنیای انسانی و زندگی بشر که اگر مردمی آن معارف را بدانند و به آن پایبند باشند، ممکن نیست بعضی چیزها (حکومت ستمگران و فجار و …) را تحمل کنند. اما در دورانی زمامدارانی به عنوان خلافت پیامبر بر سر کار آمدند که شایسته آن مسند نبودند؛ به دلیل وجود ظلم، فساد و تبعیض و انحراف های گوناگون به شیوه های مختلف (فریب دادن چهره های موجّه و فقها و علما، …).
2) تشکل؛ یعنی تغییر فرهنگی و مبارزه فرهنگی به دو شیوهء «پاشیدن بذر معارف اسلامی و حفظ آن». لذا یکی از کارهای حضرت این بود که افرادی را از شاگردان و دوستان خود تربیت کند، بالا بیاورد، به صورت اختصاصی آنها را مورد توجه قرار بدهد، بعد آنها را به همدیگر وصل کند و در سرتاسر دنیای اسلام آنها را به عنوان یک قطب، رکن، به عنوان وکیل و نائب خود بگذارد که آنها کار آن حضرت را دنبال کنند و ادامهء تبلیغات آن حضرت را به عهده بگیرند.
این «سازماندهی پنهانی» امام باقر بود که از زمان قبل از امام باقر شروع شده بود، اما در زمان آن حضرت هیجان بیشتری پیدا کرد و البته در زمان امام صادق و امام موسی بن جعفر به اوج خودش رسید.
برگرفته از: انسان 250 ساله؛ بیانات مقام معظم رهبری درباره زندگی سیاسی ـ مبارزاتی ائمه معصومین علیهم السلام.
علی(ع) از زبان علی(ع)
همانا من شما را به طاعتی وانمی دارم، مگر آنکه خود، جلوتر از شما آن را انجام می دهم و از گناهی بازنمی دارم، جز آنکه خودم پیش از شما از آن بازمی ایستم.[1]
همانا من روزی خود را به تمامی می ستانم و با نفس خود می جنگم و به قسمت و بهره خود می رسم.[2]
من یار و برادر مهربان پیامبر خدایم و پیشگام در اسلام و شکننده بت ها و ستیزنده با کافران و براندازنده دشمنان دین.[3]
من رهنمایم، رهیافته ام، پدر یتیمان و مستمندانم، سرپرست بیوه زنانم، پشت و پناه هر ناتوانی هستم و مأمن هر وحشت زده ای. من ره نمای مؤمنان به سوی بهشتم، ریسمان استوار خدایم، حلقه و دستاویز محکم خدایم و کلمه تقوا. من چشم خدایم و زبان راستگوی او و دست او.[4]
من نخستین کسی هستم که با پیامبر نماز گزارد.[5]
دانشی در سینه پنهان دارم که اگر آن را آشکار سازم، همچون ریسمان های دلو آویخته در چاهی عمیق، به لرزه درآیید.[6]
منابع:
1. حریری، محمد یوسف، علی(ع) مرد حماسه ها، تهران، بعثت، 1351، 196 صفحه.
2. حکیمی، محمود، داستان هایی از زندگی امام علی بن ابی طالب(ع)، تهران، نامک، 1376، 191 صفحه.
3. خلیلی، محمدعلی، زندگانی حضرت علی(ع)، امیرالمؤمنین، تهران، اقبال، 1374، 504 صفحه.
4. دستباز، هادی، حماسه خورشید: 23 فصل از زندگی علی(ع)، قم، دارالفکر، 1343، 233 صفحه.
5. دفتر مشاور رئیس سازمان صداوسیما در امور جوانان، 110 داستان دوران جوانی امیرالمؤمنین، امام علی(ع)، تهران، سروش، 1380، 136 صفحه.
6. دوانی، علی، امیرالمؤمنین خلیفه الله، صدیق اکبر و فاروق اعظم، تهران، مطهر، 1382، 207 صفحه.
معرفی فرزندان رهبرمعظم انقلاب حضرت امام خامنه ای
ایشان اکنون دارای ۶ فرزند هستند.
نام خانوادگی همسر ایشان«خجسته» است.
نام دخترانشان بشری و هدی،
نام فرندان پسرشان سید مصطفی، سیدمجتبی، سیدمسعود و سیدمیثم است.
دو تن از فرزندان پسر ایشان ۸ سال در جبهههای جنگ ایران و عراق حضور داشتند.
یکی از دختران ایشان همسر فرزند آیت الله محمدی گلپایگانی رئیس دفتر رهبری است که ضمن آراستگی به لباس شریف روحانیت و علم دین در دانشگاههای کشور نیز به تدریس متون حقوقی به زبان فرانسه اشتغال دارند
دختر دیگر ایشان همسر فرزند آیت الله باقری کنی از علمای تهران است.
سید مصطفی فرزند بزرگ ایشان با دختر آیتالله خوشوقت ازدواج کرده است.
سید مجتبی داماد دکتر غلامعلی حداد عادل است.
سید مسعود نیز با فرزند آیتالله خرازی و خواهر صادق خرازی ازدواج کرده است.
سید میثم کوچکترین فرزند ایشان نیز به ازدواج دختر آقای لولاچیان از بازاریان متدین در آمده است.
مقام معظم رهبری همچون امام راحل فرزندان خود را از فعالیت های سیاسی و اقتصادی مبرا داشته و به ایشان توصیه کرده اند که در کارهای اقتصادی وارد نشوند.
حجتالاسلام و المسلمین احمد مروی در این رابطه چنین بیان داشتند:
ایشان چهار فرزند پسر دارند که هر چهار نفر، طلبه و معمم هستند و حقیقتاً هم درس میخوانند.
خوب هم درس میخوانند.
من با اینها مأنوسم،این توفیق را دارم. اُنسی دارم، نشست داریم، صحبت میکنیم.
یکبار ندیدهام که اینها راجع به پولی، امکاناتی و چیزهای از این قبیل صحبت بکنند.
گویی افرادی معمولی هستند و پدرشان هم یک فرد معمولی است.
فرزندانشان بیشتر همین مسائل درس و بحث برایشان مطرح است و نگرانیهایی که نسبت به مردم و نسبت به زندگی طلاب و نسبت به قضایای دیگر دارند، همان دغدغههایی است که خود آقا دارند این خیلی ارزش دارد که امکانات باشد و موقعیت فراهم باشد وهیچ اقبالی به آن نشان داده نشود.
این خیلی ارزشمند است.
برای خود حضرت آقا، همه رقم امکانات هست ولی هیچ اقبالی ما نمیبینیم. نه خودشان، نه خانوادهشان!
قطعاً خود حضرت آقا دوست ندارند که بستگانشان و مخصوصاً آقازادههایشان در کارهای اقتصادی باشند، قطعاً این را آقا نمیپسندند.
خود اینها هم، هیچ رغبتی و هیچ اقبالی ندارند.
حالا به هر صورت این جور تربیت شدهاند که هیچ اقبالی به این چیزها ندارند.
هر چهار پسر حضرت آقا مستأجر هستند.
متاسفانه برخی از رادیوهای بیگانه اقدام به پخش شایعات میکنند جهت تضعیف انقلاب و بد بین کردن مردم نسبت به رهبرشان دوستان لطفا در این خصوص هوشیار باشید که دشمن در حال عملیات روانی و بی اعتماد سازی در شماست .
هرجا که نمک بخوریم نمکدان نمی شکنیم!
در اصفهان شخص تاجری در همسایگی یکی از اشرار زندگی می کرد . این شخص شبها افراد لا ابالی را در خانه اش جمع می کرد و سر و صدا به راه می انداخت .
شخص تاجر که فردی نماز شب خوان و متدین بود از دست این جوان ناراحت شد ، پیش مرحوم ملا محمد تقی مجلسی آمد و از دست همسایه اش که رئیس اشرار بود و شبها عربده و داد و بیداد راه می انداخت و مزاحمت ایجاد می کرد شکایت کرد.
ملا محمد تقی مجلسی فرمود یک شب این افراد را برای صرف شام به خانه ات دعوت کن ، من هم به خانه ات می آیم .شخص تاجر رئیس اشرار را به همراه نوچه ها و اطرافیان او را برای شام به خانه اش دعوت می کند .
آنها هم قبول کرده و به خانه او می آیند ، در حالی که خبر نداشتند قرار است علامه مجلسی هم به مجلس بیاید .
ناگاه مرحوم علامه وارد اتاق شد و مستقیم رفت پیش رئیس اشرار نشست . بعد از سلام و احوالپرسی با او گرم گرفت و پرسید :
وضع و مرام شما در زندگی چگونه است؟
برنامه تان در زندگی چیست؟
آن شخص هم با زبان مخصوص افراد داشی و لات می گوید مرام ما این است که هرجا که نمک بخوریم نمکدان نمی شکنیم.
علامه مجلسی می فرماید : دروغ میگویی! رئیس اشرار گفت : چطور؟!
علامه می گوید : تو مگر یک عمر نمک خدا را نخورده ای ؟چرا نمکدان می شکنی؟!
تو که میگویی من نمکدان نمی شکنم ، پس این کارها چیست که انجام می دهی؟
رئیس اشرار با شنیدن همین یک کلمه منقلب شد و از همه بدی هایی که کرده بود توبه کرد . به دنبال او هم تمامی افرادش توبه کردند.
در محضر آیت الله مجتهدی رحمه الله علیه ، جلد اول ، ص 339 ]
اعجاز در کلام امیر(علیه السلام)
علی بن ابیطالب بعد از رسول الله از فصیح ترین وبلیغ ترین مردم بود. این مطلب را در سخنان آن حضرت می توان یافت. سخنان آن حضرت دارای جذبه منحصر به فرد و شیرینی خاصی است. اجزای سخنان او متناسب و به هم پیوسته و در جمال صورت و کمال معنا به هم مرتبط و پیوند خورده است. بلاغت و فصاحت کلام او نشان در قوت فکر و توانایی ذهنی و کثرت علمی و فوق العاده آن حضرت می باشد. زیرا با داشتن آن ها می توان دقایق معانی را در حافظه خود حاضر کرد و آن را به طور روان در قالب الفاظ مانوس و جذاب بیان نمود.
آن حضرت در سخنوری، کار را به اعجاز رساند، به طوری که گاه خطبه هایی را ایراد می نمود که در آن ها حرف «الف » و یا علامت «نقطه » نبود، از باب نمونه از خطبه ذیل که در آن هیچ نقطه به کار برده نشده است، چند سطری بیان می شود: «الحمدلله الملک المحمود المالک الودود و مصور کل مولود و مآل کل مطرود و ساطح المهار و مؤطل الاطواد و مرسل الامطار و مسهل الاوطار عالم الاسرار و مدرکها مدمرالاملاک و مهلکها و مکور الدهور و مکررها و مورد الامور و مصدرها عم سماحه و کمل رکابه و همل وطاع السؤال و الامل واوسع الرمل…»
منبع:
علی کیست ،ص ۲۰۴
نقش دانشمندان مسلمان در رشد علم شیمی
محمدابن زکریای رازی :
محمد ابن زکریای رازی، کتاب « سرالاسرار» را نوشت. ممکن است این کتاب نوعی کتاب جادوگری به نظر آید؛ اما در واقع دربارۀ تهیۀ مواد شیمیایی و کاربرد آن هاست. رازی در این کتاب نشان داده است که در گروه بندی دقیق موادطبیعی از همۀ پیشینیان خود، از جمله جابر ابن حیان، بزرگ تر است. او مواد را به سه گروه زمینی، گیاهی و حیوانی تقسیم کرد و تعدادی از موادمصنوعی مانند اکسیدسرب، سودسوزآور و انواع آلیاژ را به این مواد افزود.
رازی همچنین با نوشتن تجربه ها، و شرح همۀ فرایندها و دستگاه های مورد استفادۀ خویش نسبت به دیگران برتری یافت. از کتاب سرّالاسرار چنین بر می آید که او بیش از 1100سال پیش به تقطیر، آهکی کردن و تبلور دست زده است.
او همچنین برای نخستین بار آزمایشگاهی به معنای امروزی آن ایجاد کرد و با این کار شیمی جدید را بنیان نهاد. رازی بیش از بیست ابزار را که بسیاری از آنها امروزه نیز به کار می روند، طراحی و توصیف کرد و بکار برد؛ از جمله: بوتۀ ذوب فلزات، دستگاه قرع و انبیق و سر دستگاه تقطیر با لولۀ خروجی و نیز انواع کوره.
نتیجه زیارت امام رضا (علیه السلام)
آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی (ره) نقل می کنند :
شب اول قبر آيتالله شيخ مرتضی حائری برايش نماز ليلة الدّفن خواندم، همان نمازی که در بين مردم به نماز وحشت معروف است.
بعدش هم يک سوره ياسين قرائت کردم و ثوابش را به روح آن عالم هديه کردم .
چند شب بعد او را در عالم خواب ديدم. حواسم بود که از دنيا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنيايي چه خبر است؟!
پرسيدم: آقای حائری، اوضاعتان چطور است؟
آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می آمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه، انگار که از گذشتهای دور صحبت کند شروع کرد به تعريف کردن…
وقتي از خيلي مراحل گذشتيم، همين که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگي و سبکي از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اينکه لباسي را از تنت درآوري. کم کم ديگر بدن خودم را از بيرون و به طور کامل ميديدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، اين بود که رفتم و يک گوشهاي نشستم و زانوي غم و تنهايي در بغل گرفتم.
ناگهان متوجه شدم که از پايين پاهايم، صداهايي ميآيد. صداهايي رعبآور و وحشتافزا! صداهايی نامأنوس که موهايم را بر بدنم راست ميکرد. به زير پاهايم نگاهي انداختم. از مردمي که مرا تشيع و تدفين کرده بودند خبري نبود. بياباني بود برهوت با افقي بيانتها و فضايي سرد و سنگين و دو نفر داشتند از دور دست به من نزديک ميشدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشي که زبانه ميکشيد و مانع از آن ميشد که بتوانم چشمانشان را تشخيص دهم. انگار داشتند با هم حرف ميزدند و مرا به يکديگر نشان ميدادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزيدن. خواستم جيغ بزنم ولي صدايم در نميآمد. تنها دهانم باز و بسته ميشد و داشت نفسم بند ميآمد. بدجوري احساس بی کسی و غربت کردم
گفتم خدايا به فريادم برس! خدايا نجاتم بده، در اينجا جز تو کسی را ندارم….
همين که اين افکار را از ذهنم گذرانيدم متوجه صدايی از پشت سرم شدم.
صدايی دلنواز، آرامش بخش و روح افزا و زيباتر از هر موسيقی دلنشين!
سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگريستم، نوری را ديدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من ميآمد.
هر چقدر آن نور به من نزديکتر ميشد آن دو نفر آتشين عقبتر و عقبتر ميرفتند تا اينکه بالاخره ناپديد گشتند.
نفس راحتي کشيدم و نگاه ديگري به بالاي سرم انداختم. آقايي را ديدم از جنس نور !
نوری چشم نواز و آرامش بخش.
ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نميتوانستم حرفي بزنم و تشکري کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زيبايش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسيد: آقای حائری! ترسيدی ؟
من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسيدم، آن هم چه ترسي! هرگز در تمام عمرم تا به اين حد نترسيده بودم. اگر يک لحظه ديرتر تشريف آورده بوديد حتماً زهره ترک ميشدم و خدا ميداند چه بلايي بر سر من ميآوردند.
بعد به خودم جرأت بيشتر دادم و پرسيدم: راستي، نفرموديد که شما چه کسي هستيد.
و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می نگريستند فرمودند:
من علی بن موسی الرّضا هستم. آقای حائری! شما ۷۰ مرتبه به زيارت من آمديد من هم ۷۰ مرتبه به بازديدت خواهم آمد، اين اولين مرتبهاش بود ۶۹ بار ديگر هم خواهم آمد.
«مـرنج و مـرنجـان»
آیت الله مجتهدی (ره):
موعظه ی حاج شیخ حسنعلی نخودکی رو گوش بدید ، یه کتاب هست:
«مرنج و مرنجان»
گفتن مرنجانش راحته، من یه کاری کنم که شما از دست من ناراحت نشین ، مالِ شما رو نخورم، غیبت شما رو نکنم ، بی احترامی نکنم
ولی مرنج رو چیکار کنم ، اون آقا به من اهانت کرده چیکار کنم، فرمودند که: «خودت رو کسی ندون!»
علت اینکه ماها می رنجیم اینه که خودمونو کسی میدونیم، یکی صبح به آیت الله خوانساری فحش داد، آیت الله خوانساری همینطوری بهش نگاه کرد، نزدیک ظهر گفت: اجازه می فرمایید به نماز بروم، اجازه نماز گرفت بره مسجد، ابداَ ناراحت نشد.
آیت الله حائری فرمودند همه کلاس ها را با آیت الله خوانساری رفتم ولی یه کلاس عقبم، آیت الله خوانساری عصبانی نمیشن ولی من عصبانی میشم.
موقع عصبانیت این کارها را بکنید
آیت الله بروجردی نذر کرد که اگر یک وقت عصبانی شدم یکسال روزه بگیرم. چون ایشان عصبانی می شد. سیدها نوعا جوشی هستند و گاهی عصبانی می شوند.
یک وقت آیت الله بروجردی عصبانی شده بود، با عصا دنبال خادمش حاج احمد کرده بود. بعد دید که بد است برای یک مرجع اینجور عصبانیت، بد است که بخواهد با عصا نوکرش را بزند، به همین خاطر نذر کرد که یک سال روزه بگیرد.
اتفاقا از دستش در رفت و در یک مورد گفته اند که عصبانی شد و یک سال روزه گرفت. آقای بروجردی یک سال روزه گرفت برای عصبانیت.
هر وقت عصبانی شُدید فورا یک مقدار آب به صورتتان بزنید. یک چیز هم یادتان می دهم هروقت عصبانی شدید، دستتان را به دست برادر ، پدر یا عمو بدهید. اثر عجیبی دارد. می گویند به یکی از ارحامت دستت را متصل کن تا متصل کردی، عصبانیتت خاموش می شود.
کظم الغیظ در قرآن هم آیه دارد: « الَّذینَ یُنْفِقونَ فِي السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ وَالکاظِمینَ الغَیْظَ وَالعافینَ عَنِ النّاسِ وَاللهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ» ← همانها که در توانگری و تنگدستی، انفاق می کنند، و خشم خود را فرو می برند؛ و از خطای مردم در می گذرند، و خدا نیکوکاران را دوست دارد.
کسی که عصبانی می شود، اما فورا غیظش را خاموش می کند. که در خصال شیخ صدوق حدیث هست که ترجمه اش این است: کظم الغیظ یعنی خشم خود را فرو خورد. غضب کرده اما فروخورد و عکس العمل نشان ندهد. پسرش را نزند، شیشه خانه را نشکند، سماور پرت نکند، داد و بیداد نکند.
منبع:
ڪتاب بدیع الحکمة حکمت ۴۳ از مواعظ آیت الله مجتهدے تهرانۍ(ره)
نظرآیت الله حق شناس درمورد رهبر انقلاب
آیت الله حق شناس:
درمورد آقای خامنه ای بحث اعلمیت نیست باید ببینیم عَلَم دست کیست.
فی الحال علم دست وجود مبارک ایشان است و چون علمدار افتاد ديگر حساب همه را خواهند رسيد.
خدایا ما یاغی نیستم
روزی مرحوم آخوند کاشی مشغول وضوگرفتن بودند..
که شخصی باعجله آمد، وضو گرفت و به داخل اتاق رفت و به نماز ایستاد…
قبل از اينكه وضوی آخوند تمام شود، آن شخص نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود…!
به هنگام خروج، با مرحوم کاشی رو به رو شد.
ایشان پرسیدند:
مگر تو نماز نمی خواندی!؟
گفت: نه!
آخوند فرمود: من خودم دیدم داشتی نماز می خواندی…!
گفت: نه آقا اشتباه دیدید!
‼️سؤال کردند: پس چه کار می کردی؟
گفت: فقط آمده بودم به خدا بگویم:
من یاغی نیستم، همین!
این جمله در مرحوم آخوند (رحمة الله عليه) خیلی تأثیر گذاشت……
خدایا ما یاغی نیستم …
جواب زیبا و محکم امام رضا( علیه السلام)به چاثلیق
جاثلیق می گفت :عیسی خداست. و بر عقیده اش پافشاری میکرد.
امام رضا(علیه السلام)فرمود:ما به عیسی ایمان داریم،او فقط یک عیب داشت!کاهل نماز و کم روزه بود!
جاثلیق برآشفت:چه میگویی؟! او حتی یک روز افطار نکرد وشبها تا صبح در نماز بود!!
امام با آرامش فرمود :عیسی برای چه کسی نماز می خواند و روزه می گرفت؟! مگر او خدا نبود؟
جاثلیق که جا خورده بود سرش را انداخت پایین.
گنگ شده بود انگار…
برگرفته ازمجموعه کتب ۱۴ خورشیدو یک آفتاب
قتیل العبرات یعنی چه؟
آیت الله جوادی آملی :
وجود مبارک سیدالشهداء(ع) فرمودند: «أنا قتیل العبرة» یعنی من که به هدف اِحیای حق و اِمحای باطل کشته شدم، باید عَبَرات داشته باشم؛ به طوری که چشمان علاقهمندان به سالار شهیدان پر از اشک شود و آن اشک، فراوان از شبکه چشم خارج گردد و به صورت انسان عبور کند تا عَبَرات بشود.
این سنّت حسنه، آثار فراوانی دارد، از جمله این که محبت اهل بیت(ع) در قلب شیعیان حضور پیدا می کند؛ آنگاه دوست امامان معصوم(ع) هرگز فکر و راه و روش آنان را رها نمی کند؛ زیرا رهبری جوارح (اعضاء) به دست دل است و زمامداری قلب را محبت به عهده میگیرد و دلِ دوستان حسین بن علی (ع) جوارح را به صَوْب صراط مستقیم رهنمود میشود.