برخورد امام مجتبی علیه السلام با همسایه یهودی
امام حسن مجتبی علیه السلام بسیار با گذشت و بزرگوار بود و از ستم دیگران چشم پوشی می کرد.
بارها پیش می آمد که واکنش حضرت به رفتار ناشایست دیگران، سبب تغییر رویه فرد خطاکار می شد.
در همسایگی ایشان، خانواده ای یهودی می زیستند. دیوار خانه یهودی، شکاف برداشته و نجاست از منزل او به خانه امام نفوذ کرده بود. مرد یهودی از این ماجرا با خبر شد. روزی زن یهودی برای درخواست نیازی به خانه آن حضرت رفت و دید که شکاف دیوار سبب شده است که دیوار خانه امام نجس شود. بی درنگ، نزد شوهرش رفت و او را آگاه ساخت. مرد یهودی نزد حضرت آمد و از سهل انگاری خود پوزش خواست و از اینکه امام، در این مدت سکوت کرده و چیزی نگفته بود، شرمنده شد. امام برای اینکه او بیش تر شرمنده نشود، فرمود: «از جدم رسول خدا(ص) شنیدم که گفت به همسایه مهربانی کنید». یهودی با دیدن گذشت و برخورد پسندیده ایشان به خانه اش برگشت و دست زن و بچه اش را گرفت و نزد امام آمد و از ایشان خواست تا آنان را به دین اسلام درآورد.
شهیدی، محمد حسن، تحفة الواعظین، ج۲، ص۱۰۶
رحلت فیلسوف علامه "محمدتقی جعفری" (1377 ش)
علامه محمدتقی جعفری در سال 1304 ش (1344ق) در تبریز به دنیا آمد و پس از گذراندن دوران ابتدایی، برای ادامه تحصیل راهی تهران گردید. ایشان سپس به نجف رفت و در مدت هفده سال اقامت در حوزه علمیه نجف اشرف از محضر فقیهان، فیلسوفان و استادان نامداری همچون سیدابوالقاسم خویی، سیدمحسن حكیم، سیدعبدالهادی شیرازی، سیدمحمدهادی میلانی، سیدمحمود شاهرودی و سیدجمال گلپایگانی كسب فیض كرد. علامه جعفری پس از مدتی به مقامات عالی علمی و معنوی نائل شد و از آن پس به تدریس علوم دینی و تألیف كتب پرداخت. ایشان در سال 1337 ش به ایران بازگشت و ضمن تدریس و تحقیق در حوزههای علمیه مشهد و تهران، با دانشگاهیان ارتباط برقرار كرد و در دانشگاهها به ایراد سخنرانی و تبیین معارف اسلامی پرداخت. علامه جعفری ضمن شركت در كنگرهها، همایشها و كنفرانسهای متعدد بینالمللی، با بسیاری از شخصیتهای برجسته علمی جهان مكاتبه، مصاحبه و ارتباط علمی داشت.
از ویژگیهای مهم استاد جعفری اتصال میان حوزه و دانشگاه و علوم جدید و قدیم بود. وی از ضرورتهای زمان و نیازهای فكری و فرهنگی دنیای معاصر به خوبی آگاهی داشت و با توجه به همین نیاز، آثاری از خود به جای گذاشت كه بسیار ارزشمند و گرانبهاست. علامه جعفری با اشراف به فقه، فلسفه، هنر و زیباییشناسی در اسلام و نیم قرن فعالیت علمی و پژوهشی، بیش از یكصد جلد كتاب و رساله تحریر نمود كه شرح و تفسیر نهجالبلاغه در 27 جلد، كشف الابیات مثنوی معنوی در 4 جلد و تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی در 15 جلد و… از جمله آثار این علامه بزرگوار است. استاد محمدتقی جعفری، همچنین هفتاد جلسه بحث و گفتگو با شخصیتهای متفكر بینالمللی همچون برنارد آرتور، برتراند راسل، پروفسور عبدالسلام، روژه گارودی و پروفسور رُزِنتال داشته است. ایشان با التفات و علاقه ویژهاش نسبت به هنر و ادبیات، بیش از یكصد هزار بیت شعر فارسی و عربی و نیز بخشهایی از ادبیات غرب را در سینه محفوظ داشت. سخنرانیها، مقالات و كتابهای متعدد این محقق فرزانه در زمینه زیبایی و هنر، هنوز یكی از مهمترین منابع درباره هنر از دیدگاه فلسفه و حكمت اسلامی است. علامه محمدتقی جعفری سرانجام در 25 آبان 1377 ش برابر با شب مبعث سال 1419 ق در یكی از بیمارستانهای لندن دار فانی را وداع گفت و بنا به وصیت معظمله، در مشهد مقدس به خاك سپرده شد.
دعوت دولت آمریکا از علاّمه طباطبایی
به مناسبت رحلت علامه سید محمدحسین طباطبایی
علامّه طباطبایی رحمه الله در عصر خود یکی از شخصیت های شهیر و خوش نام به شمار می رفت. هر روز که سپری می شد ابعاد علمی و چهره چشم گیر وی بیشتر از گذشته نمایان می شد. شعاع شخصیت این استاد فرزانه به داخل کشور محدود نبود و اندیشمندان بسیاری را از خارج کشور به سوی خویش کشاند.
این عظمت بدان جا انجامید که دولت آمریکا از طریق شاه ایران از علامّه دعوت رسمی کرد تا در دانشگاه های آن کشور فلسفه شرق تدریس نماید. روح بلند و بینش کم نظیر علامّه دست رد به آن همه اصرار زد. او زندگی محقّرانه در قم و جلسات درس و حشر و نشر با طلاّب و تربیت شاگردان فاضل را بر تمامی ظواهر فریبنده ترجیح داد.
شروع درس تفسیر و فلسفه
علامّه طباطبایی در مدت اقامت خود در حوزه علمیه قم از فرصت های پیش آمده به طور کامل استفاده نمود. او نیازهای جامعه را سنجید و بر طبق آنها، برنامه ای منظم و کارآمد تنظیم کرد. تفسیر و فلسفه درس هایی بود که بر اساس احساس وظیفه شروع شد و تعجب بسیاری را برانگیخت؛ چرا که تدریس تفسیر دانشی دور از تحقیق تلقی می شد. امّا پشتکار و اخلاص علامّه کار را بدان جا رساند که المیزان حاصل سال های تلاش و تدریس گردید.
درس فلسفه نیز در آن ایّام خوش نام نبود. از این رو تلاش های بسیاری برای تعطیل کردن این درس به انجام می رسید، امّا رفتار مؤدبانه استاد و برخورد مهربانانه آیت اللّه بروجردی ابرهای تیره سوء تفاهم را کنار زد و تلاش های غیر منطقی را بی اثر ساخت. تشکیل جلسات عمومی و خصوصی این عالم فرهیخته و حضور شاگردان اندیشمندی چون آیت اللّه مطهری باعث به نقد کشیدن و بررسی فلسفه های غربی ـ مخصوصا ماتریالیسم و یالکتیک ـ گردید و آثار و برکات جاودانه ای در تدوین کتب فلسفی به همراه آورد.
علاقه و محبت مردم به علاّمه
رسیدگی به ضعیفان، دستگیری از مستمندان و تلاش در پی رفع گرفتاری نیازمندان از صفات بارز علامّه طباطبایی رحمه الله بود. او چون پدری دل سوز، به بسیاری از یتیمان درمانده محبت می کرد و آنان را از هدایای خویش بهره مند می ساخت. قدرت معنوی، نفوذ کلام، پیوند با مردم و شجاعت علامّه در برابر ستم کیشان، از وی شخصیتی محبوب و پرآوازه ساخته بود.
علامّه طباطبایی رحمه الله در قلب همه جای داشت به گونه ای که علاقه و محبت درونی مردم به این اندیشمند سترگ و مفسر گران مایه در تمام حالات کاملاً هویدا بود.
سید جیکاک کیست؟
آیتالله سید جیکاک جاسوس انگلیس بود که در جریان کشف نفت در ایران، فتوا به نجس بودن آن داد.
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، نادران در این باره در کانال شخصی خود مینویسد: ﻣﺴﺘﺮ ﺟﯿﮑﺎﮎ (ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﻪ آیت الله ﺳﯿﺪ ﺟﯿﮑﺎﮎ) ﺟﺎﺳﻮﺱ انگلیسی ﻣﺄﻣﻮﺭ ﻭیلیام نکس ﺩﺍﺭﺳﯽ، (کاشف نفت مسجدسلیمان و اولین خریدار انحصاری نفت ایران در دوره قاجار با قرارداد 99ساله مهرومومها) ﺩﺭ مسجدسلیمان ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ.
ﻭﯼ ﺩﺭ ﺁﻏﺎﺯ بهعنوان ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﮐﺮ ﻭ ﻻﻝ ﺑﻪﻣﺪﺕ ﻫﻔﺖ ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﺍﯾﻞ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺁﻣﻮﺧﺘﻦ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ میپردازد ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻓﺮﺍﮔﯿﺮﯼ ﺁﻥ، بهعنوان ﯾﮏ بختیاری در ﻣﻨﻄﻘﻪ نفتخیز مسجدسلیمان ﺳﮑﻨﯽ میگزیند!
ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺣﻀﻮﺭ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺑﺎ ﻓﻨﻮﻥ شعبدهبازی ﻭ حربههای دیگر، ﺗﻮﺟﻪ ﻣﺮﺩﻡ محلی ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻌﻄﻮﻑ میدارد ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ بهعنوان یک ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﺷﯿﻌﻪ، ﺟﺎ ﻣﯽﺯﻧﺪ. برای این هدف به آموختن فقه شیعه میپردازد.
ﺍﻭ گیوههایش ﺭﺍ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺍﺷﺎﺭه ﻋﺼﺎ ﺟﻔﺖ میکرد ﻭ ﺷﺎﯾﻊ ﮐﺮﺩه بود که ﺍﯾﻦ ﺍﺯ معجزات ﺍﻭﺳﺖ.
ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺶ، ﺗﻮﺿﯿﺢ میدهد که “آهنرباهایی ﺩﺭ گیوههایم ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩه ﺑﻮﺩﻡ، ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺷﺎﺭه ﻋﺼﺎ، گیوهها ﺟﻔﺖ میشدند"!
از دیگر حکایات جیکاک عصای معروف است که با آن معجزه میکرد و وقتی آن را به بدن کسی میزد به آن شوک عجیبی منتقل میشد! جیکاک مدعی بود عصای او بهترین وسیله برای تشخیص حلالزاده بودن افراد است و با همین شگرد بسیاری از کسانی را که بهدلایل مختلف میخواست از وجهه اجتماعی و قدرت بیندازد، تخریب میکرد!
بعدها فاش شد که در عصای معجزهآسای مستر جیکاک جز یک پیل خشک الکتریکی و یک مدار ضعیف انتقال برق هیچچیز وجود نداشته و جریان ضعیف برق باعث انتقال شوک الکتریکی به افراد نگونبختی میشده که مستر جیکاک هنگام تماس عصا با آنها، دکمه وصل جریان را فشار میداده!
در مجلسی او حاضران را دروغگو معرفی میکرد و هنگامی که قرار بر اثبات شد، کبریتی روشن کرد و گفت: هر کس راست بگوید این کبریت ریشش را نمیسوزاند! اول کبریت را به ریش خود گرفت که نسوخت سپس ریش تمام افراد سادهلوح حاضر را سوزاند! به آنها قبولاند که دروغ گفتهاند و البته بعدها مشخص شد که ریش او مصنوعی و نسوز بود.
اقدام بعدی جیکاک پوشیدن لباس روحانیت و عمامه گذاری وی بود! جیکاک مجلس وعظ و منبر برپا میکرد و آخرش هم روضه امام حسین(ع) میخواند و وسط روضه موقعی که همه داغ میشدند ناگهان عمامه خود را به درون آتشی که وسط مجلس بود، میانداخت.
عمامه نمیسوخت! و جیکاک آن را بهعنوان معجزه خود بیان میکرد و ادعای سید بودن میکرد! در ضمن او هیچکس را هم به سیدی قبول نداشت چون عمامه آنها در آتش میسوخت! از اینجا بود که او به «سید جیکاک» معروف شد!
ﺍﯾﻦ ﺟﺎﺳﻮﺱ انگلیس، ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ مسجد میآید ﻭ میگوید: من حضرت علی(ﻉ) ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﻡ ﻭ ﺍﻭ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺮ شانهام ﻧﻬﺎﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: «ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﮕﻮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺩه ﺳﯿﺎه ﻭ نجس (ﻧﻔﺖ) دوری کنند»!
اﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺍﺩﻋﺎﯾﺶ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﻭ ﻋﺒﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ میزند ﻭ اثر سفیدی ﺩﺳﺘﯽ ﺭﻭﯼ شانهاش ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ میدهد ﻭ میگوید “ﺍﯾﻦ مدﺭﮐﯽ ﺑﺮ ﺣﻘﺎﻧﯿﺖ ﻣن ﺍز اوست".
در کتابش ﺗﺸﺮﯾﺢ میکند ﮐﻪ “ﺭﻭﺯﯼ تکهای ﮐﺎﻏﺬ ﺭﺍ بهشکل دست بریدم ﻭ ﺭﻭﯼ شانهام ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ آنقدر ﺯﯾﺮ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺩﺍﻍ ﺟﻨﻮﺏ ﻣﺎﻧﺪﻡ تا خوب ﺍﻃﺮﺍﻑ آﻥ ﮐﺎﻏﺬ ﺗﯿﺮه ﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﺛﺮ ﺩﺳﺖ ﺑﺮ شانهام ﻧﻘﺶ ﺑﺒﻨﺪﺩ"!
بههنگام ملی شدن صنعت نفت، جیکاک یا بهقولی سید جیکاک با گشتوگذار میان عشایر بختیاری این شعار را بهگویش بختیاری برای آنها طرح نمود؛ «تو که مهر علی مِن دلته/ نفت ملی سی چِنته» «یعنی تو که مهر علی را در دل داری برای چه بهدنبال ملی شدن نفت هستی؟».
بعضی از عشایر بختیاری زندگی خود را رها کرده و با تشکیل دستهجات متعدد و درست کردن پرچم و علمهای گوناگون علی علی گویان به امامزادهها رفته و طلب عفو میکردند.
ﻣﻨﺎﺑﻊ:
1 ــ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺍﯾﻞ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ؛
ﺍﺛﺮ ﺭﺍﻑ ﮔﺎﺭﺛﻮﯾﺖ،
ﺗﺮﺟﻤﻪ: ﻣﻬﺮﺍﺏ ﺍﻣﯿﺮﯼ. ﺗﻬﺮﺍﻥ: ﺳﻬﻨﺪ، 1373
2 ــ ﺍﺳﻨﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﺍنگلیس (1325 ــ 1320 ﻩ.ﺵ.)
ﻧﻮﯾﺴﻨﺪه: زرینکلک، ﺑﻬﻨﺎﺯ. ﺗﻬﺮﺍﻥ: ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﺍﺳﻨﺎﺩ ﻭ ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ
خبرگزاری تسنیم
مختار ثقفی از اولیاء الله بود
عارف کبیر ،آیت الله العظمی بهجت(قدس سره)میفرماید:
مختار(رحمه الله علیه) اهل نماز بود و نماز را با حال عجیبی میخواند.
در شأن مختار همین کفایت میکند که قاتل دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) و قتله سیدالشهداء(علیه السلام) بود.
مختار(رحمه الله علیه) گفت:
ابنزیاد را کشتم، عمربنسعد را هم کشتم، شمر را هم کشتم. در روایتی دارد که «محمدبناشعث را هم کشتم». بعد از این گفت: «دیگر اگر الآن بمیرم، غصهای ندارم». [بااینکه] نزدیک نه ماه بیشتر ریاستش طول نکشید، گفت: اگر بمیرم، غصهای ندارم!
[قبل از این] در زندان [کوفه] میثم تمار(رحمه الله علیه) به مختار گفت: تو قاتلان سیدالشهدا علیهالسلام را میکشی.
سنیها خیلی با مختار بد هستند؛ بهخاطر اینکه میگفتند: «کذاب است؛ چون محمدبنحنفیه و زینب کبری و… او را وکیل و رئیس نکردهاند و این خودش ادعا میکند که من مقاصد آنها را اجرا میکنم».
اسمش را کذاب گذاشتند.حتی مختار(رحمه الله علیه) خادمی داشت به اسم جبرئیل. وقتی صدایش میزد: جبرئیل! اینها میگفتند: ببینید! ادعای نبوت دارد و میگوید جبرئیل بر او نازل میشود.
اما میشود گفت: مختار در فصاحت و بلاغت، بعد از معصومین علیهمالسلام اول بوده است. مسلسل خطبهای میخواند که همۀ عباراتش صحیح و عالی و عجیب و غریب بوده است.
او از اولیای خدا بود. [پایان فرمایش آیت الله العظمی بهجت]
رحمت واسعه، ص۱۱۶ و ۱۱۷،ورق های آسمانی
هرچه خدا گفته عمل کردم.!
در سفرى به همدان ، خدمت عالم بزرگوار آقاى حاج ملاعلى همدانى قدّس سرّه رسيدم و از ايشان داستان عجيب و جالبى شنيدم كه فرمود:
روزى وارد صحن امام حسين عليه السلام شدم ديدم گوشه اى شلوغ است ، جلورفتم و سؤال كردم چه خبر است ؟
بچه اى را نشان دادند و گفتند: از مناره صحن بالا رفته و از آنجا به پائين پرت شده است ، پدر اين طفل كه حمّال است در وسط زمين و آسمان خطاب به بچّه كرده كه بايست ، همانجا مانده و آنگاه او را سالم پائين آورده اند.
از پيرمرد باتعجّب سؤال كردم چه چيز باعث شده شما به اين مقام برسى؟
گفت : اين كارمهمى نيست ، ما اصراركرديم گفت : رمز اين كار اين است كه من از اوّل بلوغ سعى كرده ام هرچه خدا فرموده عمل كنم ، امروز من هم يك چيز از او خواستم ، خداوند عزيز و قادر قبول كردند.
نرم افزارمنبرک ناب،خاطرات حاج آقا قرائتی
اثبات علمیِ معجزه ی دو نیم شدن ماه، توسط پیامبر(ص)
در يكي از شب هايي كه قرص ماه كامل بود، مشركين جمع شدند و به رسول خدا گفتند:
اگر در آنچه مي گويي،راستگو هستي ماه را دو نيم كن.
رسول اكرم به آنها فرمودند: اگر اين كار را انجام دادم، ايمان مي آوريد؟ گفتند: آري.
پس رسول خدا با انگشت مباركشان به سوي ماه اشاره نمودند كه ناگاه ماه به دو نيم تقسیم شدبه صورتي كه كوه حرا از بين دو نيمه آن آشكار بود.
قريش گفتند: اين سحر و جادو بود!
آنگاه به يكديگر گفتند: منتظر باشيم تا ساحران از خارج بيايند. ببينيم آيا آنها هم اين جريان را ديده اند يا نه؟
چون (محمد صلي الله عليه و آله) و سلم نمي تواند تمام مردم عالم را سحر كند.
ساحران يكي پس از ديگري از راه رسيدند و قريش جريان را از ايشان پرسيدند. گفتند: آري ما هم در راه ديديم كه ماه دو نيم شد و ….
راجع به همين واقعه است كه خداوند متعال آيات اول سورة مباركه « قمر » را نازل فرمودند.
روزنامه ی عربی ” الوطن ” چاپ آمریکا به نقل از یک محقق اردنی علوم فلکی در این زمینه نوشت:
سفینه ی فضایی آمریکایی ” کلمنتاین ” که سالها در مدار کره ی ماه کار تحقیقاتی انجام می دهد به این نتیجه رسیده است که :
کره ی ماه صدها سال پیش به دو نیمه ی متساوی تقسیم شده و دوباره به یکدیگر متصل شدند.
این محقق اردنی با ارسال گزارشی به ناسا آنان را نسبت به این موضوع مطلع ساخت که:
مسلمانان، این پدیده را متعلق به 1400 سال پیش می دانند و مرتبط به معجزه ای از پیامبر اکرم به نام ” شق القمر".
ناسا جز اقرار به معجزه هیچ تفسیری برای کشف خود نیافته است.
زیرا این اتفاق نادر تا کنون برای هیچ جرم آسمانی به وقوع پیوست نپیوسته است و….(به علت طولانی بودن خلاصه کردیم)
منابع :
قرآن - تفسیر المیزان /ج۱۹ مربوط به تفسیر سوره القمر
نشریه الکترونیک is.u.s مقاله علمی دکتر جک فولن
قصیده دیدارحضرت خضر و الیاس و حضرت امیر المومنین (ع)
در حدیث است که روزی علی عمرانی
آن شفیع همه خلق جهان رحمانی
ظاهرا بود به سن دو سه سال آن سرور
با پسرهای عرب بود سوی راه گذر
کوچه و شهر مدینه بشد آن زوج بتول
با پسرهای عرب بود ببازی مشغول
از قضا خضر بر آن کوچه عبورش افتاد
سوی طفلان عرب بهر کرم روی نهاد
زان میانه یکی از طفل عرب گشت بلند قامتش سرو و برخ ماه دو گیسو چو کمند
گفت ایا خضر سلامم بتو یا پیغمبر
هر کجا میروی امروز مرا با خود بر
خضر گفتا که یا کودک نیکو منظر
این خیالی که تو را هست ز سر باز گذز
کی توانی که تو با ما قدمی ساز کنی
گر شوی همچو یکی مرغ و تو پرواز کنی
ده دو گام نهم هر دو جهان را یکدم
نیست مانند من امروز کسی در عالم
بگذر از این سخنانی که محالست بدان عمرت امروز بشب گشت سه سالست بدان
این زمان بهر تماشای تو مستور شوم
دیده بر بند که تا از نظر تو دور شوم
میشوم غایب از اینجا تو مرا پیدا کن
گر بجویی تو مرا آنچه کنی با ما کن
مظهر کل عجائب بشنید این سخنان
گفتالبته قبول است مرا از دل و جان
دیده خویش ببندم تو برو از نظرم
زانکه از حال تو ای خضر همه با خبرم
دیده بنهاد بهم شاه و بشد خضر روان
سوی مشرق بشد آن لحظه بسی شکر کنان
گفت یارب تو همان کودک من یاری کن
هر کجا هست خدایا تو نگهداری کن
ناگهان از عقبش گفت که آمین ای خضر هست در شأن تو هم سوره یاسین ای خضر
گر قبولت نبود بار دگر غائب شو
بر رخ خویش نقابی زن و بر حاجب شو
باز آن زنده دل از روی ادب شد به حجاب
بار دیگر سوی مغرب شد و بربست نقاب
شهر مغرب چو قدم زد پس از آن بیرون شد بر سر راه ملاقات شه مردان شد
طفل گفتا که ایا خضر ترا مینگرم
هست این لحظه دو ساعت که تو را منتظرم
خضر چون کرد نظر طفل بگفتش که سلام بپرید از سر خضر عقل و هم از هوش تمام
چهره اش زرد و لبش خشک بشد دم بسته پای آن ماند ز رفتار و بشد دلخسته
طفل گفتا که ایا خضر تویی فخر قدم
نیست مانند تو امروز کسی در عالم
بگذر از این سخنانی که همه چون و چراست دم مزن خضر که این دفعه دگر نوبت ماست
روی کن در عقب ای خضر نگه کن بر من معجز از من بظهور آمد و تو کن احسن
خضر چون کرد نظر بر عقب و برگردید
اثری از قد و بالای همان طفل ندید
گفت امروز خدایا بکجا افتادم
روی خود سوی همان کوچه چرا بنهادم
این بگفت و سوی صحرا و بیابان گردید
کوه و دشت و چمن و بیشه شتابان گردید
نه صدایی نه ندایی بشنید از آن طفل
هم بدندان لب حسرت بگزید از آن طفل
بگذشت از همه جا و اثری دیده نشد
طی شد از غصه آن طفل پسندیده نشد
پای آن ماند ز رفتار بسی گردش کرد
باز آمد لب دریا بنشست با رخ زرد
زد به الیاس صدایی که برون شو از آب
خضر محنت زده خویش برادر دریاب
چون که الیاس شنید این سخن از خضر نبی خویش از ته دریا بیفکند بر عقبی
گفت ای خضر چرا مانده و حیرانی تو
هم بهئکار خودت ای خضر پریشانی تو
خضر گفتا چه بگویم بتو من ورد زبان
چه بدیدم به جهان آنچه بگویم بعیان
شدم امروز بگردش که جهان سیر کنم
نظری از روی حقیقت سوی این دیر کنم
پرسیدم به یکی شهر من از راه دراز
وقت ظهری بدو رفتم سوی مسجد بنماز
چونکه فارغ شدم و از ذکر روان گردیدم
بسر کوچه یکی طفل عرب من دیدم
طفل چون کرد نظر گفت بمن خضر سلام
باز برده ز سرم عقل و هم از هوش تمام
داد الیاس جوابش که ایا خضر نبی
هفت سال است که آن طفل چنین کرده بما
روزی آمد ته دریا و بمن یاری کرد
چند روزی به من غمزده دلداری کرد
پس از آن غیب شد و بنده ندانم که کجاست یا بعرش است بفرش است همان سر خداست
اثری از قد و بالاش نمی یابم من نظری از رخ زیباش نمی یابم من
الغرض همچو قضیه بمنم رخ داده
من ندانم بکجا رفته همان شهزاده
خضر نومید ز الیاس بسد آن سرور زار و حیران و سراسیمه بشد بار دگر
بار الها تو از این غصه مرا باز رهان
بار دیگر من محزون به همان طفل رسان
گفت در دل بروم تا بخورم آب حیات
گاه باشد که همان طفل بود در ظلمات
بر سر چشمه و هر غاری و هر کوه و کمر بیشه و غروه و دره بنمود آنچه نظر
نه صدایی نه ندایی بشنید از آن طفل
هم به دندان لب حسرت بگزیدش بر طفل
بسکه گرد آمده بود صورت او پنهان بود
هم به خود حال پریشانی خود حیران بود
کام آن خشک بد از تشنگی اندر ظلمات گفت در دل بروم تا بخورم آب حیات
باز آمد لب آن چشمه نشست آن از پا
سرو رخ تازه نمود و بشد از نو احیا
سر آن چشمه گلی چید که تا بوش کند
کف خود زد به همان آب که تا نوش کند
ناگهان از ته آن چشمه صدایی بشنید
بعد از او باز پس از لحظه ندائی بشنید
که ایا خضر نبی جام بگیر از دستم
نوش کن ماء معین زانکه من از وی هستم
خضر چون کرد نظر صاحب آواز ندید
به خود آن لحظه کسی یاور و دمساز ندید
گفت ای صاحب آواز ایا نیک اختر
پس کجا جام که من آب خورم ای سرور
ناگهان دید که دستی بشد از آب برون
آن همان جام پر از آب گرفتی بعیان
جام بگرفت از آن دست از آن آب بخورد پس دگر جام نداد او به مراش ببرد
دگر آواز بر امد که آیا خضر نبی
آب خوردی جام بردن بود بهر چه چی
خضر گفتا که خدایا به من این هجر بسست این صدا از ته این چشمه ندانم چه کسست
ای جوان رحم به حالم که ز پا افتادم
بهرت ای طفل ببین من به کجا افتادم
به خدایی که تو را مرتبه ات داد زیاد
به کریمی که ترا روز اذل نام نهاد
برسولی که بود از همه عالم بهتر
به محمد که بود نام خوشش پیغمبر
دهمت من قسم ای طفل بیا باور کن
تو بیا از ته این چشمه خودت ظاهر کن
چونکه دادش قسم آن لحظه برو ذات الیم ناگهان گشت همان آب از آن چشمه دو نیم
نوری اول به ظهور آمد بعد از پس نور
روی آن طفل از آن آب بیامد به ظهور
قد و بالاش همه خشک برون شد از آب ناگهان گشت دل خضر بر آن طفل کباب
که ایا طفل حزین من به فدای تو شوم
من بقربان همه درد و بلای تو شوم
صدقا طفل که مرشد تویی اندر عالم
این زمان بهر خدا رحم نما بر حالم
تو بگو با من مسکین که کجا رفته بدی
بکجا بودی اندر ته آن چشمه شدی
گفت ای خضر بهمراه تو بودم همه جا سخنانت بشنیدم همگی جا بر جا
گفت ای خضر مگو طفل که من طفل نیم
منم آجر بخدا بسته و از ذات ویم
منم آن کس که دو عالم بطفیلم بر پاست
در سما شمس و قمر ذره از نور ماست
کعبه از مولد من قبله حاجات آمد
نورم از نور خداوند بیک ذات آمد
آنکه بگرفت سر راه نبی من بودم
در سما دید چو شیر ازلی من بودم
من علیم که علی نام خدا می باشد
بتو هر لحظه علی راهنما می باشد
من علیم که سما تا بسمک چاکر ماست
در ازل حضرت جبریل پیام آور ماست
بوترابم که ایا خضر ترا من پدرم
حیدر و صفدرم و در دو جهان حیه درم
اسدالله ام و باشم اسد رهبانی هم غضنفر بودم نام تو هم میدانی
گر کنی شرط ایا خضر تو با شیعه من
هر که بینی که زده بر سر خود جقه ی من
آنکه از روی حقیقت تو نگهداری کن
از سر صدق تو با شیعه من یاری کن
مرقد شاه شهیدان ببغل من گیرم
کاندر آن گلشن فردوس برین من میرم
روز حشر که بپا شد غضب جباری
یا علی یک نظری کم به غریب لاری
باز از لطف ببخشای تو قهاری را
بانی و ساعی و هم مستمع و قاری را
تشرف مرحوم نائینی به محضرامام زمان(ع)(ایران راچه کسی نگه داشته)
در زمان جنگ جهانی اول، هجوم دولت های روس و انگلیس به کشور اوج گرفته بود و آیت الله نائینی"رحمه الله علیه “بسیار نگران و پریشان که وضع شیعیان به کجا می رسد. در همین موقعیت شبی به امام عصر ارواحنافداه متوسل شده و در حال توسل و گریه و ناراحتی به خواب می روند…
در عالم رویا می بینند: دیواری است به شكل نقشه ایران شكست برداشته و در حال افتادن است در زیر این دیوار یك عده زن و بچه نشسته اند و نزدیك است دیوار بر سر اینها خراب شود.
مرحوم نائینی رحمه الله علیه وقتی این صحنه را می بیند به قدری نگران می شود كه فریاد می زند و می گوید : خدایا این وضع به كجا خواهد انجامید؟
در این حال می بیند كه حضرت ولی عصر(علیهالسلام ) تشریف آوردند و انگشت مباركشان را به طرف دیواری كه خم شده و در حال افتادن بود گرفتند و آن را بلند كردند و دومرتبه سر جایش قرار دادند و بعد فرمودند:
اینجا شیعه خانه ماست می شكند خم می شود خطر هست ولی ما نمی گذاریم سقوط كند ما نگهش می داریم.
ملاقات با امام عصر(عج)؛ص۱۳۷
مقام سلمان نزد اهل بیت علیهم السلام...
قال الرّاوي: قلت لأبي عبد اللَّه علیه السلام: ما أكثر ما اسمع منك سيّدي ذكر سلمان الفارسي؟ فقال علیه السلام: لا تقل: سلمان الفارسي، و لكن قل: سلمان المحمدي. أ تدري ما كثرة ذكري له؟ قلت: لا. قال: لثلاث خلال: إحداها ايثاره هوى أمير المؤمنين علیه السلام على هوى نفسه؛ و الثانية حبّه للفقراء و اختياره ايّاهم على أهل الثروة و العدد؛ و الثالثة حبّه للعلم و العلماء …
راوى حديث گويد: به امام صادق گفتم: چگونه است كه اين همه از شما ياد سلمان فارسى را مى شنوم؟ فرمود: نگو سلمان فارسى، بلكه بگو سلمان محمدى.
آيا مى دانى چرا فراوان از او ياد مى كنم؟
گفتم: نه.
فرمود: به جهت سه خصلت:
نخست اينكه خواست امير المؤمنين علیه السلام را بر خواست خود مقدم مى داشت؛
دوم آنكه بينوايان را دوست مى داشت و آنان را بر مالداران و دنيا داران ترجيح مى داد؛
و سوم دوستى وى نسبت به علم و عالمان.
الحياة / ترجمه احمد آرام، ج2، ص: 524…
تاثیر گذاری یک جمله،برای ترک نشدن نماز شب
در حالات مرحوم شیخ جعفر کبیر کاشف الغطاء آمده است :
در یکی از شبها که برای عبادت برخاست ، فرزند جوانش را از خواب بیدار کرد و فرمود: بلند شو به حرم مطهّر مشرّف شده و در آنجا نماز بخوانیم.
آقا زاده ،بناچار از جا برخاست و وضو گرفت و با هم راه افتادند.
کنار درِ صحنِ مطهّر که رسیدند، آن جا مرد فقیری را دیدند که نشسته و دست نیاز به طرف مردم دراز کرده است.
آن عالم بزرگوار ایستاد و به فرزندش فرمود:
این شخص در این وقتِ شب برای چه این جا نشسته است ؟
آقا زاده گفت : برای گدایی از مردم .
فرمود: به نظر تو،چه مقدار ممکنه،مردم به این شخص کمک کنند؟
گفت : احتمالاً یک تومان (به پول آن زمان ).
مرحوم کاشف الغطاء فرمود: فرزندم ! درست فکر کن و ببین:
این آدم برای مبلغ بسیار اندک و کم ارزش دنیا (آن هم شاید)، در این وقت شب از خواب و آسایش خود دست برداشت و آمد در این گوشه نشست و دست ذلالت به سوی مردم دراز کرد!
آیا تو، به اندازه این شخص ، به وعده های خدا درباره شب خیزان و متهجّدان اعتماد نداری که فرموده است:
هیچ کس نمی داند چه پاداشهای مهمّی که مایه روشنی چشمهاست برای آنها نهفته شده آن فرزند جوان از شنیدن این گفتار پدرِ زنده دل خود چنان تکان خورد که تا آخر عمر از شرف وسعادت بیداری آخر شب برخوردار بود و نماز شبش ترک نشد…
شب مردان خدا،ص۴۴،۴۵
آیتالله میلانی در حال بیهوشی پروفسور برلون را مسلمان کرد.
گویند مرحوم آیتالله سید محمدهادی میلانی (ره) دچار بیماری معده شده بودند، پروفسور برلون را از اروپا برای جراحی ایشان آوردند.
جراح حاذق پس از یک عمل سه ساعته زمانی که آن مرجع تقلید در حال به هوش آمدن بودند، به مترجم دستور داد تمام کلماتی که ایشان در حین به هوش آمدن میگویند را برایش ترجمه کند.
مرحوم آیتالله میلانی در آن لحظات فرازهایی از دعای ابوحمزه ثمالی را قرائت میکردند، پس از این مسئله پروفسور برلون گفت: شهادتین را به من بیاموزید، از این لحظه میخواهم مسلمان شوم و پیرو مکتب این روحانی باشم.
وقتی دلیل این کار را پرسیدند، پروفسور برلون گفت: تنها زمانی که انسان شاکله وجودی خود را بدون این که بتواند برای دیگران نقش بازی کند، نشان میدهد، در حالت به هوش آمدن بعد از عمل است.
و من دیدم این آقا، تمام وجودش محو خدا بود، در آن لحظه به یاد اسقف کلیسای کانتربری افتادم که چندی پیش در همین حالت و پس از عمل در کنارش ایستاده بودم، دیدم او ترانههای کوچه بازاری جوانان آن روزگار را زمزمه میکند.
در آن لحظه بود که فهمیدم حقیقت، نزد کدام مکتب است و بعد از آن هم وصیت کرد وی را در شهری که مرحوم میلانی را در آن دفن کردهاند به خاک بسپارند و اینچنین شد که مزار این پروفسور مسیحی، مسلمان شده در خواجه ربیع، محل مراجعه مردم و افرادی است که حقیقت اسلام را باور کردهاند قرار دارد.
یتیم نوازی امیرالمؤمنین(ع)
قنبر مى گوید: روزى امـام عـلى عـلیه السّلام از حال زار یتیمانى آگاه شد، به خانه برگشت و برنج و خـرمـا و روغـن فـراهـم كـرده در حـالى كـه آن را خـود بـه دوش كـشـیـد، مـرا اجـازه حمل نداد، وقتى به خانه یتیمان رفتیم غذاهاى خوش طعمى درست كرد و به آنان خورانید تا سیر شدند.
سـپـس بـر روى زانـوهـا و دو دسـت راه مـى رفـت و بـچـّه ها را با تقلید از صداى بَع بَع گوسفند مى خنداند،
بچّه ها نیز چنان مى كردند و فراوان خندیدند.
سپس از منزل خارج شدیم.
گفتم : مولاى من، امروز دو چیز براى من مشكل بود.
اوّل : آنكه غذاى آنها را خود بر دوش مبارك حمل كردید.
دوم : آنكه با صداى تقلید از گوسفند بچّه ها را مى خنداندید.
امام على علیه السّلام فرمود:
اوّلى براى رسیدن به پاداش، دوّمـى بـراى آن بـود كـه وقـتـى وارد خـانه یتیمان شدم آنها گریه مى كردند، خواستم وقتى خارج مى شوم، آنها هم سیر باشند و هم خندان.
شجره طوبى ص 407 ؛ دُرَرُ المطالب
حدیثی از امیرالمومنین(ع) روی سنگ قبر مستشرق آلمانی
خانم آنه ماری شیمل (Annemarie Schimmel) پژوهشگر، اسلامپژوه، خاورشناس و مولویشناسِ سرشناسِ آلمانی است.
این پژوهشگرِ معروفِ آلمانی ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ:
ﻣﻦ ﺑﺨﺸﻰ ﺍﺯ ﻛﺘﺎﺏ ﻣﺒﺎﺭﻙ «صحیفه سجادیه» ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺁﻟﻤﺎﻧﻰ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻭ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﻛﺮﺩﻩﺍﻡ.
ﻭﻗﺘﻰ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺍﻳﻦ ﺩﻋﺎﻫﺎ ﺑﻮﺩﻡ، ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺩﺭ ﺑﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺴﺘﺮﻯ ﺑﻮﺩﻭ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺳﺮ ﻣﻰﺯﺩﻡ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﻰﺭﻓﺖ، ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪﺍﻯ ﺍﺯ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﭘﺎﻛﻨﻮﻳﺲِ ﺗﺮﺟﻤﻪﻫﺎ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻣﻰﺷﺪﻡ.
ﺍﺗﺎﻕ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺩﻭ ﺗﺨﺘﻰ ﺑﻮﺩ.
ﺩﺭ ﺗﺨﺖ ﺩﻳﮕﺮ، ﺧﺎﻧﻤﻰ ﻣﺘﻌﺼّﺐ ﺑﻪ ﻣﺬﻫﺐ ﻛﺎﺗﻮﻟﻴﻚ، ﺑﺴﺘﺮﻯ ﺑﻮﺩ.
ﻭﻗﺘﻰ ﻓﻬﻤﻴﺪ ﻣﻦ ﺩﻋﺎﻫﺎﻯ ﺍﺳﻠﺎﻣﻰ ﺭﺍ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻣﻰﻛﻨﻢ، ﺩﻟﮕﻴﺮ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:
«ﻣﮕﺮ شما ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺤﻴﺖ ﻭ ﻛﺘﺐ ﻣﻘﺪّﺱِ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﻛﻤﺒﻮﺩﻯ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺩﻋﺎﻫﺎﻯ ﺍﺳﻠﺎﻣﻰ ﺭﻭﻯ ﺁﻭﺭﺩﻩﺍید؟!»
این ماجرا گذشت.. تا اینکه ﻛﺘﺎﺏ ﭼﺎﭖ ﺷﺪ.. یک ﻧﺴﺨﻪ از کتاب را ﺑﺮﺍیِ این خانم ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻡ.
ﻳﻚ ﻣﺎﻩ ﺑﻌﺪ، این خانمِ متعصّبِ مسیحی ﺑﺎ بنده ﺗﻤﺎﺱ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ:
«خانم شیمل! ﺻﻤﻴﻤﺎﻧﻪ ﺍﺯ ﻫﺪﻳﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﺘﺎﺏِ ارزشمند ﻣﺘﺸﻜّﺮﻡ؛ از وقتی این کتاب صحیفه سجادیه را به من دادهاید، ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺟﺎﻯ ﺩﻋﺎﻫﺎﻯِ ﻛُﺘُﺐ ﻣﻘﺪّﺱِ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ، از روی این کتاب ﻣﻰﺧﻮﺍنم!»
بر روی سنگ قبرِ این اندیشمندِ آلمانی، خانم آنه ماری شیمل، پس از فوتش، طبق وصیتش، حدیث معروفِ امیرالمومنین به زبان عربی نوشته شده است:
النَّاسُ نِیَامٌ، فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا.
مردم خوابند، و هنگامی که بمیرند بیدار میشوند.
طلا میخواهیم چه کار؟
جناب آقای سید محمد قاضی طباطبایی نقل میکند:
عارف مکتوم،آیت الله سید محمد حسن الهی طباطبایی(اخوی علامه طباطبایی)که در قم بود به روضه ای که در منزل مرحوم میرزا تقی زرگری تشکیل میشد میرفت.
آن ها بعد از روضه یک جلسه خصوصی داشتند.
یک بار پس از اتمام روضه وقتی برای ایشان در سینی مسی چای می آورند ایشان انگشت خود را بر لب میگذارد و بعد به سینی میزند سینی تبدیل به طلا میشود!
اما ایشان میگوید ما طلا را میخواهیم چه کنیم؟!
دوباره انگشت بر لب میگذارد و به سینی میزند و سینی دوباره به حالت اولیه اش برمیگردد.
الهیه،ص115
مرحمت امیرالمؤمنین(ع) به علامه اميني.!
عبداللّه چايچي ازقول مرحوم حجه الاسلام دكتر محمّد هادي اميني فرزند علاّمه اميني(ره):
وقتي پدرم را دفن كرديم مرحوم علاّمه بحرالعلوم آمد و بمن تسليت گفت ومعانقه نمود. سپس فرمود: من دراين فكر بودم ببينم مولا اميرالمؤمنين (ع) چه مرحمتي در مقابل زحمات و خدمات مرحوم اميني مي نمايند.
درعالم خواب ديدم : حوضي است آقا اميرالمؤمنان(ع) بر لب آن ايستاده اند. افراد مي آيند و مولا ازآن حوض آب به آنها ميدهند.
گفتند: اين حوض كوثر است.
دراین حال آقاي اميني به نزديك حوض رسيد، [حضرت] ظرف را گذاشتند، آستينها را بالازده و دستان مباركشان را پر از آب كردند و به علامه آب خورانيدند و خطاب به او فرمودند: بَيضَ اللّه وَجهك كما بَيضت وجهي؛ “پروردگار رو سفيد كند تو را كما اين كه مرا رو سفيد كرد".
مولا دراين عبارت ۲حقيقت رابيان كردند. علامه نسبت به حضرات معصومين عليهم السلام بسيار ادب داشت . وقتي وارد حرم مطّهر حضرت امير(ع) ميشد از پايين به بالاي سر نميرفت . روبروي حضرت مي ايستاد و گريه شديدي مي نمود.
خودايشان بمن فرمودند: ازآن وقتي كه در نجف هستم از سمت بالاي سر حرم نرفته ام . از پايين وارد شده و از همان سمت خارج ميشدند.!
داستانهایی از علما، علیرضا حاتمی،ص212
چشم انتظاری والدین پس از مرگ
آیت الله سیدعبدالله جعفری(ره) ، از شاگردان علامه طباطبایی(ره) ، با وجود کهولت سنی که داشتند برنامه شان این بود که هر هفته یک روز را کنار قبر مادرشان می روند و روز دیگر را در کنار قبر پدرشان حاضر می شدند.
در یکی از روزهای سرد زمستانی به ایشان عرض کردم: هوا خیلی سرد است و ممکن است بیماریتان تشدید شود، اگر صلاح می دانید امروز از رفتن به قبرستان منصرف شوید.
فرمودند: « … این را بدانید که انتظار پدر و مادر از فرزندانشان پس از فوتشان بیشتر از حال حیاتشان می باشد که آن ها به زیارت و دیدارشان بروند».
سلوک با همسر، صفحه ۵۷
4 شاخصه خیلی منحصربه فرد امام خامنه ای اززبان پوتین
در پی دستور جناب پوتین برای جذب مترجم ، اعضای دفتر کاخ کرملین پرسیدند که مترجم را برای چه می خواهید.
پوتین می گوید که می خواهم صحبت های رهبر کبیر ایران را در لحظه اول و با ترجمه درست و با لهجه ایرانی برایم تنظیم کند.
اعضای دفتر می گویند که می شود این سخنان را از طریق سایت های خبری و خبرگزاری های معتبر و رسانه های بین المللی دریافت کرد.
پوتین می گوید من این سخنان را بلادرنگ و لحظه ای و دقیق می خواهم.
اعضا دفتر می گویند دلیل تاکید شما بر این تنظیم سخنرانی ها برای چیست؟!
پوتین می گوید که رهبر ایران 4 شاخصه خیلی منحصر به فرد دارد:
1/ دروغ نمی گوید
2/حرف تکراری نمی زند
3/صحبت های ایشان کاملا علمی و آینده نگرانه است و قطعا به وقوع می پیوندد
4/سخنان ایشان برای سیاستمداران دنیا مهم و روی معادلات جهانی تاثیر سریع و مستقیم دارد.