عقل عملی و عقل نظری در باب موسیقی
علامه جوادی آملی:
همان طور که خنده صادق و کاذب وجود دارد، گريه صادق و کاذب هم وجود دارد؛ گاه انسان با يک طنز ادبی ظريف، می خندد؛ که خنده ای صادق است.
گاهی هم با قلقلک می خندد که کاذب و بی ارزش است.
گريه هم اين گونه است:
گاه انسان برای مظلوميت امام حسين(ع) گريه می کند. گاهی هم با مارشِ عزا، بی آنکه متوفی را بشناسد، اشک می ريزد که اشکی کاذب است!
موسيقی ممکن است چنين خطری داشته باشد؛ يعنی اشکی کاذب به همراه بياورد و ما خيال کنيم که در عقل عملی ما، نرمش ايجاد کرده است.
اين مشکل موسيقی های به اصطلاح عرفانی است.
برخی موسيقی ها هم، مسلّماً مخرّب و مخدّرند و موجب نافرمانی عقل عملی از عقل نظری می شوند و انسان را در دام گناه می افکنند…
تلنگر....
زن زیبایی به عقد مرد زاهد و مومنی در آمد. مرد بسیار قانع بود و زن تحمل این همه ساده زیستی را نداشت.
روزی تاب و توان زن به سر رسید و با عصبانیت رو به مرد گفت: حالا که به خواسته های من توجه نمی کنی، خود به کوچه و برزن می روم تا همگان بدانند که تو چه زنی داری و چگونه به او بی توجهی می کنی، من زر و زیور می خواهم!
مرد در خانه را باز کرد و روبه زن می گوید: برو هر جا دلت می خواهد!
زن با نا باوری از خانه خارج شد، زیبا و زیبنده!
غروب به خانه آمد .
مرد خندان گفت: خوب! شهر چه طور بود؟ رفتی؟ گشتی؟ چه سود که هیچ مردی تو را نگاه نکرد .
زن متعجب گفت: تو از کجا می دانی؟
مرد جواب داد: و نیز می دانم در کوچه پسرکی چادرت را کشید!
زن باز هم متعجب گفت : مگر مرا تعقیب کرده بودی؟
مرد به چشمان زن نگاه کرد و گفت: تمام عمر سعی بر این داشتم تا به ناموس مردم نگاه نیاندازم، مگر یکبار که در کودکی چادر زنی را کشیدم!
هفت مصیبتِ شام از زبان امام سجاد علیه السلام...
از امام سجاد علیه السلام پرسیدند:
سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟
در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام…
امان از شام !
در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
1.ستمگران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله مینمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل میزدند.
2.سرهای شهداء را در میان هودجهای زنهای ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمههایم زینب و ام کلثوم(علیها سلام) نگهداشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه میآوردند و با سرها بازی میکردند، و گاهی سرها به زمین میافتاد و زیر سم سُتوران قرار میگرفت.
3.زنهای شامی از بالای بامها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامهام افتاد و چون دستهایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامهام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند.
4.از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و میگفتند: «ای مردم! بکُشید اینها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!»
5.ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها میگفتند: اینها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و …) کشتند و خانههای آنها را ویران کردند . امروز شما انتقام آنها را از اینها بگیرید.
6.ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.
7.ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شبها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر میبردیم…
صلی الله علیک یا سیدالساجدین ، الامام العارفین،زین العابدین..
برگرفته ازتذکرة الشهداء ملاحبیب کاشانی
از خدا نترس از گناه بترس..!
حضرت علی علیه السلام مردی را دید که آثار ترس و خوف در سیمایش آشکار است.
از او پرسید: چرا چنین حالی به تو دست داده است؟
مرد جواب داد: من از خدا می ترسم.
امام فرمود: بنده خدا! از گناهانت بترس و نیز به خاطر ظلمهایی که درباره بندگان خدا انجام دادهای.
از عدالت خدا بترس
از خدا اطاعت کن و از آنچه که به صلاحت تو را نهی کرده است نافرمانی نکن، آن گاه از خدا نترس؛ زیرا او به کسی ظلم نمیکند و هیچگاه بدون گناه کسی را کیفر نمیدهد.
بحارالانوار، ج 67، ص 392
ملاقات شیطان وعیسی
روزی حضرت عیسی(ع) شیطان را دید که پنج الاغ سیاه در پیش داشت که بارهایی بر آنها نهاده و در راهی می رفت.
حضرت پرسید: ای شیطان باراین الاغ ها چیست و به کجا می روی؟
آن ملعون گفت: ای روح الله بار آنها مال التجاره من است و برای فروش می برم.
حضرت فرمود: آیا همه کالاها از یک قماش هستند؟
شیطان گفت: خیر بار هر یک با دیگری تفاوت دارد.
حضرت عیسی(ع) به یکی از آنها اشاره کرد و پرسید: بار این الاغ چیست؟
شیطان گفت: ظلم و جور و تعدی است.
حضرت فرمود: خریدار آن کیست؟
شیطان گفت: پادشاهان ظالم و حاکمان جور.
حضرت فرمود: الاغ دوم چه باری داری؟
شیطان گفت: غرور و خود پسندی.
حضرت پرسید: خریدار آن کیست؟
شیطان گفت: کدخداهای آبادی ها و رؤسای دهات.
حضرت فرمود: بر الاغ سوم چه بارکرده ای؟
شیطان گفت: حسد.
حضرت فرمود: مشتری آن کیست؟
شیطان گفت: عالمان درباری و مزدوران آنان و نوکران عجانب.
حضرت پرسید: بارالاغ چهارم چیست؟
شیطان گفت: خیانت.
حضرت فرمود؟ مشتری آن کیست؟
شیطان گفت: تاجران و کارکنان آنان. کسانی که تجارآنان را امین خود قرار داده و برای خرید و فروش به شهر های دور و نزدیک می فرستند ولی آنان به جای امانت داری خیانت می کنند.
حضرت پرسید:درازگوش پنجمی بارش چیست؟
شیطان گفت: نیرنگ.
حضرت فرمود: خریدارش کیست؟
شیطان گفت: زنان.
ماشیعیان یک بار سرمان کلاه رفت...
روز عاشورایی، مرحوم شیخ مرتضی انصاری (رحمت الله علیه) جلوی در ورودی صحن مطهر امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) ایستاده بود و از دسته جات سینه زنی استقبال می کرد و در کنار او، أفندی که از طرف حکومت عثمانی حاکم عراق بود، ایستاده بود.
أفندی از شیخ انصاری پرسید ای شیخ، هم ما قبول داریم که حسین بن علی (علیه السلام) مظلوم شهید شده و یزید انسان پست و خونخواری بود و ما هم در عزای آن بزگوار غمگین هستیم، اما پرسش من این است که این مراسم یعنی چه؟
سینه زنی، زنجیرزنی، دسته راه انداختن، گِل به سر مالیدن و …، اینها چه هدفی را دنبال می کنند؟!
مرحوم شیخ انصاری فرمودند سِرّ مطلب این است که ما شیعیان یک بار سرمان کلاه رفت و با این مراسم تلاش می کنیم دوباره چنین نشود.
أفندی پرسید یعنی چه؟!
شیخ انصاری فرمود در جریان غدیر، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در برابر صد هزار نفر، علی (علیه السلام) را با صراحت به وصایت خود برگزید و شما انکار کردید و گفتید غدیر نبوده یا اگر بوده چیز مهمی نبوده است، فقط سفارش به دوستی با علی (علیه السلام) بوده است.
اشکال از ما بود که ما عید غدیر خم را با سر و صدا و شعار، بزرگ نداشتیم و این چنین شد.
ترسیدیم که اگر عاشورا را هم بزرگ نشماریم و با شعار و تظاهر برگزار نکنیم، شما انکار کنید و بگویید اصلا حسین (علیه السلام) شهید نشد یا حسین (علیه السلام) را راهزنان میان راه کشتند و یزید (لعنت الله علیه) انسان با تقوایی است.
صد نکته از هزاران، آیت الله حاج شیخ علی رضائی تهرانی
راه حلی برای گناه نکردن
جواني نزد عالمي آمد و از او پرسيد: من جوان هستم اما نميتوانم خود را از نگاه كردن به دختران منع كنم، چاره ام چيست؟
عالم كوزهاي پر از شير به او داد و به او توصيه كرد كه كوزه را به سلامت به جاي معيني ببرد و هيچ چيز از كوزه نريزد…
به يكي از طلبههايش هم گفت او را همراهي كند و اگر شير را ريخت جلوي همهي مردم او را كتك بزند.
جوان نيز شير را به سلامت به مقصد رساند. و هيچ چيز از آن نريخت.
وقتي عالم از او پرسيد چند دختر را در سر راهت ديدي؟
جوان جواب داد: هيچ، فقط به فكر آن بودم كه شير را نريزم كه مبادا در جلوي مردم كتك بخورم و در نزد مردم خوار وخفيف شوم.
عالم هم گفت: حكايت انسان مؤمن هم همین است
مومن هميشه خداوند را ناظر بر كارهايش ميبيند و از حساب روز قيامت و بیآبرویی در مقابل مردم در صحرای محشر و عذاب جهنم بیم دارد.
ده خصلت درنماز
پیامبراکرم صلیاللهعلیهواله فرمود:
نماز ستون دین است و در آن ده خصلت است:
1. زینت صورت و آبروی نمازگزار است؛
2. نور و روشنی دل است؛
3. باعث و سبب راحتی بدن است؛
4.سبب نزول رحمت است؛
5. چراغ آسمان است. جایی که نماز خوانده می شود برای آسمان ها مانند ستاره ای می درخشد.
6. سبب سنگینی عمل در ترازوی اعمال است؛
7. سبب خشنودی پروردگار است؛
8. بهای بهشت است؛
9. اُنس در قبر است؛
10. حجاب و پرده ای از آتش #جهنم است.
و کسی که نماز را به پا داشت دین را بپا داشت. و کسی که نماز را ترک کند دین را نابود کرد.
مواعظ العددیّه،ص 224
خطرعُجب
آیت الله مجتهدے تهرانے(ره):
عجب این است که انسان به عبادتش بنازد، خودش رو خوب بداند, خیال کند روزه هایش قبول شده، نمازهایش قبول شده بہ خودش بادی بکند. این را مےگویند عجب و خطر دارد.
خداوند تبارک و تعالی به حضرت داوود فرمود: ای داوود! بہ گنهکاران بشارت بده ، اما صدیقین را بترسان!
حضرت داوود تعجب کرد و پرسید: خدایا، صدیقین را بترسانم؟ من باید به صدیقین بشارت بدهم و گنهکاران را بترسانم، حال چرا برعکس شده؟
خدا فرمود: صدیقین را از عجب بترسان، آدم خوب ها، نمازشب خوان ها را از عجب بترسان ولی گنهکاران را بشارت بده. چرا؟
چون گنهکاران دچار عجب و غرور نیستند، آنها مےگویند: «ما آشغال بندگانت هستیم» اما صدیقین به عبادتشان مےنازند.
علت عقبماندگی ما، ترک مستحبات است...
آیتالله بهجت قدسسره:
گویا علت عقبماندگی ما، ترک مستحبات است. علمای سابق، بدان ملتزم بودند. از قبیل زیارت و دعا و تلاوت قرآن و یا نماز اول وقت و ترک مکروهات، مانند خواب بینالطلوعین. تفاوت ما و علمای سَلَف، این است که آنها در علم و عمل ترقی داشتند؛ و ما معترفیم به تقصیر در علم و عمل.
در محضر بهجت، ج٢، ص٣۴۴
مرور اجمالی بر سخنان روز گذشته رهبرانقلاب درباره خطر اسرائیل جدید و جداییطلبی کردستان عراق
عوامل وسعت رزق
آیت الله بهجت (ره):
درباره چیزهایی که موجب وسعت رزق می شود ، موارد مختلفی را در روایات به ما آموخته اند از جمله :
صدقه
استغفار
شستن دست قبل از غذا
خوش خلقی
خوش رفتاری با همسایه و با ضعیفان
احسان زیاد به والدین
خوبی نیت
جارو کردن خانه و جلوی درب
شانه کردن مو
خط زیبا
انگشتر عقیق
فیروزه و یاقوت
توکل به خدا
مداومت در وضو و طهارت
عفت کلام
میهمانی دادن
حضور در مسجد قبل از اذان
گرفتن ناخن هر جمعه
ده فراز از سخنان سیدالشهدا (ع) در قیام عاشورا
هدیه ویژه سفارت انگلیس به هیئات عزاداری
اشتباه رایج در روایت وقایع عاشورا
اشتباه اول:
اوج عزاداری امام حسین(ع) ده روز اول ماه محرم الحرام است. بین سخنرانان و مداحان، مشهور است که هر شب را به یکی از شهدای کربلا اختصاص دهند؛ مثلاً شب سوم برای حضرت رقیه و شب هفتم را برای حضرت علی اصغر(ع) سوگواری می کنند و تاسوعا را نیز به حضرت عباس(ع) اختصاص می دهند. همین قرار داد بین مداحان و منبری ها باعث شده است که عده ای گمان کنند، حضرت رقیه روز سوم محرم به شهادت رسیده است و از همه بدتر اینکه گمان می کنندحضرت ابالفضل(ع) در روز تاسوعا به شهادت رسیده است.
اما حقیقت این است که تمام شهدای کربلا در روز عاشورا به شهادت رسیده اند و حضرات اباالفضل، علی اکبر و علی اصغر همه قبل از امام حسین(ع) و در روز عاشورا در پیکار با سپاه عمر سعد کشته شده اند. حضرت رقیه(س) نیز پس از شهادت پدرش در شام از دنیا رفته است.
اشتباه دوم:
باور عمومی این است که حضرت حسین بن علی(ع) و اهل بیت و اصحابش سه شبانه روز آب ننوشیدند و سپس تشنه کام به مقابله با دشمن رفته اند؛ اما حقیقت این است که عمر سعد سه روز قبل از عاشورا عمروبن حجاج را با پانصد سوار فرستاد تا کنار شریعه فرود آیند و میان یاران حسین و آب فاصله اندازند. اما این به این معنی نیست که هیچ ذخیره آبی در خیمه ها نبوده است.
در کتاب ارشاد نوشته شیخ مفید(ره) آمده است: « در شب عاشورا زینب…دست بر گریبان برده…و بیهوش بر زمین افتاد. حسین(ع) برخاسته آب بر روی خواهر پاشید و…» این نقل معتبر نشان می دهد که تا شب عاشورا هنوز آب در خیمه ها بوده واصل تشنه کامی به روز عاشورا، گرمی هوا و شدت مبارزه مربوط است.
شیخ عباس قمی(ره) در منتهی الامال می گوید: «شب عاشورا امام حسین(ع)، حضرت علی اکبر(ع)را با سی سوار و بیست پیاده فرستاد که چند مشک آب آورند و اهل بیت و اصحاب خود را فرمود که از این آب بیاشامید، آخر توشه شماست و وضو بسازید و غسل کنید.»
اشتباه سوم:
یکی از معروف ترین تحریف ها ماجرای حضرت لیلی مادر حضرت علی اکبر(ع) است وچه روضه ها که در این زمینه خوانده نمی شود؛ در روضه ها ذکر می شود که حضرت علی اکبر قبل از رفتن به میدان با مادرش چه نجواهایی می کرد، یا اینکه حضرت لیلی در خیمه ها رفته و در آنجا دعا کرده که خداوند حضرت علی اکبر را سالم برگرداند که متأسفانه این موضوع محور بعضی تعزیه ها نیز شده است.
اما حقیقت این است که اصلاً لیلایی در کربلا نبوده است؛ البته لیلی مادر حضرت علی اکبر(ع) هست؛ اما حتی یک مورخ هم به حضورش در کربلا و روز عاشورا گواهی نمی دهد. (به نقل از حماسه حسینی،جلد۱،مرتضی مطهری)
اشتباه چهارم:
مطلب بعدی مربوط به حضرت علی اکبر(ع) این است که آن حضرت قبل از رفتن به معرکه جنگ از پدر رخصت خواست و آن حضرت اذن میدان نداده اند و مثلاً فرموده اند که تو هنوز جوانی و حیف است که از دست بروی و چه اشعار و تعزیه ها که پیرامون آن نساخته ایم؛ اما حقیقت این است که تمام مورخین نوشته اند، هر کس از امام حسین(ع) اذن میدان می خواست، اگر می شد حضرت برایشان عذری می آورد ولی در مورد جناب علی اکبر گفته اند: «فاستأذن اباه،فأذن له» یعنی تا اجازه خواست گفت برو.
منبع:
حماسه حسینی، جلد۱، استاد شهید مرتضی مطهری.
آیا در حد ادعاهایمان هستیم...؟
راز کشته نشدن عده ای از دشمنان امام حسین علیه السلام در روز عاشورا!
امام سجاد (علیه السلام) مي گويد : در روز عاشورا پدرم را ديدم كه به دشمن حمله مي كرد و آنها را مي كشت.
ولي در آن درگيري بعضي از افراد دشمن را با اينكه زير شمشير او قرار مي گرفتند ، پدرم رد مي كرد و آن ها را نمي كشت با اينكه مي توانست آنها را بكشد..
راز اين موضوع را نمي دانستم.
تا هنگامي كه به مقام امامت رسيدم فهميدم آن كساني را كه پدرم نمي كشت در نسل آنها شخصي كه ما اهل بيت را دوست بدارد وجود داشت..
پدرم با نگاه کردن به دشمن میفهمید از نسل او،گریه کن برای این مصیبت به وجود می آید،بهمین خاطر براي حفظ آن دوست ما در صلب پدرش،پدر را نمي كشت…
معالي السبطين،ج 2، 31
تربیت گام به گام کودک
امام محمدباقر(ع) :
هنگامی که کودک به سه سالگی رسید لا اله الا اللّه را به او بیاموزید و او را رها کنید (همین مقدار کافی است).
وقتی هفت ماه دیگر گذشت محمد رسول اللّه (صلی الله علیه وآله) را به او آموزش دهید و سپس او را رها کنید
آن گاه که چهار ساله شد صلوات فرستادن را به او بیاموزید.
در پنج سالگی به او سمت راست و چپ را آموزش دهید و قبله را نشان او داده و بگویید سجده کند. آن گاه او را تا شش سالگی واگذارید.
در شش سالگی فقط پیش روی او نماز بخوانید و رکوع و سجود را یادش دهید تا هفت سالش هم تمام شود
وقتی هفت سالگی را پشت سر گذاشت، وضو ساختن را به او تعلیم دهید و به او بگویید نماز بخواند
هنگامی که نه ساله شد وضو و نماز را به نیکی آموخته باشد.
و هنگامی که آن دو را به خوبی یاد گرفت خدا پدر و مادر او را به خاطر این آموزش شان خواهد آمرزید.
وسائل الشیعة، ج15، ص193.