ملاقات شیطان وعیسی
روزی حضرت عیسی(ع) شیطان را دید که پنج الاغ سیاه در پیش داشت که بارهایی بر آنها نهاده و در راهی می رفت.
حضرت پرسید: ای شیطان باراین الاغ ها چیست و به کجا می روی؟
آن ملعون گفت: ای روح الله بار آنها مال التجاره من است و برای فروش می برم.
حضرت فرمود: آیا همه کالاها از یک قماش هستند؟
شیطان گفت: خیر بار هر یک با دیگری تفاوت دارد.
حضرت عیسی(ع) به یکی از آنها اشاره کرد و پرسید: بار این الاغ چیست؟
شیطان گفت: ظلم و جور و تعدی است.
حضرت فرمود: خریدار آن کیست؟
شیطان گفت: پادشاهان ظالم و حاکمان جور.
حضرت فرمود: الاغ دوم چه باری داری؟
شیطان گفت: غرور و خود پسندی.
حضرت پرسید: خریدار آن کیست؟
شیطان گفت: کدخداهای آبادی ها و رؤسای دهات.
حضرت فرمود: بر الاغ سوم چه بارکرده ای؟
شیطان گفت: حسد.
حضرت فرمود: مشتری آن کیست؟
شیطان گفت: عالمان درباری و مزدوران آنان و نوکران عجانب.
حضرت پرسید: بارالاغ چهارم چیست؟
شیطان گفت: خیانت.
حضرت فرمود؟ مشتری آن کیست؟
شیطان گفت: تاجران و کارکنان آنان. کسانی که تجارآنان را امین خود قرار داده و برای خرید و فروش به شهر های دور و نزدیک می فرستند ولی آنان به جای امانت داری خیانت می کنند.
حضرت پرسید:درازگوش پنجمی بارش چیست؟
شیطان گفت: نیرنگ.
حضرت فرمود: خریدارش کیست؟
شیطان گفت: زنان.