صدقه و وسوسه شیطان
امام علی (علبه السلام) فرمودند:
یک روز دیناری صدقه دادم رسول خدا فرمودند: یا علی آیا میدانی که صدقه از دست مومن خارج نشود مگراینکه از دهان هفتاد شیطان بیرون آید که هر یک او را با وسوسه خود از دادن منع می کنند (یکی گوید نده که ریا می شود ودیگری میگوید نده که او مستحق نیست و آن دیگر گوید نده که خود بدان محتاج خواهی شد و …) وقبل از آنکه به دست سائل برسد بدست خدا خواهد رسید.
ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ترجمه غفاری، ص۳۱۴
درمحضراستاد
آیت الله مجتهدی (ره):
دیده اید بچه ها با گریه کردن کار خود را پیش می برند.
تا گریه می کنند، پدرشان راضی می شود. با گریه کردن از بابا پول می گیرند.
در خانه خدا هم باید گریه کنید. تا گریه نکنید، کار پیش نمی رود. همین که میل پیدا کردی که گریه کنی و اشکی بریزی، معلوم می شود که خدا میخواهد تو را بیامرزد.
یکی از کارهای ما باید گریه باشد. شب ها طولانی است. از رختخوابتان بلند شوید. در گوشه اتاق بنشینید. کمی به حال خودتان گریه کنید.
شب ها به این فکر کنید که اگر در این حال بمیرم، دست خالی، چه خاکی بر سرمان بریزیم.
اگر وارد محشر شویم و به ما بگویند: هیچ عمل خوبی نداری، چه کنیم.
در روایت آمده است که عده ای در روز قیامت در صحرای محشر پانصد سال گریه می کنند…
هق و هق می گریند که چرا پرونده شان درست نیست و اعمالشان خوب نمی باشد.
در این حال ملکی نزد آنها می آید و می گوید: «اگر یک ساعت در دنیا اینگونه گریه کرده بودی، گرفتار این پانصد سال گریه نمی گشتی! می خواستی در دنیا این گریه ها را بکنی.»
خدایا، ما را گرفتار آن گریه ها نکن…
خدمت به پدر مادر
جوانی به محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و عرض کرد: ای رسول خدا! خیلی مایلم در راه خدا بجنگم.
حضرت فرمود: در راه خدا جهاد کن؛ اگر کشته شوی زنده و جاوید خواهی بود و از نعمت های بهشتی بهره مند می شوی و اگر بمیری، اجر تو با خداست.
چنانچه زنده برگردی، گناهانت بخشیده شده و مانند روزی که از مادر متولد شدی، از گناه پاک می گردی.
جوان عرض کرد: ای رسول خدا! پدر و مادرم پیر شده اند و می گویند: ما به تو انس گرفته ایم و راضی نیستند من به جبهه بروم.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: در محضر پدر و مادرت باش. سوگند به آفریدگارم! یک شبانه روز در خدمت پدر و مادر بودن، بهتر از یک سال جهاد در جبهه جنگ است.
( البته در صورتي كه جهاد واجب عيني نباشد بلكه واجب كفائي باشد )
« بحارالأنوار ، جلد 52/74 »
نابودکننده گناهان
مرحوم حضرت آیت الله مجتهدی(ره) :
دو چیز است که گناهان را نابود می کند :
مرض :
حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) به یکے از اصحابشان که مریض شده بود مؤعظه کردند و فرمودند :خدا بیماری تو را وسیله کاستن گناهانت قرار داده است.آدم که تب می کند کفاره گناهانش است.ناراحت نشید از این که مریض شدید ، شکوه نکنید ، فایده مرض این است که گناهان را نابود می کند.
سجده :
در روایت داریم که آدم به سجده برود و مدتے بر سجده باشد و ستایش کند …حدیث است که سجده گناهان را مےی ریزد ، همان طور که باد در فصل پاییز برگ درخت را می ریزاند
گناه آدم را سنگین میکند ، مثل بعضی ها که دیدید نماز صبح که می خواهند بخوانند ، انگار که کوه رویشان است …
نتیجه اعتماد نداشتن به خدا و امید بستن به مردم!
مام صادق علیه السلام فرمودند :
خدای متعال فرموده است:
به عزت و عظمت و شرف و بزرگواری و سلطه ام بر جمیع ممکنات سوگندکه:
آرزوی هر کس را که به غیر من امید بندد ناامید خواهم کرد و لباس ذلت و خواری بر او خواهم پوشاند و او را از پیش خود می رانم و از فضل خویش دور می کنم .
آیا به غیر من امید دارد و در خانه غیر مرا می کوبد با آنکه کلید های همه درهای بسته نزد من است و در خانه من به روی کسی که مرا بخواند باز است؟
چه کسی در مشکلات بزرگی که برای او پیش آمده است به من امیدوار گشته که امیدش را قطع کرده ام؟
آیا کسی که به غیر من امیدوار است نمی داند که اگر برای او حادثه ای پیش آید چه کسی غیر از من می تواند بدون اذن من گرفتاری او را بر طرف سازد؟
پس چرا از من رویگردان است با اینکه از فضل و کرم خود چیزی به او داده ام که از من نخواسته بود سپس آن را از او می گیرم و برگشت آن را از من نمی خواهد و از غیر من می طلبد؟
او درباره من چه اندیشه ای دارد؟
من که بدون تقاضا و سوال به او عطا می کنم
آیا عفو و رحمت در دست من نیست ؟مگر من محل آرزوها نیستم؟
بنابر این چه کسی جز من می تواند آرزوها را قطع کند؟
آیا آنها که به غیر من امید دارند نمی ترسند از عذاب من یا از اینکه نعمت هایم را از آنان قطع کنم؟
پس بدا به حال آنها که از رحمتم ناامیدند و بدا به حال آنها که مرا معصیت کرده و از من پروا ندارند…
اصول کافی ج 2 ،ص 66 حدیث 7 -
بحارالانوار- چاپ بیروت - ج 71
بساط ریا
مقدس اردبیلی رفت حمام، دید حمامی دارد در خلوت خود میگوید: خدایا شکرت که شاه نشدیم، خدایا شکرت که وزیر نشدیم، خدایا شکرت که مقدس اردبیلی نشدیم!
مقدس اردبیلی پرسید: آقا خب شاه و وزیر ظلم میکنند، شکر کردی که در آن جایگاه نبودی، چرا گفتی خدایا شکرت که مقدس اردبیلی نشدی؟!
گفت: او هم بالاخره اخلاص ندارد! شما شنیدی میگویند مقدس اردبیلی ، نیمه شب دلو انداخت آب از چاه بکشه دید طلا بالا آمد، دوباره انداخت دید طلا بالا آمد، به خدا گفت: خدایا من فقط یک مقدار آب میخواهم برای نماز شب، کمک کن!
مقدس گفت: بله شنیدم …
حمامی گفت: اونجا، نصفه شب، کسی بوده با مقدس؟!
مقدس گفت: نه ظاهرا نبوده …
حمامی گفت: پس چطور همه خبر دار شدند؟! پس معلوم میشود خالص خالص نیست!! و مقدس میگوید یک دفعه به خودم آمدم و فهمیدم یعنی چه این روایت که “ریا در مردم، پنهان تر است از جنبیدن و حرکت مورچه بر روی سنگ سیاه در شب تاریک …”
بساط خودنمایی مهیاست، مواظب باشیم!
آنها کجا و مغرورین کجا...
حضرت امام خمینی سلام الله علیه:
اى برادر،در مكايد نفس و شيطان دقيق شو.بدان كه نمى گذارند تو بيچاره يك عمل خالصى بكنى،
و همین اعمال غير خالصه را كه خداوند به فضلش از تو قبول كرده نمى گذارند به سر منزل برسانى.
كارى مى كنند كه به واسطه اين عجب و تَدَلُّلِ بيجا همه اعمالت به باد فنا برود،اين نفع هم از جيبت برود.
از خدا و رضاى او كه دورى،به بهشت و حورالعين هم نمى رسى،سهل است
مُخَلَّد[جاودان] در عذاب و مُعَذَّب در آتش قهر هم مى شوى.
تو گمان كردى به واسطه اين اعمال پوسيده گنديده سر و دست شكسته مخلوط به ريا و سُمعِه و هزار مصيبت ديگر،كه هر يك مانع از قبولى اعمال است، استحقاق بر حق تعالى پيدا كردى؟!
يا از مُحِبّين و محبوبين شدى؟!
اى بيچاره بى خبر از حال محبين،اى بدبخت بى اطلاع از دل محبين و آتش قلب آنها، اى بى نواى غافل از سوز مخلصين و نور اعمال آنها،تو گمان كردى آنها هم اعمالشان مثل من و توست!
چهل حدیث، ص74
تلنگر....
خداوند روزی به حضرت موسی فرمود: برو بدترین بنده مرا بیاور .موسی رفت یکی از گناهکارهای درجه یک را پیدا کرد ووقتی میخواست با خود ببرد،گفت نکند یک موقع این آدم توبه کرده باشد ومن فکر کنم که این بنده ی گناهکار می باشد رهایش کرد.
رفت دزدی را گرفت تاببرد نزد خود گفت نکند این بنده خاص خدا باشد وتوبه کرده باشد وخدا او را بخشیده باشد ولش کرد.
هر کسی را می گرفت با چنین فرضیات وداوریهائی آزادش می نمود.
بالاخره سگی را گرفت وگفت بدتر از این که دیگر نداریم ،رفت میانه ی راه رهایش کرد وگفت شاید در عالم سگی بودنش کاری کرده باشد ؛بالاخره موسی دست خالی پیش خدا رفت.
خدا گفت:ای موسی دست خالی آمدی؟
موسی گفت: هرچه گشتم بدتر از خودم پیدا نکردم.
خدا گفت: ای موسی هر آئینه اگر غیر از این کرده بودی از پیغمبری عزل میشدی!
چرا جسممان یاری نمیکند که برای نماز شب، بیدار شویم؟
چون روح که خراب شود، جسد را هم خراب میکند.
حالا عزیز دلم! اگر مبتلای به گناه شدی، بدان که جسمت هم با تو همیاری نمیکند و نمیتوانی برای نماز شب بلند شوی و کسل خواهی بود.
وقتی گناه کنیم، این جسد، نمیکشد و برای نماز شب بلند نمیشود.
ببینید خصوصیّت تقوا را چطور تبیین میفرمایند: «و شِفاءُ مَرَضِ أجسادِکُم».
شاید شما بفرمایید که من خیلی حالم خوب است و بدنم قبراق است، امّا همین که اجازه نمیدهند، یعنی این بدن شما، سست است، مریضی دارد و تقوای قلب، شفای این اجساد است.
درس اخلاق آیتالله قرهی (مدیر حوزه علمیه امام مهدی عج تهران)، اسفند ۱۳۹۳
آیات قرآن در مورد وجوب حجاب
اقسام حجاب : جوارح ، جوانب ، جوانح (اقوال و افعال )
1 – حجاب در رفتار
وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ ( نور / 31 )
و پاهاى خود را [به گونهاى به زمين] نكوبند تا آنچه از زينتشان نهفته مىدارند معلوم گردد
وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى ( احزاب /33)
و مانند روزگار جاهليت قديم زينتهاى خود را آشكار مكنيد
2 - عدم رابطه و دوستی زنان با مردان و بالعکس
وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ (نساء /25 ) و( زنان اهل ) دوستگيران پنهانى نباشند
وَلاَ مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ ( مائده / 5 ) و (مردان ) زنان را نباید در پنهانى دوست خود بگيريد
3 - عدم قرار مخفیانه با زنان :
لاَّ تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلاَّ أَن تَقُولُواْ قَوْلًا مَّعْرُوفًا وَلاَ تَعْزِمُواْ عُقْدَةَ النِّكَاحِ حَتَّىَ يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ ( بفره / 235)
با آنان قول و قرار پنهانى مگذاريد مگر آنكه سخنى پسنديده بگوييد و به عقد زناشويى تصميم مگيريد تا زمان مقرر به سرآيد و بدانيد كه خداوند آنچه را در دل داريد مىداند پس از [مخالفت] او بترسيد.
قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنّ َ ( نور/ 30و31)
به مردان با ايمان بگو ديده فرو نهند و پاكدامنى ورزند و به زنان با ايمان بگو ديدگان خود را [از هر نامحرمى] فرو بندند و پاكدامنى ورزند.
4 – حجاب در پوشش
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ (احزاب / 59)
اى پيامبر به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو پوششهاى خود را بر خود فروتر گيرند.
وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ (نور/31)
و زيورهاى خود را آشكار نگردانند مگر آنچه كه طبعا از آن پيداست و بايد روسرى خود را بر سينه خويش [فرو] اندازند( البته در برابر نامحرم )
5- حجاب در گفتار
فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا ( احزاب /32)
پس به ناز سخن مگوييد تا آنكه در دلش بيمارى است طمع ورزد و گفتارى شايسته گوييد.
نتیجه
وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا
و كسانى كه [وسيله] زناشويى نمىيابند بايد عفت ورزند.
هشدار
إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولًا
همانا گوش و چشم و قلب همه مورد پرسش خواهند بود.
درمحضراستاد
حضرت امام خمینی(ره) :
تو اعمالى كه را مأمورى بكن و متوجه باش كه از براى خدا نيست،[به خاطر خودخواهی و هوای نفس]و بدان كه خداى تعالى با تَفَضُّل و تَرَحُّم تو را به بهشت مى برد،
و يك قسمت از شرك را خداى تعالى براى ضعفِ بندگانش به آنها تخفيف داده و به واسطه غفران و رحمتش پرده ستاريت به روى آنها پوشيده است.
بگذار اين پرده دريده نشود،و حجاب غفران حقّ به روى اين سيئات،كه اسمش را عبادت گذاشتيم،افتاده باشد،كه خداى نخواسته اگر اين ورق برگردد و ورق عدل پيش آيد،گند عبادات ما كمتر از گند معصيتهاى موبقه اهل معصيت نيست.
چهل حدیث، 74
اولین سیلی خداوند
حجت الاسلام والمسلمین قرائتی:
خداوند به انسان دستور داد
گندم نخور وقتی خورد،
اولین سیلی خدا به او
برهنه شدن بدنش بود…
این نشان میدهدکه
رهاکردن لباس سیلی خداست نه تمدن!
درمحضراستاد
استاد پناهیان:
ما چون به فرزند خود علاقه داریم،بی دریغ و بدون چشمداشت به او خدمت میکنیم.
کاش به خدا هم علاقه داشتیم تا بی دریغ و مخلصانه به عبادت او بپردازیم.
اگر احساس میکنیم عبادت خدا سخت است باید به دلهای خود که خالی از محبت خدا است،نگاه کنیم.
خدایی که باید بیشتر از فرزند نزد ما عزیز باشد.ما هر چه داریم از آن خداست ؛ سلامتی فرزندان و …
سعى کن براى خوشحاليت ببخشى نه بستانی...
استادی با شاگردش از باغى ميگذشت .
چشمشان به يک کفش کهنه افتاد.
شاگرد گفت گمان ميکنم اين کفشهاي کارگرى است که در اين باغ کار ميکند . بيا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببينيم و بعد کفشها را پس بدهيم و کمى شاد شويم …!
استاد گفت چرا براى خنده خود او را ناراحت کنيم؛ بيا کارى که ميگويم انجام بده و عکس العملش را ببين!
مقدارى پول درون آن قرار بده …
شاگرد هم پذيرفت و بعد از قرار دادن پول ، مخفى شدند.
کارگر براى تعويض لباس به وسائل خود مراجعه کرد و همينکه پا درون کفش گذاشت متوجه شيئى درون کفش شد و بعد از وارسى ، پول ها را ديد.
با گريه فرياد زد : خدايا شکرت !
خدايی که هيچ وقت بندگانت را فراموش نميکنى ….
ميدانى که همسر مريض و فرزندان گرسنه دارم و در این فکر بودم که امروز با دست خالى و با چه رويی به نزد آنها باز گردم و همينطور اشک ميريخت….
استاد به شاگردش گفت: هميشه سعى کن براى خوشحاليت ببخشى نه بستانی…..
صله رحم
شخصى نزد رسول اللّه خدا صلى اللّه عليه و آله آمد و عرض كرد:
يارسول اللّه ! بستگانم بامن قطع رابطه كرده و مرا مورد حمله و شماتت قرار داده اند آيا من هم با آنها قطع رابطه كنم؟
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: با اين وضع خداوند نظر و رحمتش را از همه شما بر مى دارد.
آن مرد گفت : پس چه كنم؟
حضرت فرمود: ايجاد رابطه كن با كسى كه با تو قطع رابطه كرده است و ببخش به كسى كه تو را محروم ساخته است و عفو كن كسى را كه به تو ظلم كرده است.
در اين صورت از سوى خداوند پشتيبانى در برابر آنها خواهى داشت.
محجةالبیضاء ج 3 ص 430
سماجت درِ خانه خدا
آیت الله مجتهدی تهرانی (ره):
انسان باید در گدایی از خدا سماجت کند، هیچ دعایی را کوچک نشمارید، شاید استجابت در همان دعا باشد.
هر کس بعد از نماز، یک دعا پیش خدا محل دارد که حاجت بگیرد، آن وقت بلند می شود و می رود.
تا نماز را خواندی بلند نشو و نرو ، تعقیبات بخوان، دعا بخوان. همانطور که بادبادک بدون دنباله بالا نمی رود، نماز هم بدون تعقیبات بالا نمی رود.
بعد از نماز حتما تعقیبات بخوان. بنشین در خانه خدا و گدایی کن و حاجت بخواه. شاید همین امشب دعایت گرفت.
انسان باید در گدایی از خدا سماجت کند. خود خدا می فرماید:شما بخوانید مرا، من مستجاب می کنم دعایتان را.
حکایت
روزی، سنگتراشی که از شغل خود ناراضی بود و احساس حقارت می کرد،
از نزدیکی خانه بازرگـانی رد می شد.
در باز بود و او خانه مجلل، باغ و نوکران بازرگان را دید و به حال خود غبطه خورد و با خود گفت:
این بازرگان چقدر قدرتمند است! و آرزو کرد که مانند بازرگان باشد.
در یک لحظه، او تبدیل به بازرگانی با جاه و جلال شد !
تا مدت ها فکر می کرد که از همه قدرتمند تر است، تا این که یک روز حاکم شهر از آنجا عبور کرد، او دید که همه مردم به حاکم احترام می گذارند حتی بازرگانان.
مرد با خودش فکر کرد: کاش من هم یک حاکم بودم، آن وقت از همه قوی تر می شدم!
در همان لحظه، او تبدیل به حاکم مقتدر شهر شد.
در حالی که روی تخت روانی نشسته بود، مردم همه به او تعظیم می کردند. احساس کرد که نور خورشید او را می آزارد و با خودش فکر کرد که خورشید چقدر قدرتمند است.
او آرزو کرد که خورشید باشد و تبدیل به خورشید شد و با تمام نیرو سعی کرد که به زمین بتابد و آن را گرم کند.
پس از مدتی ابری بزرگ و سیاه آمد و جلوی تابش او را گرفت.
پس با خود اندیشید که نیروی ابر از خورشید بیشتر است، و تبدیل به ابری بزرگ شد.
کمی نگذشته بود که بادی آمد و او را به این طرف و آن طرف هل داد.
این بارآرزو کرد که باد شود و تبدیل به باد شد.
ولی وقتی به نزدیکی صخره سنگی رسید،
دیگر قدرت تکان دادن صخره را نداشت.
با خود گفت که قوی ترین چیز در دنیا، صخره سنگی است و تبدیل به سنگی بزرگ و عظیم شد.
همان طور که با غرور ایستاده بود، ناگهان صدایی شنید و احساس کرد که دارد خرد می شود.
نگاهی به پایین انداخت و سنگتراشی را دید که با چکش و قلم به جان او افتاده است.. .
صبر بر بداخلاقی همسر
مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء از بزرگترین فقیهان عالَم تشیّع بوده است، در حدّى که علماى بزرگ شیعه از قول او نقل کرده اند که فرموده بود: اگر تمام کتابهاى فقهى شیعه را در رودخانه بریزند و به دریا برود و شیعه دیگر یک ورق فقه دستش نباشد، من از اول تا آخر فقه شیعه را در سینه ام دارم، همه را بیرون مى دهم تا دوباره بنویسند. مرجع هم شده بود.
اهل علم و اصحاب سرّش فهمیدند که همسرش در خانه بداخلاقى مى کند، ولى خیلى هم خبر از داستان نداشتند.
این قدر در مقام جستجو برآمدند تا به این نتیجه رسیدند که این مرد بزرگ الهى، این فقیه عالى قدر گاهى که به داخل خانه مى رود، همسرش حسابى او را کتک مى زند.
یک روز چهار پنج نفر جمع شدند و خدمتش آمدند گفتند: آقا ما داستانى شنیده ایم از خودتان باید بپرسیم، آیا همسر شما گاهى شما را مى زند؟!
فرمود : بله، عرب است، قدرتمند هم هست، قوى البنیه هم هست، گاهى که عصبانى مى شود، حسابى مرا مى زند. من هم زورم به او نمى رسد.
گفتند: او را طلاق بدهید.گفت: نمى دهم.گفتند: اجازه بدهید ما زنهایمان را بفرستیم، ادبش کنند.گفت: این کار را هم اجازه نمى دهم.گفتند: چرا؟
گفت: این زن در این خانه براى من از اعظم نعمتهاى خداست، چون وقتى بیرون مى آیم و در صحن امیر المومنین مى ایستم و تمام صحن، پشت سر من نماز مى خوانند، مردم در برابر من تعظیم مى کنند؛
گاهى در برابر این مقاماتى که خدا به من داده، یک ذرّه هوا مرا برمى دارد، همان وقت مى آیم در خانه کتک مى خورم، هوایم بیرون مى رود! این چوب_الهى است، این باید باشد.
کتاب نفس؛ شیخ حسین انصاریان،
ص 328