ملاک تشخیص راه درست ...
از ماست که برماست...
مرﺩ ﻓﻘﯿﺮﻯ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮐَﺮِﻩ درست می کرد، ﺁﻥ ﺯﻥ کره ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺍﯾﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﯾﮏ ﮐﯿﻠﻮﯾﻰ ﻣﻰ ﺳﺎﺧﺖ، ﻣﺮﺩ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﻪ ﯾﮑﻰ ﺍﺯ ﺑﻘﺎﻟﻰ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﻣﻰ ﻓﺮﻭﺧﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﺎﯾﺤﺘﺎﺝ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺧﺮﯾﺪ.
ﺭﻭﺯﻯ ﻣﺮﺩ ﺑﻘﺎﻝ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﺮﻩ ﻫﺎ ﺷﮏ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻭﺯﻥ ﮐﻨﺪ. ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﮐﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻭﺯﻥ ﮐﺮﺩ، ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻫﺮ ﮐﺮﻩ ۹۰۰ ﮔﺮﻡ ﺑﻮﺩ.
ﺍﻭ ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﻋﺼﺒﺎﻧﻰ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﮔﻔﺖ: ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮐﺮﻩ ﻧﻤﻰ ﺧﺮﻡ، ﺗﻮ ﮐﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﯾﮏ ﮐﯿﻠﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﻰ ﻓﺮﻭﺧﺘﻰ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﮐﻪ ﻭﺯﻥ ﺁﻥ ۹۰۰ ﮔﺮﻡ ﺍﺳﺖ.
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ ﻭ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﺎ ﺗﺮﺍﺯﻭﯾﯽ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﯾﮏ ﮐﯿﻠﻮ ﺷﮑﺮ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺧﺮﯾﺪﯾﻢ ﻭ ﺁﻥ ﯾﮏ ﮐﯿﻠﻮ ﺷﮑﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻭﺯﻧﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰ ﺩﺍﺩﯾﻢ. ﯾﻘﯿﻦ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ: ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻣﻰ ﮔﯿﺮﯾﻢ.
اثر فکر گناه بر عاقبت انسان
مردی در كنار درب خانه اش نشسته بود. خانمی به حمام معروف «منجاب» مى رفت، ولى راه حمام را گم كرد، و از راه رفتن خسته شده بود، به اطراف نگاه مى كرد، تا شايد شخصى را بيابد و از او بپرسد، چشمش به آن مرد افتاد، نزد او آمد و از او پرسيد: حمام منجاب كجاست؟
آن مرد به خانه خود اشاره كرد و گفت: حمام منجاب همين جاست. آن بانو به خيال اينكه حمام همانجاست، به آن خانه وارد شد، آن مرد فورا درب خانه را بست و به سراغ او آمد و تقاضاى زنا كرد.
زن دريافت كه گرفتار مرد هوسباز شده است، حيله ای به ذهنش رسيد و گفت: من هم كمال اشتياق با تو بودن را دارم، ولى چون كثيف هستم و گرسنه، مقدارى عطر و غذا تهيه كن تا با هم بخوريم بعد در خدمتتان باشم.
مرد قبول كرد و به خارج خانه رفت و عطر و غذا تهيه كرد و برگشت، زن را در خانه نديد، بسيار ناراحت شد و آرزوى زنا با آن زن در دلش ماند و همواره اين جمله را مى خواند: «يا رب قائلة و قد تعبت اين الطريق الى حمام منجاب؟ خدايا! چه شد آن زنى كه خسته شده بود، و مى پرسيد راه حمام منجاب كجاست؟»
مدتى از اين ماجرا گذشت تا اينكه در بستر مرگ افتاد، آشنايان به بالين او آمدند و او را به جمله «لا اله الا الله محمد رسول الله» تلقين مى كردند او به جاى اين ذكر، همان جمله مذكور را در حسرت آن زن مى خواند، و با اين حال از دنيا رفت.
بنگر! كه اين لغزش، چگونه او را به هنگام مرگ از اقرار شهادت باز داشت با آن كه جز كشاندن زن به خانه و انديشه زنا مرتكب گناه ديگر نشده بود.
کشکول شیخ بهایی
جرعه ای ازکلام شهید
شهید حسین خرازی:
سهل انگاری و سستی
در اعمال عبادی تاثیر نامطلوبی در پیروزی ها دارد…
تقصیر ماست....!!
حجت الاسلام والمسلمین پناهیان:
امیرالمومنین (علیه السلام) می فرماید: ظاهر اسلام درخشنده و تابناک است؛ ما باید یک جوری اسلام را معرفی کنیم که درخشندگی آن را ببینند.
اسلام به شدت دنبال این است که انسان با آرامش و بعد با لذت زندگی کند. هر چه جلوتر می رویم فرهنگ ما از آرامش فاصله می گیرد.
هرجا سوءتفاهمی شد و ضدانقلاب از انقلاب بد گفتند به خاطر این بود که ما درست معرفی نکردیم.کارهای قشنگی در انقلاب اسلامی هست ولی غریب است، مصداق عبارت امیرالمومنین (علیه السلام) است که فرمود: ظاهر آن درخشنده است و دلت را می برد و وقتی به باطن اسلام می روی زیبایی اش تو را به اعجاب می برد.
چنین دین فوق العاده جذابی است اگر سختی و ریاضتی هم می دهد از سختی که ما در راه گناه می بریم خیلی کمتر است و بعد از آن هم لذت دارد.
عاقبت تملّق
کریم خان زند پس از آن که به پادشاهی رسید، شیراز را به پایتختی انتخاب کرد و از چنان محبوبیتی برخوردار شد که نامش به عنوان سر سلسله زندیه در سراسر ایران پیچید.
روزی عموی او برای دیدنش به پایتخت آمد. کریم خان دستور داد از وی پذیرای کنند و لباس های فاخر به او بپوشانند.
چند روزی از اقامتش نگذشته بود که در یکی از جلسات مهم مملکتی شرکت کرد. با دیدن قدرت و منزلت برادرزاده اش بادی به غبغب انداخت و گفت: کریم خان، دیشب خواب پدرت را دیدم که در بهشت کنار حوض کوثر ایستاده بود و حضرت علی (ع) جامی از آب کوثر به او می داد.
کریم خان اخم هایش را در هم کشید و دستور داد وی را از مجلس اخراج و سپس از شهر بیرون کنند. رؤسای طوایف از او علت این رفتار خشونت آمیز را جویا شدند.
کریم خان گفت: من پدر خود را می شناسم. او مردی نیست که لایق گرفتن جامی از آب کوثر از دست حضرت علی (ع) باشد. این مرد می خواهد با تملّق و چاپلوسی مورد توجه قرار گیرد و اگر تملّق و چاپلوسی به صورت عادت در آید، پادشاه دچار غرور و بدبینی می شود و کار رعیت هرگز به سامان نمی رسد.
سنگینی بار گناه...
آیت الله مجتهدی(ره):
دیدید بعضی ها تا می خواهند دو رکعت نماز بخوانند، انگار یک کوه پشت آنها افتاده، اینھا همه بر اثر گناهان زیاد است.
چرا عبادت می كنیم؟
حجت الاسلام والمسلمین رفیعی:
قرآن كريم دليلش را در آيات متعددي بيان كرده است. از جمله اين آيه كه ميفرمايد: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ» (بقره/21) مردم خدا را بپرستيد، «الَّذي خَلَقَكُمْ» چون شما را آفريده است.
مثل اينكه به دانشآموزي ميگوييم: اين آقا را احترام كن، چون معلم توست. اين آقا را احترام كن چون پدرت است.
ميگويد: خدا را بپرستيد چون شما را آفريده است. بالاخره از عدم به وجود آورده است. نعمت داده است. نداي فطرت به شما اين را ميگويد. نياز شما اين را ميگويد. «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه» (فاطر/15)
در واقع عبادت يك اهرم است. اهرمي است كه در همين دنيا انسان از آن براي رشد و تعالي كمك ميگيرد. اينطور نيست كه شما فكر كنيد عبادت يك صندوقچهاي در قيامت است، اينها را ما در آن صندوقچه جمع ميكنيم، روز محشر به درد ما ميخورد. نه! قرآن كريم ميفرمايد: «وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاة» (بقره/45) در همين دنيا از نماز كمك بگيريد. از روزه كمك بگيريد.
ﮔﺮﻳﻪ ﺍﺯ ﺑﻬﺮ ﺧﻮﻳﺶ!
ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﺯﺍﻫﺪﻯ ﺩﺭ ﺑﺼﺮﻩ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺩﺭ ﻣﺮﮒ ﺭﺳﻴﺪ، ﺧﻮﻳﺸﺎﻧﺶ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﮔﺮﺩ ﻭﻯ ﺩﺭ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﻰ ﮔﺮﻳﺴﺘﻨﺪ. ﮔﻔﺖ: ﻣﺮﺍ ﺑﺎﺯ ﻧﺸﺎﻧﻴﺪ. ﻭﻯ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻧﺸﺎﻧﻴﺪﻧﺪ.
ﺭﻭ ﺳﻮﻯ ﭘﺪﺭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻯ ﭘﺪﺭ! ﺗﻮ ﭼﺮﺍ ﻣﻰ ﮔﺮﻳﻰ؟ ﮔﻔﺖ: ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻧﮕﺮﻳﻢ ﻛﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﻯ ﭼﻮﻥ ﺗﻮ ﺑﻤﻴﺮﺩ ﻭ پشتم ﺑﺸﻜﻨﺪ.
ﻣﺎﺩﺭ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﭼﺮﺍ ﻣﻰ ﮔﺮﻳﻰ؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻣﻴﺪ ﻣﻰ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﭘﻴﺮﻯ ﺧﺪﻣﺖ ﻣﻦ ﻛﻨﻰ ﻭ ﺩﺭ ﺑﻴﻤﺎﺭﻯ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺑﺎﻟﻴﻦ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﻰ.
ﺭﻭﻯ ﺳﻮﻯ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺷﻤﺎ ﭼﺮﺍ ﻣﻰ ﮔﺮﻳﻴﺪ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺯﻳﺮﺍ ﻛﻪ ﻳﺘﻴﻢ ﺷﺪﻳﻢ ﻭ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺫﻟﻴﻞ ﮔﺸﺘﻴﻢ.
ﺭﻭ ﺳﻮﻯ ﻋﻴﺎﻝ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﭼﺮﺍ ﻣﻰ ﮔﺮﻳﻰ؟ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﭼﮕﻮﻧﻪ نگه ﺩﺍﺭﻡ ﺍﻳﻦ ﻳﺘﻴﻤﺎﻥ ﺭﺍ؟
ﮔﻔﺖ: ﺁﻩ! ﺁﻩ! ﺷﻤﺎ ﻫﻤﻪ، ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺩ ﻣﻰ ﮔﺮﻳﻴﺪ، ﻫﻴﭽﻜﺪﺍﻡ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﻦ ﻧﻤﻰ ﮔﺮﻳﻴﺪ ﻛﻪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﭼِﺸَﻢ ﺗﻠﺨﻰ ﻣﺮﮒ ﺭﺍ ﻭ ﭼﻪ ﮔﻮﻳﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻭ ﻛﺮﺩﺍﺭ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ؟ ﺍﻳﻦ ﺑﮕﻔﺖ ﻭ ﺑﺨﺮﻭﺷﻴﺪ ﻭ ﺟﺎﻥ ﺑﻪ ﺣﻖ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﻛﺮﺩ.
ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻋﺎﺭﻓﺎﻥ، ﻭﺍﻋﻆ ﺑﻴﻬﻘﯽ
تلنگر...
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد ،
دو سه تا كوچه و پس كوچه و
اندازه ی یك عمر بیابان دارد .
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد
در این فرصت کم …
سهراب سپهری
رعایت نکردن حریم جنسی حق الناس است!
شیوه عاشقی خدا
شیخ رجبعلی خیاط برای احسان به خلق نقش ویژهای در ایجاد انس به خدا و محبت به او قائل بود. وی معتقد بود که راه محبت خدا، محبت به خلق خداوند و خدمت به مردم، بخصوص انسانهای مستضعف و گرفتار است.
یکی از شاگردان شیخ میگوید: با معرفی جناب شیخ، مدتها به خدمت آیتالله کوهستانی به نکا میرفتم. تا اینکه یک روز صبح که برای رفتن به نکا به گاراژ رفتم جناب شیخ را دیدم فرمودند: کجا می روی؟ عرض کردم به نکا نزد آیتالله کوهستانی.
فرمودند: شیوه ایشان زاهدی است بیا برویم تا من روش عاشقی خدا را یادت دهم. بعد دست مرا گرفت و به خیابانی برد. در جنوب خیابان در کوچهای، در منزلی را زد، دخمهای نمایان شد که تعدادی بچه و بزرگ و فقیر و بیچاره در آن جا بودند.
جناب شیخ به آنها اشاره کرد و فرمود: رسیدگی به این بیچارهها انسان را عاشق خدا میکند. درس تو این است. نزد آیتالله کوهستانی درس زاهدی بود و حالا این درس عاشقی است.
کیمیای محبت ،محمد محمدی ری شهری
چرا به بلا دچار می شویم؟
حجت الاسلام والمسلمین عالی:
در روايات داريم که بلاهايي که بر سر ما مي آيد بخشي از آن بخاطر کفاره ي گناهان ما است .
اميرالمومنين مي فرمايد : مومنين در همين دنيا تنبيه مي شوند . اما بخشي ديگر از بلاها ترفيعي و ارتقائي است .
يعني خدا دارد زمينه اي پيش مي آورد که ظرفيت فرد را بالا ببرد . نمونه ي آن بلاهايي است که بر سر اهل بيت آمده است. اهل بيت بخاطر اينکه گناه کرده اند اين بلاها سرشان نيامده است .
در مجلس يزيد ، يزيد به امام سجاد علیه السلام گفت که اين بلاهايي که بر سر شما مي آيد بخاطر گناهان شماست .
امام فرمود : بعضي مواقع بلاها بخاطر بالابردن ظرفيت است . پس اگر بلايي بر سر کسي آمد ما سوء ظن پيدا نکنيم که طرف حتما گناهي کرده است . شايد خدا او را بواسطه بلا بالا مي برد .
مقتضاي زرنگ بودن يک مومن اين است که اگر براي خودش بلايي پيش آمد خودش را زير ذره بين بگذارد که نکند بخاطر گناهي که کرده اين بلا بر سرش آمده است و به خودش سوء ظن داشته باشد . اتفاقاتي که براي ما پيش مي آيد در اثر اعمال ماست نه بخاطر گناهان ما .
صدقه در حال ناداری
علی بن سوید : به امام کاظم علیه السلام گفتم: به من سفارشی كن.
فرمود:
«تو را به پروامندی از خدا سفارش می كنم». آن گاه سكوت كرد.
من از تنگ دستی خود، نزد او شِكوه كردم و گفتم: به خدا سوگند، برهنه ام و برهنگی ام به جایی رسیده كه فلانی، دو جامه خویش را از تَنَش در آورْد و به من پوشاند!
فرمود: «روزه بگیر و صدقه بده».
گفتم: از آنچه برادرانم به من عطا می كنند، هرچند اندك، صدقه بدهم؟
فرمود: «آنچه را كه خداوند، روزی تو می كند، صدقه بده، هرچند ایثار كنی [و خودت به آن، محتاج باشی]».
الكافی، ج 4 ص 18 ح 2
درمحضراستاد
انسانیت تنها چیزی است که
ارزش بالیدن دارد
پول ، مقام ، زیبایی
و چیزهایی از این دست
همه برچسب های بی ارزشی هستند
که بالندگان به آن تنها میخواهند
که کمبودهای انسانی خود را پنهان کنند…
ناامید نشو...
آیت الله قاضی(ره):
چهل سال است دم از پروردگار عالم زدم.
چند مرتبه خواستند مرا بکشند، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی نگذاشت و خدا هم کمکم کرد! در این مدت نه خوابی دیدم، نه مکاشفه ای، نه رفیقی، نه همدردی، چهل سال است که در را می کوبم و خبری نیست.
ملک یونان و سقراط...
یکی از ملوک یونان بر سقراط حکیم گذر کرد و او را در خواب دید! سرپایی بر او بزد و گفت: برخیز!
سقراط برخاست و از کوکبه شاهی پروا نکرده، التفاتی به وی ننمود!
ملک گفت: مرا نمیشناسی؟
سقراط گفت: نه، ولیکن در طبع چهار پایان میبینمت! چرا که لگد زدن کار ایشان است!
ملک گفت: «این چنین گستاخانه سخن میگویی، حال که تو بنده و رعیت من هستی؟!»
سقراط گفت: «چنین نیست، بلکه تو بنده منی؟» گفت: «چطور؟»
سقراط گفت: «برای آن که شهوتها و آرزوها تو را بنده و فرمانبردار خود ساختهاند و من آنها را بنده و محکوم خود گردانیدهام!»
ملک از آن سخن خجل گشته، از آن مقام در گذشت.
گنجینه معارف، ج 1،محمد رحمتی شهرضا
تو سیر و همسایه گرسنه
یکی از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط رحمه الله می گوید: از ایشان شنیدم که فرمود: شبی در عالم رؤیا دیدم مجرم شناخته شدم و مأمورانی آمدند تا مرا به زندان ببرند، صبح آن روز ناراحت بودم که سبب این رؤیا چیست؟
با عنایت خداوند متعال متوجه شدم که موضوع رؤیا به همسایه ام ارتباط دارد. از خانواده ام خواستم که جستجو کند و خبری بیاورد.
همسایه ام شغلش بنایی بود، معلوم شد که چند روز کار پیدا نکرده و شب گذشته او و همسرش گرسنه خوابیده اند؛ به من فرمودند: وای بر تو! تو شب سیر باشی و همسایه ات گرسنه؟!
در آن هنگام من سه عباسی پول نقد ذخیره داشتم! فورا از بقال سر محل، یکی عباسی هم قرض کردم و با عذرخواهی به همسایه دادم و تقاضا کردم هر وقت بیکار بودی و پول نداشتی مرا مطلع کن.
کیمیای محبت، ص 91، محمدی ری شهری