یه خیابون بهشتی
السلام علیک یا حسین (ع)
بوی پیراهن خونین کسی می آید ؛این خبر را برسانید به کنعانیها ……..
کمتر از چهل روز مانده تا ماه غم ،ماه عزا،ماه پیرنهای سیاه ….
هنوز بین الحرمین نرفته بودم ازیه در دیگه وارد حرم امام حسین (ع) شدم وقتی چشمم به ضریح افتاد زبونم بند اومد فقط سکوت ،نگاه واشک بود به خاطر فضای سنگین حرم اومدم بیرون از خودم بدم میومد که چرا نتونستم با امام حسین (ع)
حرف بزنم وچرا؟ وچرا ؟….
هنوزتووجودم اون حسی که میگن هرکی بره کربلا دوست نداره برگرده به وجود نیومده بود اصلا نمی تونستم اونجا رو درک کنم تا اینکه یکی از شبها با دسته عزاداری کاروانمون وارد بین الحرمین شدم
وای ….خدایا اینجا کجاست بی اختیار این جمله رو زمزمه کردم :
((یه خیابون بهشتی اسمش بین الحرمین )) تازه فهمیدم کجا هستم اینجا آخر دنیاست یه طرف امام حسین(ع) یه طرف ابالفضل العباس بی اختیار شروع میکنی به دویدن بین دو حرم وتازه اون حس عجیب که دیگه فکر میکنی بدون کربلا نمیتونی زندگی کنی میاد سراغت .
وباور میکنی(( ناکام اونی که کربلا رو نبینه از دنیا بره ))
حرم حضرت عباس وضریحش چقدر متواضع وافتادست وبا دیدنش نا خود آگاه یاد آب میفتی وعطش….
خیمه گاه،تل زینبیه وگودی قتلگاه واینجاست که میفهمی مصیبت حضرت زینب بزرگترین مصیبتهاست وبا اشک وآه جگر سوز میگی امان از دل زینب !
شنیدن کی بود مانند دیدن …..
باید ببینی تا عاشق پرواز بشی …
تشنه آب فراتم ای عجل مهلت بده تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا
ررر