ای که دستت می رسد ...
05 شهریور 1395
گنجشکی شتابان به آتش نزدیک میشد و برمیگشت.
پرسیدند: چه میکنی؟
گفت: در این نزدیکی چشمه ای هست و من نوکم را پرآب میکنم و روی آتش میریزم.
گفتند: حجم آتش در مقایسه با آبی که می آوری بسیار زیاد است و این فایده ندارد.
گفت که شاید نتوانم آتش را خاموش کنم. اما هنگامیکه خداوند از من پرسید زمانیکه دوستت در آتش میسوخت چه کردی؟
پاسخ میدهم : هر آنچه که از من بر می آمد…