چگونگی تعصّبات نژادى یهود که مانع از ایمان به پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله) گردید
گفتار اجمالی :خداى متعال در آیات ۹۱ـ۹۳ سوره «بقره» به یکى از جنبه هاى تعصبات نژادى یهود که در دنیا به آن معروفند اشاره کرده، و چنین مى گوید: (هنگامى که به آنها گفته شود: به آنچه خداوند نازل فرموده ایمان بیاورید، مى گویند: ما به چیزى ایمان مى آوریم که بر خود ما نازل شده باشد). پس از آن پرده از روى دروغ آنان بر داشته و مى گوید: اگر بهانه عدم ایمان شما این است که محمّد(ص) از شما نیست (پس چرا به پیامبران خودتان در گذشته ایمان نیاوردید؟ پس چرا آنها را کشتید اگر راست مى گوئید و ایمان دارید).
گفتار تفصيلی :خداى متعال در آیات ۹۱ـ۹۳ سوره «بقره» به یکى از جنبه هاى تعصبات نژادى یهود که در دنیا به آن معروفند اشاره کرده، چنین مى گوید: (هنگامى که به آنها گفته شود: به آنچه خداوند نازل فرموده ایمان بیاورید، مى گویند: ما به چیزى ایمان مى آوریم که بر خود ما نازل شده باشد (نه بر اقوام دیگر) و به غیر آن کافر مى شوند)؛ «وَ إِذا قیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ یَکْفُرُونَ بِما وَرائَهُ».
آنها نه به «انجیل» ایمان آوردند و نه به قرآن، بلکه تنها جنبه هاى نژادى و منافع خویش را در نظر مى گرفتند (در حالى که این قرآن حق است و منطبق بر نشانه ها و علامت هائى است که در کتاب خویش خوانده بودند)؛ «وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ».
اگر به راستى آنها به «تورات» ایمان داشتند، توراتى که قتل نفس را گناه بزرگى مى شمرد، نمى بایست پیامبران بزرگ خدا را به قتل برسانند.
از این گذشته، اصولاً این سخن که ما تنها به دستوراتى ایمان مى آوریم که بر ما نازل شده باشد، انحراف روشنى از اصول توحید و مبارزه با شرک است، این یک نوع خود خواهى و خود پرستى است، چه در شکل شخصى باشد؟ یا در شکل نژادى؟
توحید آمده است که این گونه خوهاى زشت را از وجود انسان ریشه کن سازد، تا انسان ها دستورات خدا را فقط به خاطر این که از ناحیه خدا است بپذیرند.
به عبارت دیگر اگر پذیرش دستورات الهى مشروط به این باشد که بر خود ما نازل گردد، این در حقیقت شرک است، نه ایمان، و کفر است، نه اسلام، و قبول چنین دستوراتى هرگز دلیل ایمان نخواهد بود.
جالب این که: در آیه فوق مى گوید: «هنگامى که به آنها گفته شود به آنچه خدا نازل کرده ایمان بیاورید…» که در این عبارت، نه محمّد(صلى الله علیه وآله) مطرح است، نه موسى و نه عیسى(علیهما السلام) بلکه صرفاً «ما أَنْزَلَ اللّه».
قرآن براى روشن تر ساختن دروغ و کذب آنها، در آیه بعد، سند دیگرى را بر ضد آنها افشا مى کند و مى گوید: (موسى آن همه معجزات و دلائل روشن را براى شما آورد، ولى شما بعد از آن گوساله را انتخاب کردید و با این کار ظالم و ستمگر بودید)!؛ «وَ لَقَدْ جاءَکُمْ مُوسى بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ».
اگر شما راست مى گوئید و به پیامبر خودتان ایمان دارید، پس دلیل گوساله پرستى بعد از آن همه دلائل روشن توحیدى چه بود؟
این چه ایمانى است که به محض غیبت موسى(علیه السلام) و رفتنش به کوه طور از دل هاى شما پرواز مى کند و کفر جاى آن، و گوساله جاى توحید را مى گیرد؟
آرى شما با این کارتان هم به خود ستم کردید و هم به جامعه خود و نسل هاى آینده تان.
در سومین آیه مورد بحث، سند دیگرى بر بطلان این ادعاى آنها ذکر کرده مسأله پیمان کوه طور را به میان مى کشد، مى گوید: (ما از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بالاى سرتان قرار دادیم و به شما گفتیم، دستوراتى را که مى دهیم محکم بگیرید و درست بشنوید اما آنها گفتند شنیدیم و مخالفت کردیم)؛ «وَ إِذْ أَخَذْنا میثاقَکُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّة وَ اسْمَعُوا قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَیْنا».
(آرى دل هاى آنها به خاطر کفرشان با محبت گوساله آبیارى شده بود)! «وَ أُشْرِبُوا فی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ».
آرى، شرک و دنیاپرستى که نمونه آن عشق به گوساله طلائى سامرى بود در تار و پود قلبشان نفوذ کرد، و در سراسر وجودشان ریشه دواند، و به همین دلیل، خدا را فراموش کردند.
شگفتا! این چگونه ایمانى است که هم، با کشتن پیامبران خدا مى سازد، هم گوساله پرستى را اجازه مى دهد، و هم میثاق هاى محکم الهى را به دست فراموشى مى سپرد؟!
آرى (اگر شما مؤمنید ایمانتان بد دستوراتى به شما مى دهد)؛ «قُلْ بِئْسَما یَأْمُرُکُمْ بِهِ إیمانُکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ».
گرد آوری از کتاب: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ پنجاه و پنجم، ج ۱، ص ۴۰۴.