چهار تکبیر زدن به معنای ترک کردن
و شیخ بایزید گفت:
دوازده سال آهنگر نفس خود بودم،
در کوره ریاضت می نهادم
و با آتش مجاهده می تافتم
و بر سندان مذمت می نهادم
و پتک ملامت بر او میزدم،
تا از نفس خویش آینه ای کردم.
پنج سال آینه خود بودم
به انواع عبادت و طاعت.
آن آینه میزدودم.
پس یک سال نظر اعتبار کردم
بر میان خویش ،از غرور و عشوه
و به خود نگرستن.
زناری دیدم و از اعتماد کردن
بر طاعت و عمل خویش پسندیدن.
پنج سال دیگرجهد کردم
تا آن زنار بریده گشت،
و اسلام تازه بیاوردم.
بنگرستم همه خلایق مرده دیدم.
چهار تکبیر در کار ایشان کردم
و از جنازه همه بازگشتم
و بی زحمت خلق به مدد خدای،
به خدای رسیدم.
یعنی 12 سال با ریاضت و سعی
بر روی نفسم کار کردم
و با نکوهش خود بخاطر شناخت
از ضعفهایم آن ها را برطرف نمودم
و غبارهایش را زدودم
و چون آئینه ای پاکش کردم
و پس از آن پنج سال نشستم
و عبادت و طاعت کردم
تا آئینه را هم پس زنم.
بعد از یکسال خود را بزرگ منشانه
نگاه کردم و سر مست غرور
و این همه دلربائی خود شدم .
(زناری دیدم به معنای خود را کافر دیدن است)
خود را کافری دیدم که مغرور گشته
به خودش بخاطر اینکه فکر کرده
به به از این بهتر نمی شود
و خوشا بسعادتم که
چنین راز و نیازی با خدا دارم.
پس 5 سال سعی کردم
خاشعانه طاعات و عبادات کنم
و دیگر از خود و اعمال و عبادات
و طاعاتم نشانی نبینم و هر چه بینم
فضل و رحمت و انوار و جلوه او باشد
نه از من.
تازه آن موقع فهمیدم که
مسلمانی یعنی ایی
و آنوقت چون به خلائق نگاه کردم
دیدم همه در خواب مرگند
و غاقل از حکایت بندگی!
(چهار تکبیر زدن به معنای ترک کردن)
پس ترکشان کردم و عزلت گرفتم
بدون زحمت خلق و به مدد خدای
به خدای رسیدم!