پای پرواز
07 دی 1396
آیتالله مرعشی نجفی(ره):
زمانی كه در نجف بودیم، یك روز مادرم گفتند: «پدرت را صدا بزن تا تشریف بیاورد برای نهار.» حقیر رفتم طبقه فوقانی؛ پدرم در حال مطالعه خوابش برده بود.
ماندم چه كنم، خدایا امر مادرم را اطاعت كنم؟ از طرفی میترسیدم با بیدار كردن ایشان، باعث رنجش خاطر مباركشان شوم.
خم شدم و لبهایم را كف پاهای پدر گذاشتم و چندین بوسه زدم تا اینكه[پدرم] به خاطر قلقلك پا بیدار شد و دید من هستم. پدرم، سیدمحمود مرعشی، وقتی این علاقه و ادب و احترام را از من دید، فرمود: شهابالدین تو هستی؟! عرض كردم: بله آقا.
دستش را بهسوی آسمان بلند كرد و فرمود: «پسرم، خدا عزتت را بالا ببرد و تو را از خادمین اهل بیت علیهم السلام قرار دهد». آیتالله شهاب الدین مرعشی نجفی میفرمود: هرچه دارم از بركت دعای پدرم است.