پاسخ مستدل علامه مصباح به سخنان تحریف آمیز آقای روحانی
علامه_مصباح_یزدی در جلسه شانزدهم درس اخلاق ماه مبارک رمضان 96:
عجیب این است که حتی در میان بستگان نزدیک اهلبیت کسانی بودند که به خلافت همان خلفای سهگانه قبل از امیرالمومنین قائل بودند و حضرت علیعلیهالسلام را به عنوان را خلیفه چهارم میشناختند.
این جمله را از امام (ره) نقل میکنم که میفرمود: خیال نکنید این عقایدی که ما درباره ائمه داریم از ابتدا این قدر واضح بوده است و همه آن را میدانستند؛ روزی زیدبنعلیبنالحسین که او را بهخاطر مخالفت با امویان به دار زدند، نزد برادرش حضرت امام محمد باقرسلاماللهعلیه آمد و با ایشان بحثشان شد.
حضرت باقر اشاره فرمودند که من بعد از پدرم امام هستم و بر دیگران واجب است از من اطاعت کنند. زید تعجب کرد و گفت شما میدانید که پدرمان امام سجاد چقدر مرا دوست میداشت، و حتی لقمه میگرفت و در دهان من میگذاشت؛ با این وصف چرا این مسئله را به من نگفت که باید از برادرت اطاعت کنی؟! حضرت فرمود: این هم به خاطر این بود که مبادا تو نتوانی این مطلب را بپذیری، و خیال کنی این نظر شخصی پدرمان است و با امر پیامبر مخالفت کنی و دینت اشکال پیدا کند.
حضرت امام با استناد به این روایت میفرمود: این مسئله حتی برای برادر امام باقر علیهالسلام هم واضح نبود.
باز در روایات ما آمده است که حضرت رضاسلاماللهعلیه برای زید احترام قائل بودند و برای او طلب رحمت کردند. شخصی از ایشان پرسید که ایشان که قائل به امامت اجداد شما نبودند، چطور ایشان را شهید میدانید؟ حضرت فرمود: او برای کسب رضایت اهلبیت قیام کرد؛ شعارش این بود و میگفت برای اینکه حق اهلبیت را ادا و آنها را راضی و خوشحال کنم، حاضرم جانم را هم فدایشان کنم و با کسانی که به آنها ظلم کردند، میجنگم.
باز از مظلومیت اهلبیت است که حتی در میان خانواده خودشان، کسانی مثل زیدبنعلی (که راوی صحیفه سجادیه است)، مسئله ولایت برایشان ثابت نبود. همه میدانیم که بالاخره از زمان حضرت سجاد به بعد همه اهلبیت کمابیش تقیه میکردند. گاهی این تقیه بسیار سخت میشد و حتی بر طبق فتاوای اهلسنت فتوا میدادند تا معلوم نشود که مذهب دیگری دارند. این جریان تا زمان غیبت ادامه داشت.
ما اکنون در زمانی قرار داریم که #ابزار_تبلیغات قابل مقایسه با ابزار زمان گذشته نیست. آنهایی که معتقدند که خلافت حق پدرزنهای پیغمبر بود، اعتمادشان به نقلها و تبلیغاتی است که بزرگانشان برایشان تدارک دیدهاند. ما هم اگر به چیزهایی معتقد هستیم به خاطر نقلهایی است که بزرگانمان کردند و پدر و مادرهایمان به ما گفتند و بعد هم کمی کتاب خواندیم. اما وقتی تبلیغات از یک طرف گسترش پیدا کند و از طرف دیگر ضعیف شود، چه پیشبینی میکنید؟
یکی از نگرانیهای امام از همان روزهای اول پیروزی انقلاب تحریف حقایق نهضت بود، و اینکه کسانی بیایند و جریان را طور دیگری نقل کنند و این نقلها متراکم، نوشته و چاپ شود و نسلهای آینده نفهمند که جریان چه بوده است. ایشان از روز اول اصرار داشت که باید اسناد این انقلاب ضبط و ثبت شود و کسانی را شخصا برای اینکار تعیین کردند.
اگر تا قبل از دوران صفویه بسیاری از مردم ما واقعا مذهب تشیع را نشناخته بودند، شاید خیلی مسئول نبودند؛ زیرا شرایط سخت بود و حکام و سلاطین و به تبع آنها، علمای درباری و کسانی که از آنجا ارتزاق میکردند، به آن طرف گرایش داشتند و دیگران هم آن را باور میکردند.
اما فکر میکنم بعد از دوران صفویه و بهخصوص تحقیقات کسانی مثل محقق کرکی، شیخ بهایی، علامه مجلسی و…، و کتابهایی که نوشته شد، حقایقی که بیان شد و مجاهدت کسانی که در این راه جان خودشان را از دست دادند، دیگر از کسی پذیرفته نیست که ادعا کند خود علی هم از روز اول وقتی دید همه با شخص دیگری بیعت کردند وظیفه خودش دانست که باید از او اطاعت کند و حق نداشت مخالفت کند، چون مردم رأی داده بودند!
آیا شما میپذیرید که یک مسلمان ایرانی در این عصر این اندازه بیاطلاع باشد که چنین فکر کند؟! آیا نمیتوانست درباره این مسئله تحقیق کند؟! بهخصوص اگر سابقه طلبگی داشته باشد، درس خوانده باشد و کتاب دیده باشد و دستکم اسم الغدیر را شنیده باشد؟