پاسخ شبهه حضور امام علي(ع) و فرزندانش در قادسيه
نقش امام علي(ع) و فرزندانش در قادسيه چيست؟
در هيچ يك از منابعِ كهن و معتبر تاريخي حضور اميرمؤمنان حتي در يكي از جنگهاي زمان خلفا ثبت نشده است نه در جنگ قادسيه و نه در هيچ جنگ ديگري(تنها نبردي كه حضرت سلاح بدست گرفت زماني بود كه بعد از وفات پيامبر اكرم لشكر مرتدين به دروازههاي مدينه نزديك ميشد. بسياري از مسلمانان بدليل عدم بيعت امام با ابوبكر و همچنين عدم حضور حضرت در اين جنگ حاضر به همكاري و حضور در ميان مدافعان شهر مدينه نبودند. امام بنا به مصلحت و براي حفظ اسلام تنها شمشير به دست گرفته و در ميان مدافعان حضور يافت و در همان حال نيز هرگز با شمشير نجنگيد.) در نتيجه ميتوان گفت كه در زمان خلفا، حضرت هرگز با هيچ گروهي نجنگيد.
عدم شركت حضرت در فتوحات و انزواي ايشان اين سوال را در اذهان مسلمانان بر انگيخت كه چرا عليبنابيطالب با آن همه سابقه درخشان در نبردهاي گذشته، اكنون كه زمان انتشار اسلام در سرزمينهاي كفر و شرك رسيده است در جنگها شركت نمي كند؟ به طور قطع بسياري – اگر نگوييم همه – ميدانستند كه او به خاطر ترس از مرگ يا سستي از جهاد نبوده كه در جنگها شركت نمي كردند همانطور كه خود حضرت نيز در اين زمينه ميفرمايند: «والله لو تظاهرت العرب علي قتالي لما وليت عنها؛ به خدا سوگند اگر تمام عرب در كارزار با من روبرو شوند به آنان پشت نميكنم». (نهج البلاغه، نامه 25). از اين رو خليفه و يارانش ميكوشيدند با شركت دادن علي (ع) در فتوحات:
- از يك طرف زمينه طرح چنين پرسش و ابهامي را از بين ببرند و با ورود او به عرصه فتوحات، اعتبار و مشروعيت چنين اقدامي را در اذهان بسياري از هواخوان ايشان به ويژه بني هاشم مستحكم سازند.
اما امام علي(ع) با عدم حضور و شركت مستقيم در فتوحات هرگز مُهر تاييد بر سياستهاي خلفا در اين زمينه نزد و در يك كلام، مويد خلفا نبود.
(جهت كسب اطلاعات بيشتر در اين زمينه ميتوانيد به مجله «تاريخ در آيينه پژوهش، پيش شماره دوم، بهار 1382، مقاله: مواضع امام علي(ع) در برابر فتوحات خلفا» ، مراجعه فرماييد).
اما در مورد حضور امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) در فتوحات:
هيچيك از منابع و مآخذ معتبر شيعي از حضور حسنين در فتوحات ايران، شام و يا آفريقا سخني نگفتهاند. اما برخي از منابع اهل سنت از حضور امام حسن(ع) و امام حسين(ع) در بعضي از فتوحات آن هم در زمان خلفا (و نه زمان امام علي(ع)خبر دادهاند كه به بررسي آن مي پردازيم:
1- بررسي و نقد گزارشهاي اهل سنت:
بخشي از گزارشها فاقد هرگونه سندي ميباشند (مانند نقل بلاذري كه به آن بعدا مي پردازيم)
آن دسته از گزارشهاي تاريخي اهل سنت هم كه سند ارائه كرده اند،(كه مهمترين آنها طبري است) سندشان معتبر نميباشد بدين معنا كه نقل كننده آن خبر يا فردي دروغ گو و جاعل است و يا فردي ناشناخته و مجهول و يا اينكه اصلا تضاد عجيبي در بين روايات آن ديده مي شود.
دستهاي از گزارشهاي تاريخي نيز فقط اشاره به حضور امام حسن(ع) و امام حسين(ع) در ايران دارند و در آنها هيچ گونه اشارهاي نشده كه حضور آنان براي جنگ بوده است.
افزون بر ايرادهايي كه بيان شد، دو مسئله ديگر نيز وجود دارد كه درستي گزارشهاي ياد شده را در اين باره، سخت مورد ترديدد و حتي غير قابل قبول ميكند:
يكي آن كه تمام روايات تاريخي كه متعرض سال شركت حسنين(ع) در فتوحات شدهاند، بر حضور آنان در فتوحات عصر عثمان ناظراند. عصري كه امير مومنان حتي در حد مشاوره حاضر به همكاري با عثمان در امر فتوحات نبود تا چه رسد به اينكه فرزندان خويش را جهت انجام فتوحات به همراه لشكريان تحت فرمان عثمان به جبهه نبرد گسيل دارد.
مسئله ديگر آنكه علي بن ابيطالب(ع) در عصر امامت و خلافت خويش حسنين(ع) را از شركت در معركه صفين باز ميداشت و چون در يكي از روزها آن حضرت متوجه شد كه امام حسن آماده كارزار است فرمود: «از طرف من جلوي جوان را بگيريد تا با مرگش پشت مرا نشكند كه من از رفتن اين دو امام حسن(ع) و امام حسين(ع)به ميدان نبرد دريغ دارم تا مبادا با مرگ آن دو نسل رسول خدا(ص) قطع شود».
حال با چنين اكراه و امتناعي از سوي حضرت نسبت به حضور حسنين(ع) در نبردهايي كه به فرمان پيشواي عادلي همچون خويش صورت ميگرفت، چگونه آن بزرگوار حاضر مي شود كه تحت زعامت زمامداران مورد اعتراض و انتقادش، فرزندان خويش را كه پيشوايان آينده جامعه اسلامي هستند به جبهه جنگ بفرستد؟
بنابر اين با توجه به وجود چنين اشكال هاي سندي و محتوايي و نيز استبعادهايي كه بيان شد، حضور حسنين(ع) در فتوحات عصر خلفا نميتواند مورد پذيرش قرار گيرد.
به گمان قوي، دست تحريفگران و وارونه نويسان حقايق تاريخي در جعل چنين گزارشهايي بي تاثير نبوده است. با اين همه اگر بر فرض پذيرفته شود كه حسنين(ع) در ايام جواني به برخي از شهرهاي ايران همانند اصفهان و گرگان و … مسافرت كردهاند؛ به سبب امور ديگري (غير از شركت در فتوحات) بوده است و يا اصلا در عصر خلافت امام علي(ع) بوده است همچنانكه يكي از مورخين قديمي به نام سهمي در: تاريخ جرجان ص19 نيز به اين مطلب اشاره كردهاست.
(جهت كسب اطلاعات بيشتر در اين زمينه اين پرسشتان ميتوانيد به: مجله «تاريخ در آيينه پژوهش، پيش شماره دوم، بهار 1382، مقاله: مواضع امام علي(ع) در برابر فتوحات خلفا» ، مراجعه فرماييد).
حال به بررسي ريشه اي در مورد سند اين مطالب مي پردازيم: در اين ادعاها حضور امام حسن و حسين(عليهما السلام) تنها در دو بن مايه وجود دارد ،كه شامل فتوح البلدان و تاريخ طبري است بنابر اين صحت اين روايات را بررسي ميكنيم ، تا صحت ادعا روشن گردد :
بن مايه اول : فتوح البلدان –بلاذري :
در فتوح البلدان - البلاذري - ج 2 - ص 411 و ترجمه آن صفحه 468 آمده است: جرجان وطبرستان ونواحيها قالوا : ولى عثمان بن عفان رحمه الله سعيد بن العاصي بن سعيد ابن العاصي بن أمية الكوفة في سنة تسع وعشرين . فكتب مرزبان طوس إليه وإلى عبد الله بن عامر بن كريز بن ربيعة بن حبيب بن عبد شمس ، وهو على البصرة ، يدعوهما إلى خراسان ، على أن يملكه عليها أيهما غلب وظفر . فخرج ابن عامر يريدها ، وخرج سعيد . فسبقه ابن عامر ، فغزا سعيد طبرستان ، ومعه في غزاته فيما يقال الحسن والحسين أبناء علي بن أبي طالب عليهم السلام .
گرگان-جرجان- و طبرستان: گفته اند كه عثمان بن عفان(خليفه سوم) سعيد بن العاصي بن اميه را در سال 29 (هجري) والي كوفه قرار داد. پس مرزبان توس بدو و عبد الله بن عامر بن كريز بن ربيعة بن حبيب بن عبد شمس ، والي بصره ، نامه اي نگاشت و آنان را بسوي خراسان دعوت نمود …پس سعيد و عامر هر دو آهنگ خراسان نمودند اما عامربرو پيشي گرفت پس سعيد آهنگ طبرستان نمود در حاليكه گفته ميشود حسن و حسين فرزندان علي بن ابيطالب در شمار همراهان وي بوده اند.
ايرادهايي كه بر اين روايت وارد است :
1- در اينجا واژه گفته ميشود بكار رفته كه ناقل و راوي آن دقيق مشخص نشده و اين كار روايت را ازاعتبار ساقط مي كند چون سلسله سند دقيقا ذكر نشده است.
2- اما اگر مو شكافانه روايت را به نقد بكشيد ميبينيد در ابتداي روايت نويسنده ميگويد:گفته اند سپس آنگاه كه به حضور حسنين در تبرستان رسيده زيركانه و در يك چرخش مينويسد:ميگويند به عبارتي ابتدا فعل قالوا كه فعل ماضي-گذشته- است آورده ميشود و سپس فعل مضارع – حال و آينده – آورده شده است يعني كساني كه نويسنده اصل روايت را از آنها گرفته كساني بوده اند كه در گذشته ميزيسته اند و اين روايت بدانها منتقل شده اما درباره حضور حسنين بكار بردن فعل مضارع حاكي از آنستكه كساني هم عصر نويسنده – بلاذري- كه هم عصر عباسسيان است- به او گفته اند كه احتمالا حسنين حضور داشته اند و اين كار بكلي و به يكباره روايت را از هستي ساقط ميكند!! چنانكه دانشمندان علم رجال و درايه دقيقا چنين شيوه اي را در آناليز نهايي صحت يك روايت بكار ميبرند.
اما بن مايه دوم : تاريخ طبري
تاريخ الطبري - الطبري - ج 3 - ص 324 – 325 مي نويسد:
وحدثني عمر بن شبة قال حدثنا علي بن محمد قال أخبرني علي بن مجاهد عن حنش بن مالك التغلبي قال غزا سعيد سنة ثلاثين فأتى جرجان وطبرستان معه عبد الله بن العباس وعبد الله ابن عمر وابن الزبير وعبد الله بن عمرو بن العاص فحدثني علج كان يخدمهم قال كنت آتيهم بالسفرة فإذا أكلوا أمروني فنفضتها وعلقتها فإذا أمسوا أعطوني باقيه قال وهلك مع سعيد بن العاص محمد بن الحكم بن أبي عقيل الثقفي جد يوسف ابن عمر فقال يوسف لقحذم يا قحذم أتدري أين مات محمد بن الحكم قال نعم استشهد مع سعيد بن العاص بطبرستان قال لا مات بها وهو مع سعيد ثم قفل سعيد إلى الكوفة فمدحه كعب بن جعيل فقال فنعم الفتى إذ جال جيلان دونه * وإذ هبطوا من ( دستب ) ؟ ثم أبهرا ‹ صفحة 325 › تعلم سعيد الخير أن مطيتي * إذا هبطت أشفقت من أن تعقرا كأنك يوم الشعب ليث خفية * تحرد من ليث العرين وأصحرا تسوس الذي ما ساس قبلك واحد * ثمانين ألفا دارعين وحسرا
حنش بن مالك تغلبي گويد : …سعيد سال سيام آهنگ غزا كرد و سوي گرگان و طبرستان رفت . عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر وابن زبير و عبدالله بن عمرو بن عاص با وي بودند …
همانطور كه در اين روايت مشاهده مي كنيد طبري در اينجا باز جريان لشكر كشي سعيد را به گرگان و طبرستان مطرح ميكند و حال آنكه اساسا نامي از امام حسن امام حسين(عليهما السلام (و حضور آنها در اين جنگ نميبرد.و اين در حالي است كه طبري بر خلاف بلاذري
سلسله سند روايت خويش را دقيقا بيان داشته است ولي با اين حال نامي از امام حسن و امام حسين(عليهماالسلام) نمي برند. بهر روي نشانگر آنستكه راوي اوليه سخني از حضور حسنين به ميان نياورده است!!
اما در جاي ديگر از تاريخ الطبري ( تاريخ طبري ج 3 - ص 323 – 325)مي بينيم كه در صفحه 323 مي نويسد: حدثني عمر بن شبة قال حدثني علي بن محمد عن علي بن مجاهد عن حنش بن مالك قال غزا سعيد بن العاص من الكوفة سنة ثلاثين يريد خراسان ومعه حذيفة ابن اليمان وناس من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم ومعه الحسن والحسين وعبد الله بن عباس وعبد الله بن عمر وعبد الله بن عمرو بن العاص وعبد الله بن الزبير وخرج عبد الله بن عامر من البصرة يريد خراسان فسبق سعيدا ونزل ….
حنش بن مالك گويد : سعيد بن عاص به سال سي ام از كوفه به منظور غزا آهنگ خراسان كرد . حذيفه بن يمان و كساني از ياران پيمبر خدا ( ص ) باوي بودند ؛حسن و حسين و عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمرو عمرو بن عاص و عبدالله بن زبير نيز با وي بودند …
اما در صفحة 325 مي نويسد: وحدثني عمر بن شبة قال حدثنا علي بن محمد قال أخبرني علي بن مجاهد عن حنش بن مالك التغلبي قال غزا سعيد سنة ثلاثين فأتى جرجان وطبرستان معه عبد الله بن العباس وعبد الله ابن عمر وابن الزبير وعبد الله بن عمرو بن العاص فحدثني علج كان يخدمهم قال كنت آتيهم بالسفرة فإذا أكلوا أمروني فنفضتها وعلقتها فإذا أمسوا أعطوني باقيه قال وهلك مع سعيد بن العاص محمد بن الحكم بن أبي عقيل الثقفي جد يوسف ابن عمر فقال يوسف لقحذم يا قحذم أتدري أين مات محمد بن الحكم قال نعم استشهد مع سعيد بن العاص بطبرستان قال لا مات بها وهو مع سعيد ثم قفل سعيد إلى الكوفة ….
در اين دو روايت باز تناقضاتي مي بينيم كه بسيار عجيب است، در اين دو روايت ميبينيم كه طبري در صفحه 323 كتاب خود اشاره به همراهان سعيد در جنگ تبرستان دارد و در آن نام حسنين (ع) را مي برد اما در روايتي ديگر و اتفاقا با همان سلسله سند در صفحه 325 نامي از حسنين در حضور در تبرستان نميبرد!!
و اين همان چيزي است كه فرضيه اضافه شدن نام امام حسن و امام حسين در شمار همراهان را بعدها و در زماني معاصر خود نويسندگان-بلاذري و تبري- بيش از پيش تقويت ميكند!!
ما وقتي به تاريخ رجوع مي كنيم دليل جاعلان اينگونه مطالب را در اين زمينه را خواهيم ديد: اعراب در طبرستان نبردهاي سخت و طولاني و خونيني داشتند ، و اكثر اين نبردها به دستور خليفه دوم و سوم و لشكريان معاويه بود ، در اواخر دوره امويان ايرانيان به ائمه شيعه خيلي علاقه پيدا كردند به طوري كه طبرستان كه روزي مركز مخالفت با اعراب بود و دژي در مقابل انان بود به يك پايگاه شيعي تبديل شده بود! از آنجا كه اين كتب بعد از دوره امويان است در نتيجه احاديث بسياري كه به گفته همه در دوره امويان جعل شده بود به آنها راه پيدا مي كند. احتمالا اين روايتها براي اين بوده كه مردم طبرستان را از ائمه شيعه دور كنند! با اين حربه كه آنها در جنگ با شما شركت داشتند حال آنكه ديديم در كتب خودشان هم اين روايتها ضعيف است.
پس در نتيجه با وجود چنين تناقضات و اسناد نامعتبري نمي توان قائل به حضور امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) در جنگ ايران شد.
منبع:
سایت پرسمان دانشجویی