نجات فطرس (فرشته)
هنگامی که امام حسین علیه السلام متولد شد، خداوند به جبرئیل فرمان داد با گروه بسیار از فرشتگان به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله آیند و تبریک بگویند،
جبرئیل در حین فرود از آسمان به زمین، فرشته ای به نام «فطرس» را دید در جزیره ای افتاده، علتش این بوده که خداوند او را مأمور کاری ساخته و او در آن کار، کندی کرده و در نتیجه به کیفر شکسته شدن پرش گرفتار شده بود،فطرس به جبرئیل عرض کرد:
به کجا می روید؟!
جبرئیل گفت:به سوی محمد صلی الله علیه و آله.
فطرس عرض کرد:
مرا نیز با خود حمل کن و نزد آن حضرت ببر شاید برایم دعا کند.
جبرئیل خواسته ی او را پذیرفت و با هم همراه فرشتگان دیگر به حضور پیامبر اسلام علیهالسلام رسیدند و تبریک گفتند.
جبرئیل ماجرای فطرس را به عرض رساند، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
«به او بگو پیکرش را به این نوزاد (حسین علیه السلام) بمالد.»
فطرس همین کار را کرد و همان دم، خداوند فطرس را تندرست کرده و به حال اول برگرداند، سپس فطرس همراه جبرئیل به سوی آسمان پر گشود. [1] .
در رویات دیگر آمده:
پیامبر صلی الله علیه و آله از درگاه خدا خواست تا به خاطر حسین علیه السلام، فطرس را آزاد کند، خداوند دعایش را مستجاب کرد، فطرس به مرکز سکونت خود بازگشت و بین فرشتگان افتخار می کرد و می گفت:
من مثلی و انا عتاقة الحسین بن علی و فاطمة و جده احمد؛ کیست مثل من؟! من آزاده شده ی حسین علیه السلام فرزند علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام و جد حسین علیه السلام حضرت احمد صلی الله علیه و آله هستم. [2] .
منابع:
1. بحار ج44ص182.
2. مناقب ال ابیطالب، ج4، ص74و75.