نجات جان با جانان
06 بهمن 1395
هنگامي كه سلطان ملك ناصر، مصر را تصرف كرد و وارد قصر شد خادمي را به او نشان دادند كه در دولت قبلي صاحب جاه و مقام و كليددار قصر بوده است.
گفتند: اين خادم، گنجينهها و دفينههاي قصر را ميشناسد. او را گرفته و از او در مورد گنجهاي قصر پرسيدند. اما او جوابي نمي داد.
پادشاه دستور داد كه با شكنجه از او اقرار بگيرند. او را گرفتند و بر سرش سوسكهايي سياهي گذارده و با دستمال قرمزي بستند و اين از شديدترين نوع شكنجهها بود. زيرا پس از ساعتي سر افراد سوراخ ميشد و آنها با وضع فجيعي جان ميسپردند. اما اين كار در آن خادم هيچ تأثيري نداشت. برعكس ميديدند كه سوسكها مرده اند.
سلطان احضارش كرد و با اصرار دليل آن را پرسيد. خادم پاسخ داد:
پادشاه كه تحت تأثير كرامات اين سر مبارك قرار گرفته بود، گفت: آري سري عظيم تر از اين چه خواهد بود. بنابراين آن خادم را بخشيد و آزاد كرد.
الغدير، ج ۸، ص212