مساوات در تقسیم بیت المال
علی(ع) آن چنان عدالت را در زندگی شخصی خود در زمان حکومت بر مسلمانان به مرحله عمل درآورده بود که دوست و دشمن را به حیرت و شگفتی واداشته بود. روزی معاویه از عقیل پرسید: داستان آهن تفتیده چیست؟ عقیل گفت: هنگامی که روزگار بر من سخت شد و از فقر و تهیدستی جانم به لب رسید، پیش خود اندیشیدم که برادرم به حکومت رسیده است و اموال زیادی در اختیار دارد، نزد او بروم و یاری بخواهم.
با این نیت، در تاریکی شب به کمک یکی از فرزندانم (ظاهراً در آن زمان عقیل در حدود هشتاد سال داشته و از بینایی محروم بوده است.) به خانه علی علیه السلام رفتم.
او به پسرم گفت که ما را تنها بگذارد و از اطاق خارج شود. وقتی اطاق خلوت شد، علی (ع)گفت: بیا نزدیک! بگیر! با یک دنیا حرص و طمع به گمان اینکه کیسه ای طلا به من خواهد داد، به سرعت دستم را دراز کردم، ولی ناگهان آهن سرخ شده ای را به دستم داد که از شدت سوزش و حرارت فریاد کشیدم و آن را به زمین انداختم
در آن حال، علی (ع) به من فرمود: مادرت به عزایت بگرید! این حرارت آهن است که انسانی آن را با آتش دنیا داغ کرده است. پس در فردای قیامت به من و تو چه خواهد گذشت، اگر ما را به رشته زنجیر آتشین دوزخ بکشند!
آیا تو از آزار کوتاه مدت ناله می کنی، اما من از آتش سوزان دوزخ ننالم!» و این آیه را تلاوت کرد:
«إِذِ الْأَغْلالُ فی أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ»
در آن هنگام که غلها و زنجیرها بر گردن آنان قرار می گیرد و آنها را می کِشند.»
سپس فرمود:
جز آنچه که خداوند برای تو تعیین کرده است، حقی از بیت المال در نزد من نداری. برو پیش خانواده ات!»
معاویه در تعجب فرو رفت و گفت:
دیگر زنان نمی توانند فرزندی مثل علی را به دنیا تحویل دهند!
منابع:
نهج الباغه /خطبه ۲۲۴
مومن/ ۷۱
شرح نهج البلاغه/ ابن ابی الحدید/ج ۱۱/ ص ۲۵۳ و ۲۵۴