مرده ای که از آسمان چهارم بازگشت!
حضرت آیت الله سید عباس حسینی کاشانی چنین نقل کردند:
یکی از علمای آن زمان بود که در فقه و اصول، دویست و پنجاه تا سیصد نفر پای درسش می نشستند.
خانم این آقا مریض شدند و روز به روز حالشان بدتر می شد، تا این که یک روز صبح حالش از هر روز بدتر شد و از هوش رفت و دیدند که امروز و فردا است که خانم از دنیا برود و آن آقا سراسیمه می آید پیش آقای قاضی.
من این جریان را خودم بودم. تا نشست، آقای قاضی فرمودند: خانم چطور است؟ گریه کرد و گفت آقا دارد از دستم می رود. اگر امروز ایشان بمیرند فردا هم من می میرم…
این ها سی و هفت سال با هم بودند و بچه هم نداشتند و خیلی انیس هم بودند.
آقای قاضی یکی از مختصاتش این بود که در صورت کسی نگاه نمی کردند.
و همین طور که سرشان پایین بود تند تند دعا می خواندند و چشمشان هم بسته بود.
من این ها را به چشم خودم دیدم. بعد دستشان را بلند کردند و چشمشان را پاک کردند و سپس گفتند: شما بفرمائید منزل، خداوند ایشان را به شما برگرداند.
او هم به آقای قاضی خیلی اعتقاد داشت و می دانست هر چه بگوید حق است؛
می رود به خانه شان و بعد می بیند خانمش که او را صبح به سمت قبله کرده بودند و هیچ حرفی نمی زد، حالا خوب و سر حال است.
خانم به آقا می گوید: از شما ممنونم که پیش آقای قاضی رفتید,آن آقا احوال مرا پرسید شما گفتید آقا دعا کن و ایشان هم دعا کردند.
من همان موقع از دنیا رفته بودم چند دقیقه ای بود که قالب تهی کرده بودم.
من را بردند تا آسمان چهارم رسیدم و آن جا صدایی شنیدم:
که فلانی با احترام،درخواست تمدید حیات ایشان را کرده اند و همان موقع مرا برگرداندند…
کتاب کرامات آیت الله سیدعلی قاضی ره