نقل رهبری از همراهی نظام کمونیستی شوروی سابق با قمهزنی
بزرگترین دشمنی در این قسمت با اسلام، همین است که کسانی به نام اسلام، به نام دین خدا و به نام محبّت اهل بیت علیهمالسّلام، خرافاتی را اشاعه دهند که وقتی کسانی از این خرافات اطّلاع پیدا میکنند، بگویند «اگر اسلام این است، ما این اسلام را نمیخواهیم!» این، ضربهی بزرگی است.
من در دو، سه سال قبل از این، راجع به قمه زدن مطلبی را گفتم و مردم عزیز ما، آن مطلب را با همهی وجود پذیرفتند و عمل کردند.
اخیراً مطلبی را کسی به من گفت که خیلی برایم جالب و عجیب بود.کسی که با مسائل کشور شوروی سابق و این بخشی که شیعهنشین است جمهوری آذربایجان آشنا بود، میگفت: آن زمان که کمونیستها بر منطقهی آذربایجان شوروی سابق مسلّط شدند، همهی آثار اسلامی را از آنجا محو کردند. مثلًا مساجد را به انبار تبدیل کردند، سالنهای دینی و حسینیهها را به چیزهای دیگری تبدیل کردند و هیچ نشانهای از اسلام و دین و تشیّع باقی نگذاشتند. فقط یک چیز را اجازه دادند و آن، قمه زدن بود! دستورالعمل رؤسای کمونیستی به زیردستان خودشان این بود که مسلمانان حق ندارند نماز بخوانند، نماز جماعت برگزار کنند، قرآن بخوانند، عزاداری کنند، هیچ کار دینی نباید بکنند؛ اما اجازه دارند قمه بزنند! چرا؟ چون قمه زدن، برای آنها یک وسیلهی تبلیغ بر ضدّ دین و بر ضدّ تشیع بود. بنابراین، گاهی دشمن از بعضی چیزها، اینگونه علیه دین استفاده میکند. هرجا خرافات به میان آید، دین خالص بدنام خواهد شد.
۱۳۷۶/۰۱/۰۱
شرکت درمجلس روضه امام حسین(علیه السلام)
راه رسیدن به مقامات
شخصی از علامه طباطبایی پرسید چه کار کنیم تا به مقامات برسیم؟
علامه در جواب فرمودند: راه های زیادی هست ولی دو راه هست که از همه مطمئن تر و برایم مشهود و معلوم است؛
یکی نمازشب با اخلاص و مدام
دیگری گریه برامام حسین علیهالسلام
کتاب آشنای من صفحه ۱۴۵
درمحضراستاد
آیت الله بهجت (ره):
فردای قیامت که هیچ چیز از انسان نمی خرند ، اشک بر سیدالشهداء را مثل دانه ی مروارید برایش نقد می کنند
صل الله علیک یا اباعبدالله
فرات و كربلا
قال ابوعبدالله: ان أرض كربلا و ماء الفرات اول ارض و اول ماء قدس الله تبارك و تعالى…
امام صادق عليه السلام فرمود: سرزمين كربلا و آب فرات، اولين زمين و نخستين آبى بودند كه خداوند متعال به آنها قداست و شرافت بخشيد.
قال الامام الصادق عليه السلام: من سره ان يكون على موائد النور يوم القيامة فليكن من زوارالحسين بن على عليهماالسلام.
امام صادق (ع) فرمود: هر كس دوست دارد روز قيامت، بر سر سفرههاى نور بنشيند بايد از زائران امام حسين عليه السلام باشد.
حديث محبت
عن ابى عبدالله قال: من اراد الله به الخير قذف فى قلبه حب الحسين عليه السلام و زيارته و من اراد الله به السوء قذف فى قلبه بغض الحسين عليه السلام و بغض زيارته. امام صادق (ع) فرمود: هر كس كه خدا خير خواه او باشد محبت حسين (ع) و زيارتش را در دل او مىاندازد و هر كس كه خدا بدخواه او باشد كينه و خشم حسين (ع) و خشم زيارتش را در دل او مىاندازد.
منابع:
بحارالانوار ج ۹۸ صفحه ۱۰۹
کامل الزیارات صفحه ۲۶۹
چرا امام حسن (علیه السلام) صلح کرد اما امام حسین(علیه السلام) قیام کرد؟
چرا امام حسن (ع) صلح کرد یا چرا امام حسین صلح نکرد؟ … در زمان امام حسن (ع) در اثر جریان های زیادی که در زمان امیرالمؤمنین پیش آمد و از همه بالاتر آن حالت سست عنصری که اصحاب امام حسن به خرج دادند، اگر امام حسن مقاومت می کرد کشته می شد ولی نه کشته شدن شرافتمندانه و افتخارآمیز، آن گونه که حسین بن علی کشته شد.
حسین بن علی با هفتاد و دو نفر کشته شد، یک شهادت آبرومندانه و در یک وضع و شرایط خاص که هزار و سیصد سال دارد اسلام را آبیاری می کند. در زمان امام حسن یک حالت رخوت و سستی و خستگی در شیعیان پیدا شده بود که اگر این کار (مقاومت در مقابل معاویه) ادامه پیدا می کرد، یک وقت خبردار می شدند که حضرت را دست بسته تحویل معاویه داده اند. هنوز صابون معاویه و بنی امیه درست به جامه مردم نخورده بود.
بیست سال معاویه حکومت کرد. مغیرة بن شعبه و زیاد بن ابیه که به جان مردم افتادند آن وقت مردم فهمیدند که اشتباه کردند که در زمان حضرت علی دعوت او را لبیک نگفتند، اشتباه کردند که امام حسن را تحویل معاویه دادند. لهذا بعدها (بعد از حادثه کربلا) عده ای پیدا شدند و توّابین را به وجود آوردند، همان ها که دور مختار را گرفتند.
این امر یعنی آگاه شدن مردم از ماهیت حکومت اموی، از عواملی بود که شرایط را برای قیام امام حسین علیه السلام مساعد می کرد. گذشته از این، وضع یزید با وضع معاویه فرق می کرد. معاویه در لباس نفاق کار می کرد، یزید در لباس کفر. معاویه لااقل روی کارهایش سرپوش می گذاشت، علناً شراب نمی خورد، علناً سگ بازی نمی کرد، صورت ظاهر را حفظ می کرد. ولی یزید جوانی بود دیوانه و پرده در که حساب موقعیت خودش را نمی کرد که هرچه هست بالاخره مردم او را خلیفه پیغمبر می دانند. اینقدر شراب می خورد تا مست می شد و در حضور جمعیت به پیغمبر ناسزا می گفت.
واقعاً اگر قضایای کربلا نبود و امام حسین قیام نمی کرد و سبب نمی شد که یزید از بین برود و او همان بیست سالی را که معاویه خلیفه بود خلافت می کرد، اصلًا حوزه اسلام منقرض می شد. پس شرایط زمان خیلی فرق می کند. بنابراین امام حسن همان برنامه را اجرا کرد که امام حسین اجرا کرد و امام حسین همان برنامه را اجرا کرد که امام حسن اجرا کرد، فقط شکل کارشان با هم فرق داشت ولی روح هر دو یکی بود.
استاد مطهری، اسلام و نیازهای زمان، ج۱، ص۱۳۲-۱۳۸
معنای انا قتیل العبره چیست؟
یکی از احادیثی که از امام شهیدان حضرت سید الشهدا حسین بن علی علیه السلام نقل شده این روایت شریف است که حضرت فرمودند: «انا قتیل العبرة لا یذکرنی مومن الا استعبر». تفسیر درست این کلام امام چیست؟
عبارت «أنا قتیل العبره» یا «قتیل العبرات» راجع به امام حسین (ع) بوده و از القاب ایشان است. در جاهای مختلفی از جمله در زیارت اربعین وارد شده است.(1)
ظاهرا جمله بعدی “لا یذکرنی مؤمن الا استعبر” تفسیر جمله “انا قتیل العبرات” است و امام آن لقب را معنا کرده است. پس “من کشته اشکم"، یعنی من کشته شده مظلومی هستم که هر کس به یاد من بیفتد، بی اختیار بر من می گرید. مظلومیت من به این اندازه تأثّر برانگیز است.
علامه مجلسی در معنای این جمله (من کشته اشکم ) می فرماید: هیچ مومنی به یاد من نمی افتد مگر این که گریه می کند یا بغض گلوی وی را می گیرد.(2)
بنا بر این معنای لقب این نیست که “امام کشته شد تا ما بگرییم".
کلمه «العبرة» از ماده «ع ب ر» در زبان عربی به معنای اشک است.(3) یکی از حالات جمع این کلمه «العبرات» است که مورد بحث ما نیز میباشد.
گفتار معروفی وجود دارد که امام حسین(ع) را به عنوان «کشته شدهی اشکها» یاد میکند. برای تبیین و فهم این کلام، روایاتی که این تعبیر در آن نقل شده بیان میشود.
آن صفتی که از امام حسین(ع) نقل شده و ایشان به خود استناد دادهاند، کلمهی اشک به صورت مفرد است که در جملاتی متفاوت نقل شده، از جمله: «من کشته شده اشک هستم؛ هیچ مؤمنی مرا یاد نمیکند، مگر اینکه در مصیبتم اشک میریزد».(4)
«أَنَا قَتِیلُ الْعَبْرَةِ لَا یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إلا استعبر»(5)،کلمهی استعبر به معنای جاری شدن اشک است.(6)
بنابر این، معنای روایت چنین است: «من کشته شدهی اشک هستم، مؤمنی مرا یاد نمیکند مگر اینکه اشک بر چشمانش جاری میشود».
اما به کارگیری «العبرة» به صورت جمع؛ یعنی «أنا قتیل العبرات» در متون حدیثی از امام حسین(ع) یافت نشد، بلکه امامان(ع) به ایشان لقب «قتیل العبرات» را دادهاند. به عنوان نمونه، در زیارت اربعین از امام صادق(ع) نقل شده است: «السَّلَامُ عَلَى الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِیدِ السَّلَامُ عَلَى … وَ قَتِیلِ الْعَبَرَاتِ …».(7)
هم چنین در روایت دیگری به صورت مفرد نیز به ایشان خطاب شده است؛ امیرالمؤمنین علی(ع) خطاب به امام حسین(ع) فرمودهاند: «یا عبرة کل مؤمن»؛ ای اشک هر مؤمن.(8)
اما در باب معنای «کشته شده اشکها»؛ احادیث فوق میتوانند معنای این تعبیر را به وضوح بیان دارند، به اینکه امام کشته شدهای است که مؤمن یا هر شخص آزادهای این مصیبت را بشنود، محزون و گریان شود و اشکهایش جاری گردد.
عالمان نیز چنین معنایی را برای این تعبیر آوردهاند؛ مانند اینکه طریحی میگوید: «معنای أنا قتیل العبره این است که این مصیبت وقتی بر کسی ذکر شود، آن شخص حالت حزن و اندوه را به خود میگیرد و اشک میریزد».(9) علامه مجلسی میگوید: «قتیل العبرات؛ یعنی کشتهای که اشکها برای آن جاری میشود».(10)
البته این معنایی است که از ظاهر متن و به حسب برخی از روایات به دست میآید. اما هیچگونه حصری بر این معنا نیست و میتوان معانی و تحلیلهای دیگری نیز عرضه داشت که بسیار آموزنده و نشانگر شخصیت امام حسین(ع)، قیام او و آن چه ایشان خواهان آن بوده است، باشد. به همین جهت، به بسیاری از معانی که بین علما و عموم مردم است نیز میتوان استناد کرد و تا زمانیکه آن معنا با این کلمات سازگار باشند و منافات با عقاید دیگر نداشته باشند، قابل پذیرش هستند.
پی نوشت:
_____________
(1) امالی، شیخ صدوق، ص 118؛ منتهی الامال، محدث قمی، ص 538 ؛ بحارالا نوار، علامه مجلسی، ج 44، ص 279.
(2) بحارالانوار، ج 11، ص 356.
(3) ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، محقق و مصحح: فارس صاحب الجوائب، احمد، ج 4، ص 532، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، 1414ق.
(4) «أَنَا قَتِیلُ الْعَبْرَةِ لَا یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إِلَّا بَکَى»؛ محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 10، ص 311، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، 1408ق.
(5) شیخ صدوق، الأمالی، ص 137، اعلمی، بیروت، چاپ پنجم، 1400ق.
(6) فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، محقق و مصحح: مخزومى، مهدى، سامرائى، ابراهیم، ج 2، ص 129، انتشارات هجرت، قم، چاپ دوم، 1410ق.
(7) شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، محقق و مصحح: موسوی خرسان، حس ن، ج 6، ص 113، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
(8) ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، محقق و مصحح: امینی، عبد الحسین، ص 108، دار المرتضویة، نجف اشرف، چاپ اول، 1356ش.
(9) طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تحقیق: حسینی، سید احمد، ج 3، ص 393، کتابفروشی مرتضوی، تهران، چاپ سوم، 1375ش.
(10) مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 98، ص 355، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.
منبع:سایت پرسمان قرآنی
سخت ترين مصيبت خاندان سيدالشهداء عليه السلام
امام سجاد علیه السلام فرمود:
سخت ترین مصیبت های ما در شام بود…
حضرت برای نعمان بن منذر مدائنی توضیح داد:
در شام ماموران در حالی که شمشیرهای خود را برهنه و نیزه ها را استوار کرده بودند بر ما حمله می کردند و نوک نیزه بر ما می زدند و ما را در میان جمعیت اهل شام نگه می داشتند، در حالی که ساز و طبل می زدند و شادی می کردند.
سرهای شهدا را میان زنهای ما قرار دادند و سر عمویم عباس علیه السلام را در مقابل عمه هایم زینب و ام کلثوم علیهما السلام نگه داشتند و سر برادرم، علی اکبر علیه السلام و سر پسر عمویم قاسم علیه السلام را در کجاوه ی خواهرانم سکینه و فاطمه علیهما السلام می آوردند و با سرها بازی می کردند و چه بسیار سرها به زمین می افتاد و در میان دستها و پاهای چهارپایان قرار میگرفت.
از بالای بام ها آتش و آب بر سر ما می ریختند. وقتی آتش به عمامه ام افتاد چون دستهایم را به گردنم بسته بودند، نتوانستم آن را خاموش کنم ، پس عمامه ام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزانید.
از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب ما را با ساز و آواز در برابر چشم مردم در کوچه و بازار گردش دادند و میگفتند:
ای مردم! بکشید اینها را که در اسلام هیچگونه احترامی ندارند.
ما را از شتران پیاده کردند و به یک ریسمان بستند. پس ما را از در خانه ی یهودی و نصاری عبور دادند و به آنها گفتند:
اینها کسانی هستند که پدرانشان پدران شما را کشتند و خانه های آنها را ویران کردند. امروز شما تلافی کنید. ای نعمان، تمام یهودیان و نصاریان هر چقدر خواستند از خاک و سنگ و چوب بسوی ما افکندند.
ما را به بازار برده فروش ها بردند و خواستند ما را به جای غلامان و کنیزان بفروشند، ولی خداوند این موضوع را برای آنها میسر نساخت.
ما را در مکانی منزل دادند، که سقف نداشت، روزها از گرما و شبها از سرما و گرسنگی و ترس از کشته شدن در عذاب بودیم.
منبع:
رمز المصیبه به نقل از تذکره الشهدا، صفحه ۴۱۱
سوگنامه آل محمد صفحه ۴۰۸
ناسخ التواريخ صفحه ۳۰۴
نهضت حسینی ٬ عامل شخصیت یافتن جامعه اسلامی
اگر شهادت حسین بن علی صرفا یک جریان حزن آور می بود اگر صرفا یک مصیبت می بود اگر صرفا این می بود که خونی بناحق ریخته شده است و به تعبیر دیگر صرفا نفله شدن یک شخصیت می بود ولو شخصیت بسیار بزرگی هرگز چنین آثاری را به دنبال خود نمی آورد ٬ شهادت حسین بن علی از آن جهت این آثار را به دنبال خود آورد که نهضت او یک حماسه بزرگ اسلامی و الهی بود از این جهت که این داستان و تاریخچه تنها یک مصیبت و یک جنایت و ستمگری از طرف عده ای جنایتگر و ستمگر نبود بلکه یک قهرمانی بسیار بسیار بزرگ از طرف همان کسی بود که جنایتها را بر او وارد کردند.
شهادت حسین بن علی حیات تازه ای در عالم اسلام دمید و همان طور که در گفتار اول گفتیم اثر و خاصیت یک سخن یا تاریخچه و یا شخصیت حماسی این است که در روح موج به وجود می آورد حمیت و غیرت به وجود می آورد شجاعت و صلابت به وجود می آورد در بدنها خونها را به حرکت و جوشش در می آورد و تن ها را از رخوت و سستی خارج میکند و چابک و چالاک می نماید.
بعد از شهادت امام حسین یک چنین حالتی به وجود آمد ٬یک رونقی در اسلام پیدا شد این اثر در اجتماع از آن جهت بود که امام حسین (ع)با حرکات قهرمانانه خود روح مردم مسلمان را زنده کرد احساسات بردگی و اسارتی را که از اواخر زمان عثمان و تمام دوره معاویه بر روح جامعه اسلامی حکمفرما بود تضعیف کرد و ترس را ریخت احساس عبودیت را زایل کرد و به عبارت دیگر به اجتماع اسلامی شخصیت داد او بر روی نقطه ای در اجتماع انگشت گذاشت که بعدا اجتماع در خودش احساس شخصیت کرد.
برگرفته از کتاب حماسه حسینی شهید بزرگوار مرتضی مطهری٬جلد ۱
جسارت ساربان به بدن مبارک اباعبدالله(ع)
روزى در مراسم حجّ زنى چون دیگر مسلمانها مشغول طواف کردن بود،درحالتیکه دستش از آستین لباسش بیرونُ نمایان بود،که ناگاه مرد بوالهوسى که او نیز مشغول طواف بود چشمش به آن زن افتاد و دید که دستش نمایان است ، نزدیک او آمد و دست خود را بر روى مُچ دست زن کشید.
در این لحظه به قدرت خداوند متعال دست مرد هوسباز بدست آن زن بى مبالات چسبیده شد؛ و هر چه تلاش کردند نتوانستند دست خود را از یکدیگر جدا سازند.
افرادى که درحال طواف بودند،اطراف این زنُ مرد جمع شدند و هرکس به نوعى فعالیّت کرد تا شاید دست هاى این دو نفر را از یکدیگر جدا کنند، ولى سودى نبخشید؛ و در اثر ازدحام جمعیت، طواف قطع گردید.
بعد از آنکه ناامید گشتند، فقهاء و قضات آمدند و هر یک به شکلى نظریّه اى صادر کرد:
بعضى گفتند:
باید دست زن قطع شود ؛ چون دستش را ظاهر گردانیده و سبب فساد و گناه شده است و برخى گفتند: بلکه مرد مقصّر است؛ و باید دست او قطع گردد.
چون بین آنهااختلاف نظر پیدا شدُ نتوانستند این مشکل را حلّ نمایند ، به ناچار در جستجوى فرزندان رسول خدا صلوات اللّه علیهم اجمعین بر آمدند؛ و سؤال کردند که کدام یک از ایشان در مراسم حجّ مشارکت کرده است؟
گفته شد:
حضرت ابا عبداللّه حسین صلوات الله علیه شب گذشته وارد مکّه شده است؛ و تنها او مىتواند مشکل گشا باشد.
وقتى حضرت اباعبداللّه علیهالسلام در آن جمع حضور یافت، امیر مکّه خطاب به حضرت کرد و گفت: یابن رسول اللّه!نظر شما درباره این مرد و زن چیست؟
حضرت رو به جانب کعبه ی الهى نمود و دست هاى خود را به سمت آسمان بلند کرد و دعائى را زمزمه نمودند ؛ چون دعاى حضرت خاتمه یافت دست مرد از زن جدا شد.
امیر مکّه پرسید:اکنون آنها را چگونه مجازات کنیم؟امام حسین صلوات الله علیه فرمودند : دیگر مجازاتى بر آن ها نیست، (زیرا خداوند توانا آنها را مجازات نمود).
آنچه که جانسوز است اینست که آن شخص «سلیم بن کلبکوفی» نام داشت و پس از این واقعه به پای حضرت افتاد و گفت از خدا میخواهم عمری به من دهد که بتوانم جبران کنم.
سالها بعد در غروب واقعه ی عاشورا زمانی که قتلگاه رها شده بود سلیم ساربانی بود که از آنجا عبورش افتاد و انگشتر حضرت چشمانش را گرفت و چون هرچه سعی کرد موفق به درآوردن آن نشد دست به خنجر برد و انگشت را با انگشتر ربود…
منابع:
تهذیب الاحکام جلد ۵ صفحه ۴۷۰ ح ۲۹۳
مناقب ابن شهرآشوب جلد ۴ صفحه ۵۱
اسرار الشهادة جلد ۲ صفحه ۱۴۵۳_۱۴۶۰
اثبات الهداة، جلد ۵ صفحه ۲۰۵
ناسخ التواريخ جلد۴صفحه ۱۹ به نقل از مدينة المعاجز
بحارالانوار، جلد ۴۵ صفحه ۳۱۱
معالى السبطين، جلد۲ صفحه ۶۱
عوالم امام حسين علیه السلام صفحه ۳۰۲
اسارت ها، ما را از حسین جدا می کند...
استاد علی صفایی حائری:
اسارتها را بايد شناخت. وقتى كه من به تجارت، به صنعت، به علم و طبابت و يا فقه و اصول خودم مشغول باشم و در كنار اين شغلها به تربيت مردم و تلقى جديد تودهها فكر نكنم و در كنار شغلها به تربيت مهرههاى كارساز و به جايگزينى آنها فكر نكنم، فقط و فقط خودم را بخواهم و پفك، شيرينى و لباس رنگارنگ و هوسهاى بچههايم را، خوب معلوم است كه ولىّ محصور مىشود و تنها مىماند و معلوم است كه وتر موتور مىگردد.
مشكل در همين اسارتهاست كه ما را از حسين عليه السلام جدا مى كند. معيّت حسين عليه السلام و همراهى او در دنيا و آخرت، رزق معرفت و رزق برائت مىخواهد.
وارثان عاشورا، ص 271
نعل اسب نماد خوش شانسی!(نقش یهود در حادثه کربلا)
مگه امام حسین (ع) در گودال به شهادت نرسیدند پس باید محل دفن حضرت هم همون گودال باشه ! اونایی که رفتن کربلا میدونن بین محل گودال و ضریح مطهر فاصله هست. چرا؟
در کربلا عدهای یهودی به یزید (علیه لعنه) پیشنهاد دادند که بر این پیکر اسب تاخته بشه …
تو گودال نمیشد اسب تاخت. پیکر مطهر امام رو از گودال بیرون کشیدند،بردند یه محل صاف و هموار و ۱۰ اسب که بهشون نعل تازه زده بودند را بر این پیکر تازاندند و ۴۰ نعل اسبی که بر پیکر شهدای کربلا تاخته بودند را به عنوان تبرک از پای اسبها جدا کردند.
بعدها که در دوره قاعونی بغداد میشه مرکز یهودیان، نوادههای همین اشقیاء ، این نعل اسبها رو با افتخار سر درب خونههاشون میزدند که ما از هموناییم .
اینها بعدها کوچ کردند به شبه جزیرهای در اسپانیا ( بنام ایبری ) و همین سنت رو هم باخودشون بردند و نعل اسب رو نماد خوش شانسی معرفی کردند …
حالا یه عده از مردم خودمونم ناآگاهانه نعل اسب رو به عنوان نماد خوش شانسی استفاده میکنن !!!
ابوریحان بیرونی :
ستمهایی که بر حسینبنعلی در کربلا روا شد ، در هیچ ملتی با بدترین افرادشون انجام نشد.
او را با شمشیر و نیزه و سنگ باران از پای در آوردند ، سپس اسب بر بدنش تاختند… تعدادی از این اسبها به مصر رسیدند. بعضی از مردم ، این نعل اسبها را کنده و برای تبرک بر درب خانههای خود نصب کردند و این عمل در میان مردم مصر سنتی شد که بعد از آن هر کسی بالای درب خانه خود نعل اسب نصب میکرد…
در تاریخ نیز آمده ؛
یزید (علیه لعنه) در عصر عاشورا بعد از به شهادت رساندن امام حسین(ع) و یارانش دستور داد اسبها ( که نعل تازه شده بودند) را بر بدن شهدای کربلا تازاندند .
یزیدیان این روز را روز برکت و پیروزی نام نهادند و برای افتخار بر این پیروزی ( قتل خاندان مطهر پیامبر ) و رواج تفکر شیطانی خود نعل اسبهای خود را کندند و در سراسر شهرها و کشورهای مدرن ۱۴۰۰ سال قبل ( شام در عراق ، قسطنطنیه در روم ، ایران و … ) به نشانه پیروزی گرداندند .
این شد سبب آنکه در سرتاسر جهان از ۱۴۰۰ سال پیش تاکنون نعل اسب را نشانهی برکت و شانس و پیروزی میدانند .
اين خرافه به اروپا و اسپانیا هم رسيد. امویان به عنوان تبرک نعل اسب نگه میداشتن و آن را به عنوان شئای باارزش میفروختند اما اروپاییها چون معنی تبرک رو نمیدونستن میگفتن شانس میاره !!!!!
زخمی که در روز عاشورا آشکار شد
در واقعهٔ عاشورا، زخمی کهنه بر پشت امام حسین علیهالسلام دیدند.
از امام زینالعابدین پرسیدند که این چیست؟
فرمود: «این زخم، جای انبانی است که بر پشت خود حمل میکرد، و به در خانهٔ بیوهزنان و یتیمان و مستمندان میبرد».
مستدرك سفينةالبحار، ج۴، ص۵۱۴
"جون" کیست؟
“جون" كسى بود كه اميرالمؤمنين(علیه السلام) او را به 150 دينار خريد و به ابوذر بخشيد.
هنگامى كه ابوذر را به ربذه تبعيد كردند اين غلام براى كمك به او به ربذه رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدينه مراجعت كرد و در خدمت اميرالمؤمنين(عليه السلام) بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبى(علیه السلام) و سپس به خدمت امام حسين(علیه السلام) رسيد و همراه آن حضرت از مدينه به مكه و از مكه به كربلا آمد.
هنگامى كه جنگ در روز عاشورا شدت گرفت او خدمت امام حسين(علیه السلام) آمد و براى ميدان رفتن و دفاع از حريم ولايت و امامت اجازه خواست.
حضرت فرمودند: در اين سفر به اميد عافيت و سلامتى همراه ما بودى! اكنون خويشتن را به خاطر ما مبتلا مساز.
جون خود را بر قدمهاى مبارك امام حسين(علیه السلام) انداخت و بوسيد و گفت: اى پسر رسول خدا، هنگامى كه شما در راحتى و آسايش بوديد من كاسه ليس شما بودم، و حال كه به بلا گرفتار هستيد شما را رها كنم؟
جون با خود فكر كرد: من كجا و اين خاندان كجا؟! لذا عرضه داشت: آقاى من، بوى من بد است و شرافت خانوادگى هم ندارم و نيز رنگ من سياه است. يا اباعبدالله، لطف فرموده مرا بهشتى نماييد تا بويم خوش گردد و شرافت خانوادگى به دست آورم و رو سفيد شوم. نه آقاى من، از شما جدا نمى شوم تا خون سياه من با خون شما خانواده مخلوط گردد. جون مى گفت و گريه مى كرد به حدى كه امام حسين(عليه السلام)گريستند و اجازه دادند.
با آنكه جون پيرمردى 90 ساله بود، ولى بچه ها در حرم با او انس فراوانى داشتند. او به كنار خيمه ها براى خداحافظى و طلب حلاليت آمد، كه صداى گريه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند. هر يك را به زبانى ساكت كرد و به خيمه ها فرستاد و مانند شيرى غضبناك روى به آن قوم ناپاك كرد. او جنگ نمايانى كرد، تا آنكه اطراف او را گرفتند و زخمهاى فراوانى به او وارد كردند. هنگامى كه روى زمين افتاد، امام حسين(علیه السلام) سر او را به دامن گرفت و بلند بلند گريست، و دست مبارك بر سر و صورت جون كشيد و فرمود: «اللهم بيِّض وجهه و طيِّب ريحه و احشره مع محمد و آل محمد(عليهم السلام): بارالها رويش را سفيد و بويش را خوش فرما و با خاندان عصمت(عليهم السلام)محشورش نما.
از بركت دعاى حضرت روى غلام مانند ماه تمام درخشيدن گرفت و بوى عطر از وى به مشام رسيد. چنانكه وقتى بدن او را بعد از ده روز پيدا كردند صورتش منور و بويش معطر بود.[2]
منابع:
[1]. منتخب التواريخ: ص 311.
[2] . وسيلة الدارين فى انصار الحسين(عليه السلام): ص 115
مزدقرائت زیارت عاشورا
مزد دادن امام زمان عليه السلام براى خواندن زيارت عاشورا
حاج سيد احمد (رحمة اللّه عليه) براى جنسی نوشت كه روز جمعه در مسجد سهله در حجره نشسته بودم. ناگاه سيد موقّر معمّمى بر من داخل شد كه قباى فاخرى و عباى قرمزى پوشيده بود، نظرى كرد به آنچه در زاويه حجره بود كمى از كتب و ظروف و فرشى بود فرمود:
براى حاجت دنيا كفايت مى كند تو را و تو هر روز صبح به نيابت صاحب الزمان عليه السلام زيارت عاشورا مى خوانى و خرجى هر ماهت را از من بگير كه محتاج احدى نباشى و قدرى پول به من داد و گفت:
اين كفايت يك ماه تو را مى نمايد.
و رفت رو به در مسجد و من به زمين چسبيده بودم و زبان من بند آمده بود و هر چه خواستم تكلّم بنمايم نتوانستم و حتى نتوانستم برخيزم تا سيد خارج شد و همين كه بيرون رفت گويا قيودى از آن بر من بود و باز شد و شرح صدرى پيدا كردم پس برخاستم و از مسجد خارج شدم آنچه تفحص كردم اثرى از آن آقا نديدم.
داستان های شگفت انگیز از زیارت عاشوراوتربت سیدالشهدا
داستانی از حجت الاسلام قرائتی در مورد قمه زنی(با استناد به آیه قرآن)
حجت الاسلام قرائتی:
در یکی از شهرها با وجود توصیه های مبلغین بزرگوار مبنی بر پرهیز از قمهزنی، مردم به خاطر اعتقادات خود دست برنمی داشتند. به ما گفتند به آنجا برویم و آنها را از این کار باز داریم. ایام ماه محرم بود و چون اعلام کرده بودند فلانی می آید و مردم ما را در تلویزیون دیده بودند، در مسجد جمع شدند.
وقتی وارد شدم گفتند: آقای قرائتی آمدهای برای قمهزنی بگویی.
گفتم: شغل من چیست؟
گفتند: تو معلم قرآن هستی.
گفتم: به عنوان معلم قرآن قبولم دارید؟
گفتند: بله قبولت داریم، ولی حرف قمه نزنی، فقط قرآن بگو.
من روی تخته نوشتم: «بسم الله الرحمن الرحیم - یا ایها الذین آمنوا لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا» (سوره بقره آیه ۱۰۴)؛
«ای کسانی که ایمان آورده اید! “راعنا” نگویید، بلکه بگویید: “انظرنا".» و بعد توضیح دادم که:
«یا ایها الذین آمنوا» یعنی: ای مؤمنین.
«لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا» یعنی: راعنا نگویید بلکه انظرنا بگویید. راعنا نگویید یعنی چه؟ این قصهای دارد و قصه اش این است که: پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در حال سخنرانی بود، یک نفر از پای سخنرانی گفت: راعنا، یعنی مراعات ما را هم بکن.
یعنی آرامتر صحبت کن یا به این طرف و آن طرف نگاه کن.
این کلمه راعنا مثل کوکو است که هم می شود آن را با سیب زمینی درست کرد و هم با سبزی.
«راعنا» را هم می شود از ریشه «رعی» گرفت و هم از ریشه «رعن». اگر از «رعی» گرفته شود به معنای «مراعات ما را بکن» است، ولی اگر از ریشه «رعن» گرفته شود، رعونت به معنای خر کردن است! و «راعنا» یعنی «خرمان کن.»!
وقتی که مسلمانان می گفتند «راعنا» هدفشان مقدس بود و معنای «مراعاتمان کن» را اراده می کردند، ولی یهودیها از این کلمه استفاده کرده و گفتند: مسلمانها به پیغمبرشان میگویند خرمان کن. در اینجا آیه نازل شد که: «یا ایها الذین آمنوا لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا»؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید، “راعنا” نگویید بلکه “انظرنا” بگویید.»
یعنی کلمهای را که دشمن از آن سوء استفاده می کند به کار نبرید.
بعد از این که این آیه را تفسیر کردم، گفتم: شما که قمه می زنید هدفتان مقدس است و به عشق امام حسین علیه السلام این کار را می کنید، ولی تلویزیون کشورهای اروپایی این کار شما را دوازده مرتبه نشان داده و گفته است که شیعه ها دچار مرض خودآزاری هستند. دشمن از این کار شما چنین سوء استفاده می کند.
این کار امروز شما مثل همان «راعنا» گفتن مسلمانان صدر اسلام است که دشمن از آن سوء استفاده می کرد و قرآن کریم با آیه مورد بحث به مسلمانان آن روز و امروز هشدار می دهد که: از هر کاری که دشمن از آن سوء استفاده میکند پرهیز کنید. پس، چون امروز دشمنان از قمه زنی شما سوء استفاده می کنند، شما دیگر قمه نزنید.
گفتند: حالا فهمیدیم و دیگر قمه نمیزنیم.
منبع: مجله مبلغان، شماره ۳۹، به گزارش خبرگزاری صدا و سیما
هفت مصیبتِ شام از زبان امام سجاد علیه السلام...
از امام سجاد علیه السلام پرسیدند:
سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟
در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام…
امان از شام !
در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
1.ستمگران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله مینمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل میزدند.
2.سرهای شهداء را در میان هودجهای زنهای ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمههایم زینب و ام کلثوم(علیها سلام) نگهداشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه میآوردند و با سرها بازی میکردند، و گاهی سرها به زمین میافتاد و زیر سم سُتوران قرار میگرفت.
3.زنهای شامی از بالای بامها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامهام افتاد و چون دستهایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامهام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند.
4.از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و میگفتند: «ای مردم! بکُشید اینها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!»
5.ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها میگفتند: اینها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و …) کشتند و خانههای آنها را ویران کردند . امروز شما انتقام آنها را از اینها بگیرید.
6.ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.
7.ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شبها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر میبردیم…
صلی الله علیک یا سیدالساجدین ، الامام العارفین،زین العابدین..
برگرفته ازتذکرة الشهداء ملاحبیب کاشانی
ماشیعیان یک بار سرمان کلاه رفت...
روز عاشورایی، مرحوم شیخ مرتضی انصاری (رحمت الله علیه) جلوی در ورودی صحن مطهر امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) ایستاده بود و از دسته جات سینه زنی استقبال می کرد و در کنار او، أفندی که از طرف حکومت عثمانی حاکم عراق بود، ایستاده بود.
أفندی از شیخ انصاری پرسید ای شیخ، هم ما قبول داریم که حسین بن علی (علیه السلام) مظلوم شهید شده و یزید انسان پست و خونخواری بود و ما هم در عزای آن بزگوار غمگین هستیم، اما پرسش من این است که این مراسم یعنی چه؟
سینه زنی، زنجیرزنی، دسته راه انداختن، گِل به سر مالیدن و …، اینها چه هدفی را دنبال می کنند؟!
مرحوم شیخ انصاری فرمودند سِرّ مطلب این است که ما شیعیان یک بار سرمان کلاه رفت و با این مراسم تلاش می کنیم دوباره چنین نشود.
أفندی پرسید یعنی چه؟!
شیخ انصاری فرمود در جریان غدیر، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در برابر صد هزار نفر، علی (علیه السلام) را با صراحت به وصایت خود برگزید و شما انکار کردید و گفتید غدیر نبوده یا اگر بوده چیز مهمی نبوده است، فقط سفارش به دوستی با علی (علیه السلام) بوده است.
اشکال از ما بود که ما عید غدیر خم را با سر و صدا و شعار، بزرگ نداشتیم و این چنین شد.
ترسیدیم که اگر عاشورا را هم بزرگ نشماریم و با شعار و تظاهر برگزار نکنیم، شما انکار کنید و بگویید اصلا حسین (علیه السلام) شهید نشد یا حسین (علیه السلام) را راهزنان میان راه کشتند و یزید (لعنت الله علیه) انسان با تقوایی است.
صد نکته از هزاران، آیت الله حاج شیخ علی رضائی تهرانی