طلب آمرزش و مغفرت ائمه (ع) از چیست ؟
چرا ائمه ى معصومين با آنكه معصومند، از خداوند طلب آمرزش و مغفرت از گناهان را مىكردند؟
بر حسب آنچه از دعاها و مناجات انبيا و ساير معصومين (عليهم السلام ) نقل شده ، ايشان خودشان را گنهكار مى دانسته اند و از گناهانشان استغفار مى كردند. اين مطلب ، با يك اصل مسلم كلامى ، كه مورد اتفاق علماى تشيع و معتقدات مذهب اماميه است ، سازش ندارد، و آن اينكه ، پيغمبران و امامان همگى معصومند و از بدو تولد تا هنگام مرگ ابدا گناهى از ايشان صادر نشده ، چه گناه صغيره ، چه كبيره .
به عنوان مثال : ميثم تمار مى گويد: شبى از شب ها مولاى من امير المؤ منين (ع ) مرا با خود از كوفه بيرون برد و به سوى صحرا رفتيم ، تا آنكه چون به مسجد جعفى رسيديم ، رو به قبله شد و چهار ركعت نماز گزارد. چون سلام داد و تسبيح گفت ، دست هاى خود را براى دعا گشود و چنين گفت :
الهى ! كيف اءدعوك و قد عصيتك و كيف اءدعوك و قد عرفتك و حبك فى قلبى مكين مددت اليك يدا بالذنوب مملوة و عينا بالرجاء ممدودا .
خداى من ! چه گونه تو را بخوانم ، در حالى كه معصيت تو را كردم ؟ و چه گونه تو را بخوانم ، در حالى كه تو را شناخته ام و محبتت در دل من جا گرفته است ؟ من دست هاى پر گناه خود را به سوى تو گشوده ام ، و چشمان پر از اميدم را به سوى تو دوخته ام .
الهى انت مالك العطايا و اءنا اسير الخطاياو من كرم العظماء الرفق بالاسراء و انا اسير بجرمى مرتهن بعملى .
خداى من ! تو مالك بخشش ها هستى ، و من اسير لغزش ها. و از اخلاق كريمانه ى بزرگان است كه ، با اسيران مدارا مى كنند؛ و من اسير جرم و جنايت ، و گروگان عمل خود هستم .
جواب :
برخى از علما بدين طريق جواب داده اند كه ، صدور اين دعاها:
1. براى تعليم و تفهيم ديگران و آموختن كيفيت درخواست است ؛ يعنى مردم چنين بگويند، نه اينكه خود آنها براى خويش دعا مى خواندند.
2. و يا آنكه به زبان امت و شيعيان سخن مى گفتند. پس اعتراف ايشان به گناه ، اعتراف به گناه امت و شيعيان است .
اما اين جواب صحيح نيست ؛ چه آنكه بنابراين بايد گفت ، معصومين خودشان ، دعا و مناجات جدى و حقيقى نداشته اند، و يا اينكه دو رقم دعا مى خواندند:
1. حقيقى .
2. تعليمى ؛ و چنين تقسيمى از دعاها و روش آنها استفاده نشد.
به علاوه ، از حالات آنها معلوم شده كه ، وقت خواندن دعا آنچنان متوجه معبود خود مى شدند، كه گويا از اين جهان منقطعند. انقلاب حال و گريه و اشكشان شاهد صادق اين مدعاست .
عجبا! چه گونه مى توان گفت شخصى كلماتى را كه مفهوم آن انطباق به حال خود ندارد و فقط براى تعليم ديگران است ، در حال ترس و لرز و تواءم با اشك چشم بگويد!
جواب صحيح :
هر گناه و بلكه هر عمل زشت يا زيبايى ، به تناسب مقام انسان ها و تفاوت دانش و خرد آنها، متفاوت است . زشتى يك عمل قبيح ، از فرد عادى و بى دانش كمتر است تا انسانى دانا و خردمند.
و در نهايت ، خوبى و بدى كردارى كه از انسان داراى اراده و اختيار صادر مى شود، مطلق نيست ، بلكه نسبى و اضافى مى باشد؛ و ممكن است عملى از شخصى صادر شود و سزاوار ملامت و سرزنش نگردد، در حالى كه از شخص ديگر سبب توبيخ و ملامت باشد.
معروف است كه ، مضمون اشعار زيرا را چوپانى در مقام مناجاتش با خداوند مى گفته ، و حضرت موسى مى شنيده است :
تو كجايى تا شوم من چاكرت چارقت دوزم كنم شانه سرت
دستكت بوسم ، مالم پايكت وقت خواب آيد به رويم چايكت
چوپان گرچه مورد بى مهرى و عتاب حضرت موسى (ع ) قرار گرفت ، ولى مسلم است اين كلام از آن چوپان اگر مبغوض هم باشد، بدان مرتبه نيست كه فرضا اگر از خود حضرت موسى (ع ) صادر شود.
حال مى گوييم ممكن است كارى از پيغمبر و امام صادر شود، كه از نظر حكم شرعى و قوانين عمومى ، نه حرام باشد و نه مكروه ، ليكن متناسب شاءن و مقام آنها، امرى نالايق باشد، به عنوان مثال : اگر شخص معصوم مقدارى از وقت خود را بدون اشتغال به وظيفه بگذراند و يا عمل مستحبى را ترك كند گرچه مشغول انجام مستحب پايين ترى شود، قهرا بعد از توجه به موضوع ، كار خود را خلاف ادب و جرم مى شمارد و خود را ظالم به نفس مى بيند، و ناراحت مى شود و بسا هست كه گريه كند!
حال مى توان گفت ، مواردى كه معصومين (عليهم السلام ) اقرار به گناه كرده اند يا استغفار و توبه نموده اند، از اين قبيل بوده ، نه از جمله گناهانى كه ديگران انجام مى دهند، زيرا آنان خود مى دانستند داراى مقام ولايت و عصمتند، و خود مى فرمودند كه صاحب اين مقام ، از گناه صغيره و كبيره مصون است .
بنابراين مى توان گفت ، گناه بر دو قسم است :
1. گناه حقيقى ؛ يعنى عملى مخالف اوامر و نواهى خداوند
2. گناه نسبى و اضافى ؛ يعنى عملى كه با ملاحظه ى مقام و شخصيت عامل ، نامناسب است .
آنچه مسلم است اين است كه ، گناه قسم اول قطعا از معصومين سر نمى زند، ولى قسم دوم كه به تعبير اهل فن ، ترك اولى ناميده مى شود، صدورش از معصومين ممكن است ، و البته كيفر اين قسم ، اگر بخشوده نشود، به تناسب خودش خواهد بود. على الظاهر، گرفتارى هاى بعضى از انبيا، مانند ابتلاى حضرت يعقوب به فراق فرزندش يوسف ، نزول حضرت آدم به زمين ، به زندان افتادن حضرت يوسف براى مدت طولانى ، رفتن نور نبوت از دست هاى حضرت يوسف (ع )، و گرفتار شدن حضرت يونس به حبس و تبعيد دريابى ، كيفر اين رقم اعمال بوده ؛ گرچه احتمالات ديگرى هم هست .
كليد سعادت ،رحمت الله عرب نوكندى