شکر معرفت...
05 شهریور 1397
عیسی (ع) بر مردی گذشت که به چندین بیماری مبتلا بود: نه چشمی داشت که ببیند و نه پایی که راه رود؛ جذام بر سر و روی او زده بود و پوستش، پیسی داشت. به گوشه ای افتاده بود و می گفت: شکر آن خدای را که مرا عافیت داد و در سلامت نهاد!
عیسی (ع) بدو گفت: ای مرد! چه مانده است از بلا که تو را از آن عافیت باشد؟
گفت: عافیت و سلامت من بیش تر است از کسی که در قلب وی، معرفت به حق نیست.
عیسی (ع) گفت: راست گفتی. پس دست به وی مالید، تندرست و بینا و راست اندام شد. مدت ها زیست و همه عمر را به عبادت خدای تعالی گذراند.
کیمیای سعادت، ابوحامد محمد غزالی