فرمانده ای که ساده تر از همه است...
09 تیر 1395
پیش از عملیات خیبر، با شهید زین الدین و چند تا از دوستان دیگر رفتیم برای بازدید از منطقه ای در فکه.
موقع برگشتن به اهواز، از شوش که رد می شدیم، آقا مهدی گفت: «خوب، حالا به کدام مهمانخانه برویم؟!»
گفتیم: «مهمانخانه ای هست بغل سپاه شوش که بچه ها خیلی تعریفش را می کنند.»
رفتیم. وضو که گرفتیم، آقا مهدی گفت: «هر کس هر غذایی دوست داشت سفارش بدهد.»
بچه ها هم هر چی دوست داشتند سفارش دادند.
غذا که رسید، منتظر بودم ببینم آقا مهدی چی سفارش داده ،
خوب نگاه می کردم دیدم یک بشقاب سوپ ساده جلویش گذاشتند.
خیال کردم سوپ چاشنی پیش از غذای اصلی است!
دیدم نه؛
نانها را خرد کرد، ریخت تویش، شروع کرد به خوردن….