مسیـح ڪردستـان
شهید محمد بروجردی
در یڪے از روزهای سال ۱۳۳۳ در روستای دره گرگ از توابع شهرستان بروجرد به عرصه هستی پا نهاد. محبت پدر را بیش از پنج سال درڪ نڪرد و درد یتیمے بر قلبش نشست.
در۱۷ سالگی با بانویے مومنه ازدواج ڪرد کہ ثمره این ازدواج دو فرزند به نامهاے حسین و سمیه می باشند.
درسال ۱۳۵۰ در مدرسه ی مجتهدی در تهران شروع به تحصیل ڪرده و یک سال بعد به خدمت سربازی رفت. پس از گذراندن دوران سربازی درسال ۱۳۵۴ با حجت الاسلام شاه آبادی ارتباط نزدیڪے برقرار نمود و پس از همکاریهای فرهنگے تبلیغی در سازمان فجراسلام آنان بہ این نتیجه رسیدند ڪہ به مبارزات مسلحانه بپردازند و سپس راهے سوریه شدند. در سال ۱۳۵۵ محمد در سوریه با آیت الله صدر و دڪتر چمران ملاقات ڪرده و دوره های آموزش نظامی راگذراند.
فقط انسان های ضعیف به اندازه امکانات شان کار می کنند...
شهید حسن طهرانی:
فقط انسان های ضعیف به اندازه امکانات شان کار می کنند…
تشخیص جبهه خودی
“هر موقع در مناطق جنگی راه رو گم کردید نگاه کنید آتش دشمن کدام سمت را می کوبد همان جبهه خودی است”
شهید همت
جرعه ای از کلام شهید
شهید حسین ترک:
اسلام آدم بیتفاوت و کنارهگیر از مسائل سیاسی نمیخواهد، حضور در انتخابات یعنی راه سعادت را انتخاب کردن و دنبال وسوسههای شیطان نرفتن…
جرعه ای از کلام شهید
شهیدحسن باقری:
بدانید هر رای که شما بهصندوق می ریزید مشت محکمیاست که به دهان ضد انقلاب واربابان آمریکایی میزنید و یک قدماو را وادار به عقب نشینی میکنید.
جرعه ای از کلام شهید
شهیدمحمودکاوه:
دشمن بايد بداند و اين تجربہ را كسب ڪرده باشد ڪہ هر توطئہاے را ڪہ عليہ انقلاب طرحريزے ڪند،
اُمت بيدار و آگاه با “پيروے از رهبر عزيز"، آن را خنثےخواهد ڪرد.
جرعه ای از کلام شهید
شهید سید مرتضی آوینی:
مجاهدان راه خدا با یاری او و جلوداری حجتش امام زمان(ع) پیش میروند. دشمن در پناه آهن و آتش است، غافل كه ما در پناه حیدر و حسینیم.
گنجینه ی آسمانی، ص 144
جرعہ اے از ڪلام شہید
اگر ذرهاے از تفڪر رهبرے خارج شوید در تفڪرتان شڪڪنید؛
مسئولید بہ اینڪہ رهبر را همچون
امام علے(؏)مظلوم ڪنید،
و از خط ولایت فقیہ ملت را خارج سازید.
طلبہ شهیداحمدرضا رجائی
شهیدعطری کیست؟
زندگینامه و نحوه ی شهادت شهید سید احمد پلارک(شهید عطری)
فرزند سید عباس، متولد 1344 تهران و اصالتاً تبریزی. در سال 66 عملیات کربلای 8 در شلمچه به شهادت رسید.
در شش سالگی پدر را از دست داد و چون تک پسر خانواده بود علاوه بر تحصیل، بار مسئولیت خانواده نیز بر عهده او افتاد و تن به کار داد و توانست خواهرانش را در ازدواج یاری دهد.
او در خیابان ایران میدان شهدا و در محلهای مذهبی زندگی میکرد. مسجد حاج آقا ضیاء آبادی “علی بن موسی الرضا علیه السلام” مأمن همیشگیاش بود. وی دائماً به منطقه میرفت. او فرمانده آر پیچیزنهای گردان عمار در لشکر 27 حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم بود.
در یکی از پایگاه های زمان جنگ، به عنوان یک سرباز معمولی کار میکرد. او همیشه مشغول نظافت توالت های پایگاه بود و همیشه بوی بدی بدنش را فرا می گرفت. در یک حمله هوایی در حال نظافت بود که موشکی به آنجا برخورد میکند و او شهید و در زیر آوار مدفون میشود.
بعد از بمب باران، هنگامی که امداد گران در حال جمع آوری زخمی ها و شهیدان بودند، متوجه میشوند که بوی شدید گلابی از زیر آوار می آید. وقتی آوار را کنار میزدند با پیکر پاک این شهید روبرو میشوند که غرق در بوی گلاب بود. هنگامی که پیکر آن شهید را در بهشت زهرا تهران، در قطعه 26 به خاک میسپارند، همیشه بوی گلاب تا چند متر اطراف مزار این شهید احساس میشود و نیز سنگ قبر این شهید همیشه نمناک میباشد بهطوری که اگر سنگ قبر شهید پلارک را خشک کنید، از آن طرف سنگ از گلاب مرطوب می شود.
شهید پلارک ما شبیه به یکی از سربازان پیامبر در صدر اسلام، “غسیل الملائکه” است. “غسیل الملائکه” به کسی می گویند که ملائکه غسلش داده باشند. در تاریخ اسلام آمده که “حنظله” غسیل الملائکه که از یاران جوان پیامبر بود، شب قبل از جنگ احد ازدواج می کند و در حجله می خوابد. فردا صبح، زمانی که لشکر اسلام به سمت احد حرکت می کرد، برای رسیدن به سپاه بسیار عجله کرد و بنابراین نرسید که غسل کند. او در این جنگ شهید شد و ملائکه از طرف خدا آمدند و او را با آب بهشتی غسل دادند. پیکر او بوی عطر گرفته بود که بعد پیامبر بالای پیکر او آمد و از این واقعه خبر داد. شاید به همین خاطر باشد که همیشه قبر شید پلارک نیز خوشبو و عطر آگین است.
بهشت زهرایی ها به او شهید عطری می گویند.
خیلیها سر مزار شهید سید احمد پلارک نذر و نیاز میکنند و از خدای او حاجت و شفاعت میخواهند. او معجزه خداست.
آدرس : بهشت زهرا، قطعه ۲۶، ردیف ۳۲، شماره ۲۲، مزار شهید سید احمد پلارک.
جرعہ اے از ڪلام شہید
اگر ذرهاے از تفڪر رهبرے خارج شوید در تفڪرتان شڪڪنید؛
مسئولید بہ اینڪہ رهبر را همچون
امام علے(؏)مظلوم ڪنید،
و از خط ولایت فقیہ ملت را خارج سازید.
طلبہ شهیداحمدرضا رجائی
بخشى از وصيت نامه شهيد حاج محمد ابراهيم همت
ملت ما ملت معجزه گر قرن است و من سفارشم به ملت تداوم بخشيدن به راه شهيدان و استعانت به درگاه خداوند است تا اين انقلاب را به انقلاب حضرت مهدى [عجل الله تعالى فرجه الشريف] وصل نمايد و در اين تلاش پيگير مسلماً نصر خدا شامل حال مؤمنين است.
فــــرار از گــنــاه
شَهید ابـراهیـم هـادی
باشگاه کشتی بودیم که یکی از بچهها به ابراهیم گفت:
«ابرام جـون! تیپ و هیکـلت خیلی جالـب شده. توی راه که میاومدی
دو تا دختر پشت سرت بودند و مرتب از تو حرف میزدند». بعد ادامه داد: «شلوار و پیرهن شیک که پوشیدی، ساک ورزشی هم که دست گرفتی، کاملاً معلومه ورزشکاری!» ابراهیم خیلی ناراحت شد. رفت توی فکر. اصلا توقع چنین چیزی را نداشت. جلسه بعد که ابراهیم را دیدم خندهام گرفت؛ پیراهن بلند پوشیده بود و شلوار گشاد! به جای ساک ورزشی هم کیسه پلاستیکی دست گرفته بود. تیپش به هر آدمی میخورد غیر از کشتیگیر. بچهها میگفتند: «تو دیگه چه جور آدمی هستی! ما باشگاه میایم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم. بعد هم لباس تنگ بپوشیم. اما تو با این هیکل قشنگ و رو فُرم، آخه این چه لباس هائیه که می پوشی؟!» ابراهیم به این حرف ها اهمیت نمی داد و به بچه ها توصیه می کرد: «ورزش اگه برای خدا باشه، عبادته؛ به هر نیت دیگهای باشه، فقط ضرره».
کتاب سلام بر ابراهیم، ص41
شهیدی که بدنش با اسید هم از بین نرفت
مجروح که شد، به اسارت دشمن در آمد و همانجا به شهادت رسید. بعثی ها او را دفن کردند و شانزده سال بعد، هنگام تبادل جنازه ی شهدا با اجساد عراقی، جنازه محمدرضا شفیعی و دیگر شهدای دفن شده رو بیرون می آورند تا به گروه تفحص شهدا تحویل دهند. اما جنازه محمد رضا سالم مانده، سالمِ سالم…
صدام گفته بود این جنازه این طور نباید تحویل ایرانی ها داده بشه. اونو سه ماه زیر آفتاب سوزان گذاشتند، اما تفاوتی نکرد، رو پیکرش آهک و اسید پاشیدند ولی باز هم بی تأثیر بود..
مادرش و یکی از همرزم هاش که همیشه باهاش بود و کامل می شناختش می گفت می دونین برا چی جنازه ش سالم موند؟
گفت راز سالم موندن جنازه ش چند چیزه:
اهتمام جدی به نماز شب داشت
دائماً با وضو بود و مداومت بر غسل جمعه داشت
هیچوقت زیارت عاشورایش هم ترک نمی شد
هر وقت برای امام حسین (ع) گریه می کرد، اشک هایش رو به بدنش می مالید
مادرش هم میگفت: به امام زمان (عج) ارادت خاصّی داشت و هر وقت به قم می اومد، رفتن به جمکران را ترک نمی کرد..
شهید محمد رضا شفیعی
ما رهبری را برای اطاعت میخواهیم
گفتند:
آقا ابراهیم چرا جبهه رو ول
نمیکنی بیایی دیدار امام؟
گفت:
ما رهبری را برای تماشا نمیخواهیم
ما رهبری را برای اطاعت میخواهیم
شهید ابراهیم هادی
سلام برشهدا
اندیشه شهدا
شهید ابراهیم همت:
من متنفــــرم از انسانهای سازشکار و بیتفاوت
و متاسفانه جوانانی که شناخت کافی از اسلام ندارند و نمی دانند برای چه زندگی می کنند و چه هدفی دارند و اصلا چه می گویند بسیارند….
ای کاش به خود می آمدند!
از طرف من به جوان ها بگویید :
چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته است ،
به پا خیزید و اسلام را و خود را دریابید ،
نظیر انقلاب اسلامی ما در هیچ کجا پیدا نمی شود…..نه شرقی نه غربی».
سخـــــݩ ݜهـــــيد
پيام من اين است كه همه سعي كنند زير بارذلت نروند، اگر مردم جهاد را كنار بگذارندخواه ناخواه به ذلت و خاري كشيده مي شونداگر اين جنگ تمام شود بازهم تا ستمگروظالم هست، جنگ هم وجود دارد.
جنگ ما زماني تمام مي شود كه ظالمي روي زمين نباشد انشاء الله امام مهدي (عج)مي آيد و صلح جهاني را برقرار مي كند..『قلب حرم خداوند است، پس در حرم خدا، جز او را ساكن مكن』اگر ما خودرا با اين حديث، مطابقت دهيم، بايد بدانيم كه هر كجا كه باشيم پيروز هستيم اگر يقين داشته باشيم كه قلبمان محضر خداست، مسلما در محضر خدا گناه نمي كنيم و هيچ ترسي در دلمان نمي افتد.
شهید حاج ڪاظم رستگار
خاطرات شهدا
یکبار سعید خیلے از بچهها ڪار ڪشید. فرمانده دستہ بود.
شب برایش جشن پتو گرفتند.
حسابے کتکش زدند.
من هم ڪه دیدم نمےتوانم نجاتش دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تاشاید کمےڪمتر کتک بخورد!
سعید هم نامردے نڪرد، بہ تلافےآن جشن پتو، نیمساعت قبل از وقت نماز صبح، اذان گفت.
همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!
بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ
بچهها خوابند. بیدارشان ڪرد و گفت:
اذان گفتند چرا خوابید؟
گفتند ما نماز خواندیم!!!
گفت الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید؟؟
گفتند سعید شاهدی اذان گفت!
سعید هم گفت من براے
نمازشب اذان گفتم نه نماز صبح!
شهید سعید شاهدے