سلام ای سرباز کوچک عاشورا
سلام ای سرباز كوچك عاشورا!
ای بزرگترین سند مظلوميّت پدر!
سلام ای سنگین ترین وزنه تاریخ شهادت!
ای سورهي كوچك قرآن كربلا !
تو را نمیتوان گفت مگر با بغضی غيور كه حنجره را می فشرد و سوزی غريب كه شعلهورمان می سازد .
پدر قنوت گرفته ترا برای خدا… .
سنگ هم كه باشي براي گريستن مي تواني بهانه داشته باشي .
گوش كن! اين صدا صداي بيقراري رودخانه است.
ای مظلوم! ای پسر مظلوم! قرنهاست كه قرار قلبها را بردهای و جگرها را گداخته ای.
پدر قنوت گرفته ترا برای خدا… .
وشیاطین تاب دیدن هیچ صحنه ی عبادتی را ندارند…
واین گرمی امضاي رنگین توست بر صحيفهي كربلا
که هنوز جاری است گاه و بیگاه از گلوی شيرخوارگان و کودکان، در بمبارانها و حملات یزیدیان زمان.
همه جا این طور است که آب، عطش را برطرف می کند و جگرها را تر و تازه می گرداند؛ غیر یک آب که تا اسمش به زبان جاری می شود به دل ها آتش می زند و قلب ها را می سوزاند. تا آخر دنیا از میان امواج آب های فرات صدای گریه ی کودک شش ماهه ای به گوش می رسد. هنوز نوای العطش کودکان در میان آب های فرات موج می زند. هنوز نوای «علی لای لای» حضرت رباب با صدای امواج آب های فرات به هم تنیده است.
در جریان حوادث کربلا ، در آن همه مواقف سخت و جان فرسا، هیج جا نداریم که از جانب غیب به دریای صبر ،امام حسین (ع)چیزی گفته باشند و تسلیتی داده باشند.؛ غیر یک مورد. غیر یک مصیبت که به آقا تسليت گفتند. امام حسينعليه السلام درياى صبر است؛ اما ببين چى شده است، مصيبت چقدر سنگين بوده است كه دارند به درياى صبر هم تسليت مىگويند. كدام مصيبت است؟ همان مصیبتی که امام حسین درباره اش به زبان حال فرمود:
كمان حرمله قدم كمان كرد گل نشكفتهى من را خزان كرد
عجب تيرى به حلقومش نشسته كه راهم را به سوى خيمه بسته
الهى حرمله از غم بسوزى كه ديگر حنجر طفلى ندوزى
وقتی امام حسین(ع)تنها شد و جوانان ویارانش را بر روی زمین افتاده دید، آماده شهادت و جانبازی شد.باصدای بلند فرمود: «هل من ذابٍّ یذبُّ عن حرم رسول الله؟» آیا کسی هست که دشمنان را از حرم رسول خدا دور سازد؟ این سخنان دل حضرت زینب(س) را آتش زد، دل حضرت رباب (س)وزنان دیگر را به آتش کشید.شروع کردند به گریه و ناله…امام حسین (ع)به نزدیک خیمه ها آمد و به حضرت زینب(س) فرمود:«ناوِلینی ولدِیَ الصغیرَ حتی اُودِّعَه»؛ فرزند کوچک مرا بده تا با او وداع کنم. طفل را روی دست گرفت و خواست بوسه بر گونه های علی اصغر بزند که از آن طرف، حرمله ی از خدا بی خبر سفیدی گلوی علی اصغر را نشانه گرفت؛ «فوقَع فی نَحرِه فذبحَه» تیر به گلوی علی اصغر(ع) اصابت کرد و «فذَبحَه»؛ او را ذبح نمود.
این روایت خیلی از آن روایتی که می گوید امام حسین (ع) شش ماهه را به سمت دشمن برد ، جانسوزتر و وحشت ناک تر است. چون در این روایت حادثه درست مقابل چشمان حضرت زینب و حضرت رباب (س) اتفاق افتاده است. هیچ بیانی نمی تواند عمق این مصیبت را به تصویر بکشد و حال حضرت زینب و حضرت رباب(س) را در این صحنه بگوید .
شش ماهه… تیر سه شعبه!…خدایا ! این کلمات چه تناسبی با هم دارند که کنار هم قرار گرفته اند!
تیر با حلقوم اصغر کار یک شمشیر کرد چاره لب تشنگی کودک بی شیر کرد
حرمله با هلهله می گفت کارش شد تمام خنده ی آن بی حیا ارباب ما را پیر کرد
این مصیبت قابل درک نیست به ویژه این جمله لهوف که می گوید:«فقال لزینب: خُذیهِ ثم تلَّقَی الدّم بکفَّیه فلمّا امتلأتا رَمیَ بالدّم نحوَالسماءِ ثم قال هوَّنَ علی ما نَزَل بی أنه بعینِ الله»؛امام حسین (ع) به حضرت زینب (س)فرمود: خواهر جان! شش ماهه را از دست من بگیر و نگه دار. نمی دانم حضرت زینب(س) با چه حالی، با چه صبری، شش ماهه ی غرق به خون را از برادر گرفته و در دستان خود نگاه داشته است. سپس امام حسین (ع) کاری کرد که دل هر بییننده و شنونده ای را آتش می زند؛ دستان خود را زیر گلوی علی اصغر(ع) می گرفت ، وقتی دستانش از خون لبریز می شد، به سمت آسمان می پاشید و می فرمود:« این مصیبت ها بر من سهل است، زیرا در راه خدا است و خدای من می بیند».
امام باقر(ع)فرمود: « ازآن خون هایی که امام حسین(ع)به سوی آسمان پاشید، قطره ای به زمین باز نگشت».