ساده زيستى در اسلام
ساده زيستى در اسلام
شريح قاضى مى گويد:
خانه اى را به هشتاد دينار خريدم ، به نام خود قباله كردم و گواهان بر آن گرفتم .
خبرش به اميرالمؤ منين عليه السلام رسيد، مرا احضار كرد و فرمود:
اى شريح ! شنيده ام خانه اى به هشتاد دينار خريده اى و بر آن قباله نوشته و چند نفر گواه گرفته اى !؟
گفتم : آرى ، درست است .
امام عليه السلام نگاه خشمگين به من كرد و فرمود:
شريح از خدا بترس به زودى كسى (عزرائيل ) به سوى تو خواهد آمد. نه به قباله ات نگاه مى كند و نه به امضاى آن گواهان اهميت مى دهد و تو را از آن خانه حيران و سرگردان خارج مى كند و در گودال قبرت مى گذارد.
اى شريح ! خوب تاءمل كن ! مبادا اين خانه را از مال ديگران خريده باشى و بهاى آن را از مال حرام پرداخته باشى ؟ كه در اين صورت ، در دنيا و آخرت خويشتن را بدبخت ساخته اى .
سپس فرمود:
اى شريح ! آگاه باش ! اگر وقت خريد خانه نزد من آمده بودى براى تو قباله اى مى نوشتم ، كه به خريد اين خانه حتى به يك درهم هم رغبت نمى كردى من اين چنين قباله مى نوشتم : اين خانه اى است كه بنده خوار و ذليل ، از شخص مرده اى كه آماده كوچ به عالم آخرت است ، خريدارى كرده كه در سراى فريب (دنيا)، در محله فانى شوندگان و در كوچه هلاك شدگان قرار دارد، كه داراى چهار حد است :
حد اول آن ؛ به پيشامدهاى ناگوار (آفات و بلاها) منتهى مى شود.
و حد دوم ؛ به مصيبتها (مرگ عزيزان و…) متصل است .
و حد سوم ؛ به هوسهاى نفسانى و آرزوهاى تباه كننده اتصال دارد.
و حد چهارمش ؛ شيطان گمراه كننده است و درب اين خانه از حد چهارم باز مى گردد.
اين خانه را شخص فريفته آرزوها از كسى كه پس از مدت كوتاهى مى ميرد به مبلغ خارج شدن از عزت قناعت و داخل شدن در پستى دنيا پرستى خريده است …
آرى نگاه انسانهاى وارسته نسبت به زندگى پست همين است .
داستانهاى بحارالانوار جلد 4 ، محمود ناصرى