درمحضراستاد
آیت الله مجتهدی تهرانی:
حضرت نوح_علیه السلام_ شیخ الانبیاء بود و نهصد و پنجاه سال مردم را به دین خدا دعوت کرد.عمرش را تا دو هزار و پانصد سال هم گفته اند.او در لحظه احتضار از عزراییل علیه السلام تقاضایی کرد،گفت:
به من اجازه بده تا پایم را از آفتاب بردارم و به سایه بگذارم!
عزراییل اجازه داد.
حضرت نوح علیه السلام بعد از این که پایش را از آفتاب به سایه گذاشت،به ملک الموت گفت:می دانی برای چه این تقاضا را از تو کردم؟
ملک الموت گفت:نه
حضرت نوح علیه السلام فرمود:برای این که می خواستم به تو بگویم تمام عمر من که دو هزار و پانصد سال طول کشید،به همین مقدار که پایم را از آفتاب به سایه گذاشتم گذشت!
قرآن هم یک آیه دارد که می فرماید:
وقتی که ما می میریم و وارد قیامت می شویم،خیال می کنیم در دنیا فقط به اندازه یک چای خوردن در قهوه خانه بوده ایم،در راه قم _مشهد سر راه قهوه خانه ها را دیده اید که پیاده می شوند و یک چای می خورند بعد شاگرد راننده می گوید:سوار شوید
ما هم در قیامت فکر می کنیم که در دنیا به همین اندازه بوده ایم…
آیه اش این است (کانهم یوم یرونها لم یلبثوا الا عشیه او ضحاها)
ترجمه:آن ها در آن روز که قیام قیامت را می بینند،چنین احساس می کنند که گویی توقفشان (در دنیا یا برزخ)جز شامگاهی یا صبح آن بیشتر نبوده است!
حالا ما خیال می کنیم که عمری داریم،در حالی که وقتی که بمیریم متوجه میشویم که دنیا همه اش کشک بوده…
بررسی گناهان کبیره در کلام مرحوم حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی ره ص 27 و 28