در محضر صحیفه
13 آبان 1396
دعای یازدهم - فراز دوم
خداوندا! گاهی حکایت افکار بیهوده، مثل حرفهای بیهوده میشود و تمام فضای قلب و ذهنم را مشغول میکند.
قلبم میشود مثل دروازه ای بی نگهبان که هر دم فکری می آید و فکری می رود.
مخصوصا زمانی که فراغتی دست میدهد.
تبعات این افکار، همیشه دامنگیر من است و میتواند زمینه آلوده شدن به گناهم را فراهم کند.
غیبت، تهمت، دروغ، لهو و لعب و …
و من نیازمند آنم تا قفلی بر دروازه قلبم نصب کنم.
خدایا میدانم که تنها راه، این است که بزرگ شوم؛
تا حدی که افکار و اعمال بیهوده را در شأن خود ندانم و شرافتم را ارزان نفروشم.
و راز این بزرگ شدن و نجات یافتن از این نگرانیها فقط در این است که:
با «یاد تو»
و «اطاعت» از فرامین تو
و «شکر» نعمتهای تو؛
خود را شریف و ارزشمند کنم.
خدایا آیا مرا در این راه یاری میکنی؟