تلنگر...
18 دی 1395
فرزند شیخ رجبعلی خیاط می فرمایند:
پدرم دید برزخی داشت و مسایل پنهان را میدید. روزی به من گفت:
آقا میرزا سید علی نطنزی غروی را دیدم كه او را نگه داشتهاند و مؤاخذه میكنند گفتم: چرا تو را نگه داشتهاند؟ گفت:
داشتم سرحوض وضو میگرفتم، باران آمد، گفتم عجب باران به موقعی! حالا مرا نگه داشتهاند و میپرسند: كدام كار ما بی موقع بوده؟